این داستان تقدیم به شما

سلام. این داستان سکس منو خالمه. من زیاد حشری نیستم ولی از زنهای 30 تا 40 ساله ی لاغر بینهایت خوشم میاد..در ضمن من قدم 180 و وزنم 77 کیلو..قیافمم اگه خیلی تعریف از خود نباشه خیلی خوبه…
***
خب من چن سال پیش که  19 سالم بود خیلی ورزش میکردم ومنتظر یه سوژه که تیکه و پارش کنم..این خاله ی از خدا بی خبره ما هم تازه دماغشو عمل کرده بود و هیکل به شدت هاتی داشت دلتون نخواد. ماهم اهل این صحبتا نبودیم راستش..هزاران بار منو به خاطره موفقیتم تو ورزش تشویق میکرد..چندبار بدنمو لخت دید و لبخند زد..خب من کیرمم نبود که ببینه..مگه آدم میره خالشو میکنه؟؟اصن تو رویاهامم نمیگذشت که برم یه روز روش تلمبه بزنم..اما خوب از شما چه پنهون کونش منه بدبختو دیوونه کرده بود..هر سری میدیدمش میخواسم یقمو جر بدم همون وسط عین سگ بکنمش!! ای بابا..آره حالا این شورخالمم سکته کرده بودش اون موقع ولی خفیف بود گرچه فک کنم دم دستگاهش از کار افتاده بود که خالمم آمپر چسبونده بود..

 
 
منو مثه بچش میدید واقعا.بهم افتخار میکرد یا نصیحت میکرد یا برام غذا میپخت خاله ی بدبختم..تو مهمونیام خیلی میرقصید که واسه منه بلا بد تموم میشد..تمام حرکاته بدنشو زیر نظر داشتم..که خوب اگه زنا رو خوب بشناسین میفهمین که اونا این چیزا رو خیلی زود میفهمن..رو نمیکنن فقط..بریم سره اصله مطلب..یه روز کسشر تابستونی که خانوادم رفته بودن شمال من موندم خونه که به ورزشم برسم..ناگفته نماند که مسافرتهای خانوادگیم کسشریه واس خودش.خلاصه خالم زنگ زد که بلند شو بیا شب اینجا شام بخورو فلانو تنها نمونی گرسنه خلاصه..منم گفتم زحمت میشه باو. ولی خب گفتم ضرر که نداره بریم یه شامیه دور هم میزنیم.رفتم با شوهر خالمو بچه هاش یه عرقی بودو یه شام سنگینیو خلاصه عشق کردیم..من که عرق نمیخوردم شوهر خالمم نتونست راضیم کنه. ولی شام سنگین حقی بود انصافا. هیچی دوستان. شامو زدیمو خوابو بغل کردیم. صب همه رفتن سره کارو خلاصه بگم که مکانم فراهم بود..صبحونرو که زدم دیدم ناموسا حالش نیس برگردم..چرت بعد از صبحونم جوابه..از خالم اجازه گرفتم که برم رو تخت دو نفرش لش کنم. گف برو قربونت برم منم میرم یه خریده ریز کنم نیم ساعت دیگه میام..آقا رو تخت یه بوی سکسی میومد که نگو مثه سگ نر داشتم له له میزدم روش. خواستم روش جق بزنم که گفتم اخه کسخل بعد دوسال خودتو بگا نده..

 
 
نیم ساعتو به سختی طی کردم تا خالم اومدو نگو که کس اومد چه زن بلایی!!حشرش زده بود بالا پدر سوخته لباساشو نصفه در اوردو همچنان که از گرمای کسشر گله میکرد رف توالت..منم حاظر شدم که برم عینهو پلنگ اومد گف کجاااااا؟؟ گفتم دیگه ناموسا برم..گف میخوام پیتزا درست کنم موادشو خریدم بیا کمک!!آخه ناموسا کی از پیتزا میگذره که من دومیش باشم..فرو که آماده میکرد دوسه بار قمبل کرد که اره مثلا ..کونش میخارید. ولی چون 37 سالشه خیلی اهله شوآف و ازین جور بچه بازیا نبود..وقتی داشتم سوسیرا آماده میکردم اومد نزدیکم گف خبببب از زیدات بگو ! گفتم خاله من فعلا کسیو ندارم اصلا وقتشم ندارمو باس به ورزشم برسم..گف واااا پس چجوری دووم میاری مردی به این هیکل گفتم خلاصه دینو اخلاصو ازین حرفا..خب بحث دین که اومد وسط رفت تو اتاقو چند دیقه بعد اومد گفت من نمیدونم تو یا جقی هستی یا مریضی یا دم و دسگات خرابه!!پشمام ریخ. گفتم خب چه ربطی داره یعنی هیشکی نمیتونه خودشو کنترل کنه؟ گفت میتونی غذا نخوری؟؟با خودم گفتم این واقعا فک میکنه من کسخلم..بگذریم بحثمون کش پیدا کرد آخر گف اگه زید داشتی انقد کون مونه خالتو زیر چشمی نمیپاییدی!به معنای واقعی پشمام ریخت. گفتم این حرفا چیه خاله. گف منکه میدونم تو چته هیچ خجالتیم نداره خاله جان منم هیکلتو خیلی دوس دارم..خب اگه من بگم همونجا سیخ کردم شاید باورتون نشه..بدم سیخ کردماا. چشاش قلمبه شد زل زد به شلوارم گفت بیا بفرما باز بگو فلان و بیسار خب بگو اجاقت کوره! زدم زیره خنده گفتم ناموسا کمرم دیگه این حجم از آبو گنجایش نداره رو کس گاوم سیخ میکنه! سرشو انداخت پایین گفت بیا یادت بدم یهو تنم لرزید گفتم چی؟
 
 
گفت میخوام برات افتتاحش کنم..خلاصه دیگه خون جلو چشامو گرفت دستشو گرفتم بردم تو اتاق گفت زید آیندت چه گناهی کرده که باید گیره یه کارنابلدی مثه تو بیوفته؟ درستت میکنم..من دیگه حرف نمیزدم قلبم داشت بوکسوباد میکرد. لباساشو با یه سرعت کسشری درآورد با خنده دستمو گذاشت رو سینش گف این پستونه! بلند خندم گرفت گفتم فک کردی از ماه اومدم من؟؟ شرتشم در آورد سریع انداخت رو شکمم گفت بوش کن بوی عرقی هم میداد از خدا بی خبر..خلاصه گفت لخت شو دیگه منتظر فرش قرمزی؟ منم لباسارو کندم از پشت چسبیدم بش! گردنش یه ادکلنه شیرین زده بود دیوانه وار! کیرم که دیگه تاب نداشت لا پاش بود. گفت ازون سوراخ که نباس بکنی دیوونه؟! گفتم خب اخه نمیخوام داستان شه! گفت کاندوم دارم! از زیره تخت یه کشو وا کرد قشنگ مارکشم یادمه کشید رو کیره بی نوای من! سریع خودشو انداخت رو تخت دستاشو رو بهم دراز کرد گفت بیا روم..منم که تجربه اولم بودو فلان هول شدم. گذاشتم تو کسش. واقعا عالییی بود گرم و آروم خیلی فیض بردم منتها زیره دو دیقه شد که ابم اومد ناموسا انگار برق گرفتم..همونجوری دمر افتادم رو تخت خالم گفت من فک کردم الان تا صبح میکنیم عجب من میرم دسشویی حاظر شو دوباره! من که بین پشیمونی و بیناموسی و گناهو هزار کوفتو زهره مار مونده بودم کاندومو انداختم سطل اشغال گفتم همی چی به کیرم! تا اینجاشو اومدم..خالم اومد گف هنو خوابه ارباب که! حاضر شو دیگه وایسا اصن بخورمش! خندیدم گفتم آرههه؟؟ گفت باید یجوری بیدارش کرد بالاخره اومد لباشو چسبوند رو کیرم به شدت مکیدش..ساک نزد فقط سرشو مکید که هیچی آماده شدم دوباره حشری از روبرو خوابیدیمو چش تو چش همدیگه فشار فشار فشار!

 
این سری دیگه مرد شدم حسابی کردمش آروم آروم میگف جوووون اووووووم لبشو گاز میگرفت بعد تندتر کردمش که صداشم رف بالاتر اااااه تندتر بکککککن منوووو.. منم دق دلی چند سالرو سه بار سرش خالی کردم دیگهه..راند آخرو البته ساک زد که همه چیو بکشه بیرون دیگههه..وایی یادش بخیر تا چند هفته روم نمیشد تو رو مامانم نگا کنم آخه خارشو گاییده بودم.. خلاصه که الان زید دارم ولی روم نمیشه بش بگم گرچه اگرم بش بگم باورش نمیشه یا میگه من مریضم!!ولی خب الان خیلی هم پشیمون نیستم با خالمم راحتم هیچی هم به رو همدیگه نمیاریم اصن انگار نه انگار. حتی یه تشکر بهش بدهکارم..
 
 
نوشته: جقی خیالپرداز

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *