این داستان تقدیم به شما
سلام. من قاسمم و 35 سال دارم و مجرد این ماجرا بر میگرده به چندماه پیش که هنوزم ادامه داره..
من یه داداش دارم که 3 سال ازم کوچیکتره و چندساله ازدواج کرده از اونجایی که زن داداشم زیاد سن و سالی نداره هنوز تصمیم به بچه دار شدن نگرفتن.ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز زن داداشم با چشم گریه اومد خونمون.جریانو که برامون تعریف کرد فهمیدیم که بله.آقا داداش دوست دختر داره و زنش مچشو گرفته.داداشم چون پسر خوش تیپو خوش چهره اییه دخترا و زنای زیادی میرن طرفش.ماهم که رگ غیرتمون گل کرده بود رفتیم زن داداش جونو کشیدیم کناریو باهاش صحبت کردن که اله و بله و از این چیزا پیش میادو خودتو ناراحت نکن و دنیا خرابه و از این کوسو شعرا. زن داداشم 9سال از من کوچیکتر و چون سنمون فاصله زیادی داره به حرفام ارزش قائل بود.گذشت و گذشتو ما به هم نزدیکتر شدیم تا جایی که با هم از س.ک.س حرف میزدیم و راجع به س.ک.سشون با داداشم برام تعریف میکردو من حسابی کف میکردم.تو این جریانا متوجه شدم که داداشم زیاد به زنش حال نمیده و همیشه س.ک.سشو خشکه و زن داداش دلش یه س.ک.س آتیشی میخواد.منم که تو این کار استاد بودم از جریان رابطه ام با دوست دخترام تعریف میکردمو او حسرت یه همچین چیزیو میخورد و میگفت خوش به حال دوست دخترات.منم با آبو تاب خاصی براش تعریف میکردم و اون کف میکرد.کارمون شده بود همین.بیشتر شبها که داداشم با دوستاش میرفتن خوش گذرونی مریلا رو میزاشت خونه ما و خودش میرفت.ماهم میرفتیم رو پشت بوم حرف زدن با هم.
بعد چند وقت بود که میومد پیشم.فهمیدم تو این مدت که اصلا رابطهجنسی نداشته و حسابی تو کفه.ازم پرسید تو کاری کردی این هفته.منم جریان آخرین رابطه ام با دوست دخترمو که چندروز پیشش بادوسا دخترم داشتمو براش تعریف کردم.با چه آبو تابی.و بهش گفتم که با اون دختره به هم زدیمو چندروزه تو کفم.از برق چشمهاش حس کردم با این حرفم خوشحال شده.منم خودمو زدم به اون راهو یه جور وانمود کردم که مثلا ناراحتمو تو کفم.مریلا یه دختر بغل پره به بدنی سفید عین برف.همیشه ترو تمیز.سینه های گردو باحالی داره وکمر باریک و باسن که دیگه نگو.روناش گوشتیه.خیلی محشره.
دستشو تو دستم گرفتمو داشتیم باهم حرف میزدیم و من در این حین داشتم نوازششم میکردم.بهم میگفت تو خیلی واردی و زیر لب یه ای کاش میگفت.من روم نمیشد زیادی بهش نزدیک بشم ولی اون خودش ازم میخواست که دست بکشم به کمرشو روی پاهاش.منم همینطور که میحرفیدیم همینکارو میکردم و کردنشو گوششو هم ناز میکردم.خیلی خوشش میومد منم با تمام وجودم اینکارو میکردم براش.آخه خداییش دوستش داشتم.یه شب داشتیم حرف میزدیم.نزدیک 10روز بودم که هیچ رابطه ای نداشتم.اونم عین هم.داشتیم له له میزدیم واسه س.ک.س. اما راهی نداشتیم.من دراز کشیده بودمو اون کنارم زانوش تو بغلش بودو نشسته بود.من دستم رو رونش بود و داشتم نازش میکردم.بهش گفتم اشکال نداره از زیر دامن دست بکشم به بدنت.اونم گفت اشکال نداره ولی شیطون نشو.منم گفتم چشم.زیر دامن هیچی نمیپوشید حتی شرت.داشتم رونشو میمالیدم.وااای که عجب پوستی دارهونرم.سفییید.یه تار مو هم روش نیست.کیرم بلند شده بود.قلبم داشت میومد تو دهنم.دستمو به همه جاش میکشیدم غیر کوس و کونش.خیلی دلم میخواست بهش دست بکشم.چندبار تا نزدیک کوسش بردم اما اجازه نداد.بدجور خورد توحالم.منم از فرصت استفاده کردمو رفتم رو مخش و خودمو ناراحت جلوه دادم.اونم دلش به حالم سوخت و اجازه داد.نمیدونم از خداش بودو ناز میکرد یا چیز دیگه.خلاصه داشتم به آرزوم میرسیدم.داشتم کوس زن داداشمو با چه احساسی میمالیدم.اونم کم کم داشت صداش در میومد.پاهاشو از هم باز کردو دراش کشد.کیرم داشت میترکید.گفتم درد دارم.اشکال نداره کیرمو از تو شرت در بیارم.گفته بیار.بزار هوا بخوره.با یه عشوه ای اینو گفت که نزدیک بود آبم بیاد.درش اوردم.اونم یه خورده سرشو بلندکرد.خجالت میکشیدم.گفت دستتو بردار ببینمش.گفتم منم میخوام مال تورو ببینم.گفت باشه.توکه همه کار کردی اینم روش.
واااای که چه کوسی بود.تپلو گوشتی.آروم دستمو کشیدم تو چاک کوسش.تا اون موقع توش نکرده بودم.انگشتمو آروم دادم تو سوراخ کوسش.وای که چه گرم بود.خیس شده بود.یه آهی گفت که جیگرم حال اومد.منم به کارم ادامه دادم.آب عشقم اومده بود.بهش گفتم تو نمیخوای کاری بکنی.گفت مثلا چیکار؟گفتم دو دستی که نمیتونم کارکنم.تو هم دستت بیکاره.گفت باشه.دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم.یه آهی از ته دل کشید.گفت چه گرمه کیرت.داری میسوزی فدات بشم.گفتم آره .از عشق تو داره جزقاله میشه.حالا کنار هم دراز کشیده بودیم.اون دستش روکیرم بودومن دستم روکوسش.خیلی حال میداد ولی به اوج نمیرسیدیم.یه چرخ خوردم بغلش کردم.لپشو یه بوس دادم گفتم باشه؟اونم فهمید.هیچی نگفت یعنی اینکه اره.نفس نفس میزد.خوشم میومد.بهش قول دادم بیشترین لذتو بهش بدم.خوابیدم روش.لبموگذاشتم رو لبش.وای که چه تعمی داشت.پراز شهوت.زبونمو مک میزد.دست میکشید به کمرم.دیدم خوب نمیتونم روشمو اجرا کنم.بهش گفتم بریم تو اتاق من.گفت نه.حال ندارم پاشم.گفتم باشه پس بروبریم.شروع کردم به لیسیدن بدنش.تاپشم در آوردم و سینه هاشو میمالیدم.سینه هاش سفت شده بود.خیلی خوش فرمو خوش تراش.آروم زیرگردنشو میخوردم میومدم پایین.توچاک سینشو زبون میزدم یواش یواش رفتم سمت نوکش.نوک زبونمو دور نوک سینش میکشیدم آرو کردم تو دهنم.صداش در اومده بود.نفسهاش به شماره افتاده بود.منم بیشتر گرم میشدم.بدنم داغ شده بو.خودمو رو تنش بازی میدادمو نوک سینشو محکم مک میزدم.با یه دستمم داشتم میمالیدمش.آرو روفتم پایین.تو نافشو زبون زدم رفتم پایین.پاهاشواز هم باز کردم و بغل رونشو زبون زدم.داشت به خودش میپیچید.آروم رفتم سمت کوسش و بو کردم.وااااااای عجب کوسی بود.آروم نوک زبونمو کردم تو چاک کوسش و دهنمو گذاشتم روش.کوسشو حسابی میخوردم با ولع.دیدم داره جیغ های کوچیک میکشه و یه چیزی زمزمه میکنه.یهو آب کوسش با فشار ریخ تو صورتم.عاشق اینکار بودم.خیلی دوست دارم آب کوس بخورم.همشو لیسیدمو خوردم و خوابیدم روش ازش لب گرفتن.محکم بغلم کرده بود و لبمو میخورد.کم کم به حال خودش برگشت.دیوونش کرده بودم.تا چشمش به کیر شقم افتاد شروع کرد به خوردنش.انقد باحال ساک میزد که نگو.با ناز.خیلی خوشم میومد.داشت آبم میومد سرشو بلندکردم کفتم بسه.کوس میخوام.اونم قبول کرد.با کمر دراز کشید.بالشتشو گذاشت زیر کمرش تا کوسش بیاد بالا.با کیرم چندتا ضربه زدم رو کوسش آرو سرکیرمو گذاشتم رو سوراخو فرستادم تو.
چون خیس بود زیاد زحمتی نداشت.آروم شروع کردم عقب جلو کردن.اون دوباره صداش در اومده بود.خوابیدم روش و سینه هاشو خوردن و تلنبه زدن.کم کم سرعتمو بیشتر کردم.یه حال عجیبی داشتم.کیرم داغ شده بود.صدای مریلا بیشتر دیوونم میکرد.کیرم تاته تو کوسش جلو عقب میشد.برش گردوندم چهار دستو پا بشه.از پشت کیرمو فرستادم تو کوسش.ایندفع با فشار بیشتر.داشت ناله میکرد.منم سرعتمو بیشتر کردم.یهو آبم با فشار ریخت تو کوسش.اونم همزمان با من خوابید رو زمین.منم روش.کیرم هنوز تو کوسش بود و آب کیرم از کوسش داشت میریخت.لاله گوششو شروع کردم به خوردن.و قربون صدقش رفتم.محشر بود.برش گردوندم خوابیدم روش.لبشو خوردم.خیلی محشر بود.همینطور تو بغل هم ساکت بودیم.بعد چند دیقه که به حالت خودمون برگشتیم.لباسهامونو درست کردیم.از او به بعد هر وقت بکاریم کارمون س.ک.س.بهم میگه خدای س.ک.س ازم خواسته دیگه با کـسی نخوابم .منم بهش قول دادم.
مرسی که خوندید.
نوشته: #قاسم #کتلت
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید