این داستان تقدیم به شما
سلام خوبید امروز ۲۳/۸/۱۴۰۲هست نمیدونم چند نفر از شما داستان من و حسنو خوندید ولی یه توضیح کوچولو میدم اونهای که نخوندن داستانو بدانند. اگر نخونید پیشنهاد میدم بخونید
بعداز اینکه حسن حالا یا با کلک منو به زنو خودش تبدیل کرد چون یه دوسال من مثل زنها غروب که می امدم خونه حسن لباس زنونه میپوشیدم و رسما میشدم زن حسن خوب دیگه برام عادت شده بود دیگه طرز فکرم شده بود مثل زنها حسن چون شهوتی بود من وچند بار میکرد وچون اون اولین نفری بود که بهش داده بودم مثل دخترای که تازه ازدواج میکنندشده بودم کاملا بهش عادت کرده بودم باهم راحت بودیم انگار واقعا من دیگه زن شده بودم هر موقع هوس میکردم خیلی راحت یا با شورت سوتین جلوش میچرخیدم یا با بهش میگفتم حسن میگفت تو اولین نفری که باهاش سکس کردم هردو خیلی همدیگرو دوست داشتیم حتی یک شب امد خونه دیدم کادو گرفته ازش پرسیدم این چیه گفت امشب اولین سالگرد که تو زن من شدی حالا بماند که چقدر پاهام تا صبح رو شونش بود چند بار ارضا شدیم دیگه از اون شب به بعد بیشتر دوستش داشتم دومین سالگرد برام کادو گرفت کنار هم خیلی خوب بودیم مثل تازه عروس داماد بودیم غیر از حسن اصلا به کسی حتی فکر نمیکردم حسن از بابت خوشحال بود تا اون اتفاق تلخ برای ما رقم خورد.
پدر حسن فوت کرد حسن مجبور شد بره شهرستان بمونه منم خوب دوسال نقش زن بازی کرده بودم که حالا عادت شده بود .
تحمل این موضوع از جایی سخت شد که حسن گفت دیگه نمیتونه بیاد پیشم و مجبور ه شهرستان بمونه اخه مادرش و خواهرش تنها بودن .
چند وقتی به این روال گذشت منم خوب خیلی برام سخت بود چون هرشب سکس داشتم کم کم یک بار در شب حالا چند وقت بود برگشته بودم خونه پدرم دیگه نه میتونستم لباس زنونه بپوشم نه سکس داشتم پوشیدن لباس زنونه شده بود برام عادت دیگه زیاد به لباس مردنه علاقه نداشتم وسختم بود .
تا یک شب تصمیم گرفتم یه کاری بکنم لباس زنونه برداشتم تقریبا ۸/۹ شب بود سوار ماشینم شدم رفتم یک جای خلوت لباس پوشیدم می چرخیدم هر کجا یه مرد تنها میدیدم کمی سربه سرش میزاشتم مثلا بهش نخ میدادم بعد تا می امد سوار ماشین بشه گازشو میگرفتم فرار میکردم اولش خیلی حال میداد این شده بود برنامه هر شب من بعد از چند ماه حدوا دیگه این کارم ارضا نمیکرد تصمیم جدید گرفتم بیشتر پا بدم باز یک مرد تو خیابان پیدا میکردم با فاصله کم پارک میکردم بعد پیاده میشدم توری وانمود میکردم انگار داخل صندوق کار دارم و خم میشدم کون می ریختم بیرون چون ساپورت مانتو کوتاه میپوشیدم واز اینکه چطور با شهوت بهم نگاه میکردن لذت میبردم تایک شب پاییز ۱۴۰۱بود در خیابان آیت الله سعدی تهران ساعت حدودا ۱۰شب بود خیلی شهوتم رفته بود بالا دیگه میخواستم لباس زنونه عوض کنم و لباس پسرونه بپوشم وبرم خونه .
یه جای خلوت تو همون خیابان سعدی تهران نگه داشتم ساپورتم دراوردم هنوز مانتو همه چیز داشتم یهو کمی جلو تر یه مرد دیدم منتظر ماشینه گفتم بزار اینم کمی اذیت کنم کلا گیس درست کردم خودم مرتب کردم ولی دیگه ساپورت نپوشیدم رفتم از جلوش به ارومی رد شدم سرش تو گوشی بود داد زد اسلامشهر منم کمی جلوتر نگه داشتم یهو امد بدون اینکه نگاه کنه سوار شد منم گفتم بیخیال کمی سر به سرش میزاریم سلام کرد با یک لجه غلیظ شهرستانی اون قسمت خیابان تاریک بود حرکت کردم اون همچنان سرش تو گوشی بود کمی جلوتر چهاردانگه بود که دیگه تیر برق بلوار روشن بودن تا اسلامشهر چون خلوت بود حدودا ۱۰دقیقه میشد من همنجور هواسم بهش بود حرکت میکردم که یهو زیر نور تیر چراغ برق خیابان سفیدی رون منو دید خشک شده بود منم داشتم از دیدن این صحنه لذت میبردم از زیر هرکدوم از روشنایی که رد میشدم چشماش ۴ میشد خوب منم یه شرت زنانه تنگ داشتم یه مانتو کوتاه که کمی از رونهام گرفته بود زیر چشمی داشت کل بدنم را رسد میکرد شوکه شده بود اولا تازه فهمید راننده یه مثلآ خانومه دوم دیده بود شلوار نداره!
کاملا هنگ مونده بود دیگه کم کم داشتیم نزدیک میشدیم گفتم بزار بیشتر اذیتش کنم اون کاملا خشک شده بود منم داشتم از دیدن این صحنه لذت میبردم که اصلا کلمات قادر به بیان اون نیستند پس دستش گرفتم گذاشتم روی رون خودم دستش مثل یه تکیه یخ خنک بود دیدم باز هیچ کاری نمیکنه کمی دستش روی رون خودم تکون دادم داشت کم کم یخ اون وا میرفت دستش داغ شد حالا خودش داشت با رون من بازی میکرد کم کم دستش داغ وداغتر شد حالا با گرمی دستش شهوت منم بالا رفته بود گرمی دستش روی رون من .
یهو ناخدا گاه چشمم به شلوارش افتاد کیرش کاملا خود نمایی میکرد دستم بردم سمت کیرش وقتی گذاشتم رو کیرش کاملا از خود بی خود شدم از طرفی خیلی وقت بود کیر نخورده بودم از طرف دیگه کیر بزرگ وکلفتی داشت پسره معلوم بود تازه از شهرستان امده وکاملا خجالتی اصلا سرش بالا نگرفت صورتش ببینم بعد دید میخوام زیپ شلوارش باز کنم خودش باز کرد از چیزی که دیدم حال کردم بزرگ بود و کلفت اون برای من که چند وقت کیر نخورده بودم کیرشو گرفتم تو دستم دیگه شهوتم کاملا بالا بود چون نزدیک مقصد بودیم وانجا هم شلوغ بود یه جایی نزدیک بهرام اباد (تهرانی ها میدونن)که نزدیک اسلامشهره.
نگه داشتم سرش پسره گذاشتم روی رون خودم انگار از خدا خاسته بود شروع کرد به خوردن رون من منم کیرش تو دستم بعد دیگه طاقت نداشتم با اشاره بهش گفتم بره صندلی منم خودم رفتم عقب دیگه طاقت نداشتم کونم کردم طرفش خودم تف با انگشت مالیدم دم سوراخم اونم شروع کرد شروع چند بار فشار داد نرفت تو اخه لامسب خیلی کلفت بود حالا تازه زبون باز کرده بود و میگفت چقدر تنگه باز خودم تف مالیدم کیرش گذاشتم دو سوراخ این بار رفت تو کونم ایقدر شهوت من بالا بود وکیر اونم کلفت تا رفت تو کونم اب کیر خودم پاشید بیرون حالا اون داشت تلمبه میزد که یه جورایی از کونم ارضاء شدم دست پام کاملا بی حس شدن ولی اون انگار نمیخواست ارضاء بشه دیگه خودمو گشیدم جلو کیرش از کونم در امد رفتم جلو ماشین حرکت کردم کاملا بی حس بودم سبک سبک بعد رسیدم اسلامشهر هنوز صندلی عقب ماشین بود هیچ چیزی نگفت بعد پیاده شد امد تا شماره بده یا شماره بگیره منم حرکت کردم الان چند وقته از این موضوع گذشته ومن پشیمونم که چرا شماره به هم ندادیم…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید