این داستان تقدیم به شما
سلام من اشکان هستم 32 متاهل از اصفهان
دوسال پیش ازدواج کردم خانمم مینا 28 سالشه . خانمم4 تا دختر دایی داره که خیلی باهم جیک تو جیکند مهناز که زن داداشش هم هست متولد 1358 سارا1361 . سیما1364 و ساناز که مجرده هنوز 1369
چند وقت بعد عروسی که پا گشا میشدیم ی جای تعجبی دعوت شدیم خونه سیما!!!تعجبی چون سیما شوهرش مجتبی غریبه بود 2سال ازش بزرگتر و از دوستای دانشگاهیش بود بجز خواهر برادراش با کسی رفت و آمد نداشت .هر دو مهندس کامپیوتر بودن ی پسر کوچولوی ناز بنام آراد داشتن رفتیم خونشون انگار همه چیز خلاف تصورات منو مینا بود وقتی رفتیم داخل مجتبی همسر سیما خیلی گرم گرفت هردو تو یک کارخونه بسیار بزرگ کار میکردیم ولی به هرحال همکار بودیم
سیما اومد بعداز روبوسی با مینا بامن هم دست داد شرایطش جور نبود که خوب دیدیش بزنم یکمی گذشت یخ مجلس اب شد سیما ومینا داخل اشپزخونه بودند من هم ماهواره میدیدم مجتبی دستش به آراد بند بود و منم فرصت رو غنیمت شمردم از نمای پشت خوب دید زدم ی ده سانتی از خانمم بلندتر بود موهای بور بلند ی شلوار مشکی که رون های بلند و کشیده ی کون فوق العاده قلمبه فوق العاده خوش فرم نشون میداد ی تاپ چسبون سفید که کمرشو باریک کرده بود روش ی لباس حالت جلو باز ولی نازک پوشید وقتی چرخید تازه از یقه بازش میشد برفی بودن اندامشو حس کرد نگاهم به سینه های خوش فرمش خشک شده بود که با صداش به خودم اومد ضایع شده بودم فهمیده بود گفت اقا اشکان دوباره چای بیارم تشکر کردمو سرم پایین انداختم مجتبی رو صدا کرد وقتی شوهرشو کنارش بود متوجه شدم مجتبی خیلی ازش کوچیک تره گذشت اخرشب وقتی موقع خداحافظی دستم به نسبت بیشتر فشار داد دیگه ندیدمش تا ی دورهمی رفته بودیم دریاچه همه شنا میکردن البته با لباس وقتی ازاب اومدم بیرون شلوارک به بدنم چسبیده دیدم چشم دوخته به کیرم .تعریف از خود نباشه خر کیرم .اومدیم خودمون خشک کردیم دیدم پا میده شدید ی کمی چشم ابرو براش اومدم ولی نمیشد زیاد پیش رفت ی ماه بعد عروسی بودیم موقع رفتن دیدم ی شماره ناشناس زنگ زد گفت اقا مجتبی گوشیش خاموشه اقا اشکان میشه مجتبی رو بگید بیاد اراد رو بگیره گفتم به مجتبی گفت بیا باهم بریم دیدم اووف عجب چیزه شده اسمی باچشمام خوردمش ی چشمک زدم بهش لبخند تحویل دادو چند روز دیدم پیام داد
+ سلام خوبی اقا اشکان، سیما هستم
_سلام ممنون شما خوبید اقامجبتی خوبه؟
+شکر خدا خانمت کجاست خوبه ؟
_سرکاره ممنون بدنیست درخدمتیم
+هیچی همینجوری احوالتون بپرسم
_ممنون شکر کاری بود درخدمتم
+حتما خوشحال شدم فقط ی سوال دارم
_جانم درخدمتم
+چرا اینستا درخواست دادم فالو نکردی زنت اجازه نداد؟
_مینا حساسه من بجز خواهراش کسی رو فالو نکردم
+اخه گفتم فالو کنم باهم در ارتباط باشیم مجتبی هم خیلی ازتون خوشش اومده
_من در خدمتم ولی پیامک باشه بهتر بخاطر مینا
+اوکی مشکلی نیست
_ صبح ها که تنها هستم من درخدمتم
پس تا بعد
گذشت چند روز صبحها پیام بازی میکردیم ولی راه نمیدادکم کم بردمش سمت روابط اجتماعی و خانوادگی و روابط جنسی و مشکلت همراهش
دیگهبی پرده از چیزای که از شوهرش میخواست وبهشون نرسید میگفت منم تا میتونستم تحریکش میکردم یروز گفت صبح دیرتر میرم سرکار منم اصرار کردم خودم برسونمش وقتی دسوندمش دست داد که بره کشیدمش تو بغلمو بوسیدمش ی اخمی کردگفت نداشتیم چند بار دیگه هم رسوندمش که ماشین نداشت گفتم ی وقت بزار باهم باشیم گفت سینما وکافی شاپ نمیتونم شاید کسی مارو ببینه گفتم مکانش با من . فرداش پیام داد واسه سه شنبه مرخصی بگیرم اوکی دادم دو روز وقت بود خونه رفیقمو مکانش کردم . صبح ساعت 8 اراد رو گذشت مهد رفتم دنبالش خیلی به خودش رسیده بود سوارش کردم وقتی رسیدیم مانتوشو در اورد اووف عجب چیزی بود مث برف .چای خوردیم ی کمی حرف زدیم گفت من تا 11 مرخصی دارم بغلش کردم بوسیدمش کم کم داشت شل میشد تاپشو در آوردمو افتادم بجون سینه خوردمشون شلوارو شورتشو باهم کشیدم پایین اوخه تمام بدنش رو اپلاسیون کرده بود و سفید کوسشو شروع کردم بخوردن و اون ناله میکرد وحشری شده بود میگفت اشکان منو بگا توروخدا خودمو بکن بکن توی کسم خواهرامو بکن .خوردمش تا با رونای گنده اشگردنو فشار داد و ارضا شد ی کمی بعدش گفت ابرومو جلو تو بردم وای به حال مینا اگه دورغ گفته باشه گفتم چطور گفت به ساناز گفت الت اشکان 24 سانته به کلفتی قوطی رانی گفتم باز کن ببین کشید پایین دهنش باز موند هی باش بازی میکرد ذوق زده بود گفتم کیر مجتبی مگه چقدره گفت نصف این تازه باریک گفتم پس بخور نوش جونت زوری میخواست همشو تو دهنش جا کنه عالی میخوردش ناب ناب ساک میزد انگار ی عمر عطش کیر داره خوابوندمش پاهاشو از هم باز کردم واقعا تمیز و زیبا بود کیرمو دم کسش بالا پایین کردم خیس خیس بود فشار دادم داخل انگار که برق سه فاز گرفتش به ناله های بردید التماسم میکرد بسه توتو رو خدا جلو تر نیا گفتم پس تو فشار بده
کم کم و پر درد میومد جلو تا نصف رفت داخلش چون تلمبه نمیزدم حال نمیداد شروع کردم به نرم تلمبه زدن داشت حال میکرد تقریبا اون کس تنگ رو گشاد کردم خوابیدم روش و تلمبه میزدم منو سفت بغل کرد ارضا شد گفت بسه بخدا 4 بار شدم گفتم این بار باهم میشیم نزدیک ده دقیقه محکم و بی ترس تو کس تنگش تلمبه میزدم گفتم سیما جان بشیم گفت اره سرعتم بیشتر کردمو محکم بغلش کردم ابمو توش خالی کردم پیشونیشو بوسیدمو گفت ممنون عزیزم بخشید بهت فشار اومد لبمو بوسید گوشیمو تایم کردم رو ساعت ده با هم دوش گرفتیم توی حمام برام ساک زد تا کیرم دوباره سفت شد چندین عکس از کیرم حتی کنار دستش گرفت بعد ساک زد تا ابم اومد ولی خیلی کم بود همشو خورد .بین راه داروخونه ایستادم رفت وقتی برگشت گفت دوس نداشتمتو حالت بزنم موقع تخمک گذاریمه میترسم ی پسر تو دلم بزاری بیشتر حواسمون باشه ی چشم گفتم وبوسیدمش رسوندمش .ظهر پیام داده بود بهترین سکس عمرمو باتو تجربه کردم.
فوق العاده بودبعد از اون بیشتریکسال باهم بودیم و میشه گفت حشری ترین همخوابم بود تا ی پیام متنی و عکس از ساناز همچیز رو خراب کرد….
منتظرم تا عید امسال از دلش دربیارم البته اگه کرونا بذاره…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید