این داستان تقدیم به شما
سلام این قضیه که میخام بگم مال چندین سال پیشه حدودا دورو بر ۷ یا ۸ سالم بود.مدرسه ابتدایی میرفتم.چن وقتی بود که یه زن که پیرهم بود یعنی حول وحوش ۵۰ یا پنجاه و اینا بوداومده بود محلمون و مغازه باز کرده بود.مغازه سبزی فروشی و میوه و اینا ولی کار اصلیش سبزی خرد کنی بود.مامانم به بابام میگف ازجنوب اومده بنده خدا بیوه هم هست بچه هم نداره و کارشو خوب بلده.یعنی قبلنم همین کارارو میکرده.منم یه چند باری هم با مامانم هم تنها رفته بودم مغازش.مامانمو دیگه میشناخت وهرموقع هم میرفتم مغازش با خوشرویی کارمو راه مینداخت وبهم میگف پسرم.خلاصه اینکه مهربون بود.قیافه مردونه ای داشت.قدش حدودا بلند بود یخورده هم هیکلی وچاقم بود صورتشم یکم زشت.یعنی همون مردونه بودنش زشتش کرده بود.ولی مهربونیش خوب بود.خلاصه که یه دفعه رفتم مغازش ساعت ۷ واینای شب بود.میخاست مغازشو ببنده.رفته بودم سبزی بگیرم که در عین ناباوری و یه دفعه گف خودت بیا از پشت یخچال بردار من دستم بنده.رفتم یه بسته بردارم بلند شد ازجاش داشت سبزی پاک میکرد مغازش که طبیعتا همیشه بوی سبزی میداد رفت در مغازشو بست.
تعجب کردم و یکمم حقیقتش ترسیده بودم.خب الان که فکرشو میکنم میبینم واقعنم ترس داشت.بست لامپای مغازشم خاموش کرد فقط یکی پشت یخچالشو خاموش نکرد.اومد پیشم مثله همیشه گفت پسرم.گف نترس پسرم خاستم ببندم برم توهم میبرم جات نمیذارم تو مغازه فقط یه دوسه دیقه کارت دارم.گفتم چیکار؟ گف نترس.اول یکم نگام کرد.بعد دستشو برد روی کیرم عقب رفتم گفتم خاله چیکاز میکنی زشته ایناکارا.گف کدوم کارا؟گفتم نکن میرم به مامانم میگما.گف مگه چیکارکردم خب توام بیا دست بزن.گفتم نه.گف چرا؟ خب بیا دست بزن بی حساب بشیم.حقیقتش بدم نمیومد اندامشو ببینم اونم بدون لباس.همیشه بدون لباس تجسمش میکردم پیش خودم.ولی نه بااین روپوش ولباس سبز و کثیفو با اون بوی سبزیش.ولی خودش دستمو برد روی کسش.گف خب ببین من چیزی نمیگم ببین خوبه.گفتم خب بریم گف کجا هنوز کارت دارم.یه دفعه شلوارمو کشید پایین و شرتمم پشت سرش گفواااای نکن دیگه میخام برم.زدم زیر گریه.لپمو بوس کرد گف خاله گریه نکن الان میری.گریه م قطع شد گف منم ازاینا دارما میخای ببینی و دستشو گذاشت روی کیرم.فکردم منظورش همون کسه.نگو که خانوم کیرداشت اونم چه کیری عین کیر جوون ۲۵ سالهصاف و کلفت و رگ دار خودش درآورد اول فکردم خواب میبینم بعد دیدم که نه واقعیه. خلاصه گفتم مگه شما زن نیستی پس چرا کیر داری گف خب دارم دیگه. تا اونروز حتی تصور نمیکردم. که یه زن کیر داشته باشه.منو بدون اینکه چیز بگم برگردوند منم حقیقتش بدم نمیومد ولی خب تقلا میکردم که فرار کنم ولی خب اون زورش بیشتر بود.منو خوابوند به زور روی زمین گف خاله جون چه کون نرم وسفیدو خشکلی داری بهتره اول خودم کیر بکنم توش.ولی من تلاش میکردم ولی سروصدا نمیکردم که کسی نیاد آبرو ریزی نشه.اول خوابید همینجوری چنتا تلمبه زد.بعد پاشد اومد روی کونم و کونمو بوس میکرد ومیخورد میلیسید.قشنگ با اون دستای کلفت و بزرگش کونمو باز میکرد و لیس میزد و آخری هم تف گنده ای انداخت که من با این کارآخرش دیگه گریه ام دراومد ولی اون اینقدر شهوتی بود که اهمیت نمیداد.
فکر میکردم کونم پاره شده و داره خون میاد.بلند شد کیر یه کمی توی کونم برد ولی زیاد نه من یه دفعه جیغ زدم گف عه سروصدا نکن الان همه میفهمن.یه خورده که تلمبه زد کیرشو گذاشت لاش.اومد پایین کنار لُپام. اول گوشمو بوس میکرد و میخورد بعد لپمو گاز گرف وهمینطورکه کیرش لای کونم بود و تلمبه میزد اومد ازم لب گرف.خیلی بو میداد بوی سبزی.میخاسو لبمو بخوره که خودمش کنار کشیدم اونم بزور سرمونگه میداشت و زبونشو میکرد دهنم و لبامو میخورد.منم نزدیک بالا بیارم حالم بهم بخوره رف کنار.حین کار کردنش چیزی نمیگف فقط آه آه میکرد.یه کم دیگه ازم لب گرفت و یه دفعه دیدم لای پام خیس شد انگار آب داغ ریخته باشن لاش. یه آهی کشید و بلند شد منم خاستم بلندشم گف وایسا تکون نخور تمیز کنم اومد دستمال آورد کونمو تمیز کرد و لای کونمو یه بوس کرد .گف حالا پاشو. بعد سبزی ایکه میخاستم و بهم داد پولشم نگرف که هیچ یخورده پولم بهم داد گف به شرطی که به کسی نگی و بازم بیای منم بازم رفتم.
نوشته: کون بلبلی پای کتا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید