داستان سکسی تقدیم به شما
–
-شما همکاران محترم من بهترین دوستان و به جای خواهران من هستید ..اینو که گفتم دیگه اصلا سعی نکردم به صورتشون نگاه کنم . نمی خواستم این حساسیتو درشون به وجود بیارم که اون کارایی که با هاشون کردم باد هوا بوده . نمی دونستم شاید جنس خرده شیشه دار ما مردا من یکی رو طوری بار آورده باشه که بعد ها بازم بخوام برم طرف یکی از اونا . اینو دیگه باید آینده نشون بده . آینده ای که باید دید روابط زنا شویی من و سیما به چه صورت در میاد . ظاهرا سکوت من زیاد طول کشیده بود و من رفته بودم به عالم خودم و فضا رو از یادم رفته بود . فرا موش کرده بودم که در میان چه جمعی قرار دارم . اما خانوما یکی پس از دیگری به یادم آوردند . -آقای هوشیار ما کلاس داریم باید بریم . -امرتونو بفر مایید .. بر خورد ها بیش از حد رسمی شده بود . با خشم و عصبانیت .. -من با اجازه شما می خوام از دواج کنم . -مبارکه .. و درسا گفت ببخشید می تونیم بپرسیم این خانومی که می خواد خودشو گرفتار کنه کیه . -من تا حالا نشنیدم و ندیدم که زنی با از دواج کردن خودشو گرفتار کنه . تازه شما که خانوم متعهد و دین داری هستید نباید مروج این عقیده با طل باشید . انتظار بر خورد این چنینی رو از من نداشت . ولی من چون حالت حرف زدنشو خیلی سخت دیده بودم با اون این بر خورد رو داشتم . نمی خواستم از همین حالارو شونو باز کنم . انگاری که برای از دواج کردن باید ازاون اجازه می گرفتم . یکی یکی اونا یه چیزی گفتن و رفتن و من دیگه چه انتظاری می تونسنم از اونا داشته باشم . اونا برام بیگانه بودند و من فقط داشتم با اونا حال می کردم . فرزانه عصبی بود .. جملیه به زحمت سرشو بالا می گرفت . تازه هنوز نمی دونست که عروس خانوم کیه . اکی هم دیگه قاطی کرده بود این خانوما باید می رفتن سر کلاس ولی تازه سینی چای به دست بر گشته بود . اون از اون زرنگ ها بود . می دونست که چه بقیه خوشحال باشن چه نباشن من یکی کارمو می کنم . تازه اون که خبر نداشت من دو نه دو نه اونا رو گاییده دارم .. ولی ازم دفاع کرد . -اتفاقا آقای هوشیار من با این کار شما موافقم . شما در زندگی یه نیاز هایی دارید که باید توسط همسرتون بر آورده شه .. .. اکی هم زده بود به سیم آخر . میون جمع معلوم نبود چرا این طور حرف می زنه .. بقیه زنا یکی یکی عکس العمل خاص خودشونو از این حرف اکرم نشون می دادند . یکی با پنجه هاش زد به صورتش .. یکی لباشو گاز گرفت . یکی زد پشت دستش .. اکی که دید جریان خیلی بو دار شده گفت منظورم اینه که زن مکمل مرد و مرد مکمل زنه .. نیاز های روحی دارن … -خانوما اجازه بفر مایید تا عروس خانوم مهربون که شما همه اونو می شناسید وارد نشده من اونو معرفی کنم .. سر و صدا و همهمه دوباره پیچید .. فرزانه : ببینم آخرش کار خودت رو کردی و داری با یکی از دخترای اینجا از دواج می کنی ;/; خوب دیگه آدم که با یکی هفت هشت سال کوچیک تر از خودش از دواج می کنه باید این طور بلبل زبون باشه ..-چی بگم . من چی بگم به شما . الان مردای شصت ساله زن سی ساله می گیرن . شما خانوما حواستون به زندگی خودتون باشه .. اینو که گفتم دیگه برای لحظاتی ساکت شدند . چند بار رفتن لب باز کنن یه چیزی بگن چون می دونستن من اونا رو خیط می کنم حرفی نزدند . اکی هم مات و مبهوت مونده بود و نمی دونست سینی چای رو کجا بذاره . -من می خوام با خانوم مدیر سیما سروش از دواج کنم . نزدیک بود سینی از دست اکی بیفته . یه لحظه استکانها سر خورد و به زور اونو نگه داشت . جمیله : آقای هوشیار مزاح می فر مایید . شما الان دارید با دم شیر بازی می فر مایید . اون اگه متوجه شه شما با ما و اون شوخی داشتید دیگه باید غزل خدا حافظی رو از اینجا بخونید . -اولا من با شما شوخی ندارم و قضیه از دواج جدیه و ثانیا من و سیما می خواهیم از دواج کنیم . من میشم شوهر سیما جان ..سرشون داشت سوت می کشید . هنوز در شوک شنیدن خبر از دواج من بودن که شوک دیگه ای بر اونا وارد کرده بودم .نمی تونستن باور کنن . واسشون سخت بود . حتما انتظار داشتند که تا ابد مجرد بمونم با اونا رابطه داشته باشم . دیگه نمی دونستن که همه اونا معشوقه های منند . ولی دیگه باید دور همه شون قلم می کشیدم . چون این سیمایی که من دیده بودم به این نون و ماستها نمی ذاشت دست از پا خطا کنم . ولی اون با عشق خودش می تونست از من یه آدم دیگه ای بسازه …. ادامه دارد …. نویسنده …. ایرانی
نوشته های مرتبط:
خانوما ساکت 4
خانوما ساکت 35
خانوما ساکت 3
خانوما ساکت 8
خانوما ساکت 96 (قسمت آخر )
خانوما ساکت 19
خانوما ساکت 65
خانوما ساکت 5
خانوما ساکت 25
خانوما ساکت 56
خانوما ساکت 37
خانوما ساکت 6
خانوما ساکت 14
خانوما ساکت 9
خانوما ساکت 2
خانوما ساکت 29
خانوما ساکت 38
خانوما ساکت 67
خانوما ساکت 72
خانوما ساکت 32
خانوما ساکت 7
خانوما ساکت 1
خانوما ساکت 12
خانوما ساکت 48
خانوما ساکت 44
خانوما ساکت 22
خانوما ساکت 27
خانوما ساکت 28
خانوما ساکت 11
خانوما ساکت 39
خانوما ساکت 10
خانوما ساکت 43
خانوما ساکت 30
خانوما ساکت 42
خانوما ساکت 13
خانوما ساکت 63
خانوما ساکت 34
خانوما ساکت 66
خانوما ساکت 15
خانوما ساکت 21
خانوما ساکت 36
خانوما ساکت 58
خانوما ساکت 18
خانوما ساکت 89
خانوما ساکت 33
خانوما ساکت 16
خانوما ساکت 86
خانوما ساکت 62
خانوما ساکت 49
خانوما ساکت 46
خانوما ساکت 59
خانوما ساکت 23
خانوما ساکت 17
خانوما ساکت 40
خانوما ساکت 20
خانوما ساکت 51
خانوما ساکت 26
خانوما ساکت 41
خانوما ساکت 83
خانوما ساکت 50
خانوما ساکت 31
خانوما ساکت 45
خانوما ساکت 87
خانوما ساکت 80
خانوما ساکت 47
خانوما ساکت 91
خانوما ساکت 55
خانوما ساکت 24
خانوما ساکت 64
خانوما ساکت 54
خانوما ساکت 61
خانوما ساکت 92
خانوما ساکت 88
خانوما ساکت 68
خانوما ساکت 52
خانوما ساکت 75
خانوما ساکت 79
خانوما ساکت 57
خانوما ساکت 53
خانوما ساکت 90
خانوما ساکت 70
خانوما ساکت 74
خانوما ساکت 73
خانوما ساکت 71
خانوما ساکت 78
خانوما ساکت 81
خانوما ساکت 94
خانوما ساکت 82
خانوما ساکت 84
خانوما ساکت 95
خانوما ساکت 77
خانوما ساکت 76
دیسکو ساکت
سکس بادخترخاله ساکت و خجالتی
ساکت کردن آقا نادر همسایه مون
سکس در بعدازظهری ساکت
حانوما ساکت 60
خانوا ساکت 69
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید