این داستان تقدیم به شما

سلام صفدر هستم ۲۸ ساله از استان اردبیل با ۹ سال تاخیر مجبور شدم از بیکاری برم سربازی
با داشتن لیسانس تربیت بدنی تو یکی از دهات اردبیل تو باغهای پسر عمویم کار می‌کردم که سر موضوعی دعوام شد با اره کشیدم دستشو بدجوری پاره کردم و بیرونم کرد یک سال و نیمی بیکار بودم که رفتم سربازی
بعد آموزشی در عحبشیر تقسیم شدیم افتادم تهران تو چارمین صبگاه بود بخاطر قد درازم تو صف اول بودم فرمانده پادگان منوخواست دفترش ازم پرسید چه کارهایی بلدی گفتم باغبانی و کارگری و رانندگی و انواع شنا در حد مربی‌‌گری زنگ زد با یکی خیلی با احترام حرف زد گفت حاج آقا سربازی را براتون می‌فرستم که میخواستی شغلش باغبانی بوده! و همه کاره پهلوان! لیسانس وظیفه
بله من لیسانس گماشته مسئول عقیدتی سیاسی پادگان شدم آخوندی جوان خیلی خوش هیکل خوشگل با قدی تقریبا اندازه خودم کمی کوتاهتر و پر و هیکلی تر از قلق راه رفتن انگار ورزشکارهم بود چون شکمش گنده نبود عوضش پاها و باسنش تا باد می‌زد عباش کنار می‌رفت کمرش باریک مثل زنا بود! پوست تنش سفید مثل کلم، بعد از تمام شدن حرفها رفتم عقیدتی سیاسی سلام کردم گفت اینجا ارتشه یاد ندادن احترام نظامی بکنی؟! پا چسبوندم دست گرفتم گفتم ببخشید حاج‌آقا ازادم کرد گفت برو تا بیام یکساعتی ولو بود یک سرباز ریزه میزه با ریشی تنک و سن کم که تو اتاقش بود نگو مدیر دفترشه صدام کرد با حاج آقا رفتیم سوار لکسوزی مشکی شدیم خودش رانندگی کرد رفتیم ساختمانی بسیار زیبا و ویلایی و بزرگ فکر کردم اداره اش هست که گفت اینجا خونه منه بعد این اینجا خدمت می‌کنی!دستوراتی در نخستین روز داد کم مونده بود فرار کنم تو دلم گفتم جهنم چند روزی بمانم اگه دیدم تحمل نمیتونم بکنم فرار می‌کنم .
 
شب شد رفتم گفتم حاج‌آقا اجازه‌ی مرخصی میدید؟
گفت خوابگاه نمیری همینجا خونه من میخوابی و جایی نمیری زن و بچه هاش را ندیدم یک سوئیت شیک و مبله بمن نشون داد کاملا جدا از خونه ای نزدیک در ورودی به خونه، چه عرض کنم کاخ!! که بی شباهت به قصر نبود سوئیتم شامل یک اتاق خواب آشپزخونه و هال و سرویس بهداشتی حمام و وانی داشت که توش پر از ابپاش بود باور کنید جکوزی شنیده بودم نمیدونستم اینجوری هم هست حمامش اندازه یک اتاق سه در سه بود متر کردم!!وسایل بهداشتی شامل حوله نو تنی که خوب تنم نشد شامپو صابون انواع لیف و انواع کیسه دستی و پشتی و سنگ پا یک بسته شش تایی ژیلت چند تیغه، داروی نظافت و انواع کرم و ادکلن و حتی رژ لب!!
انگار این سوئیت حالت اسکان نگهبانی اونم متأهلی به قصر تریبلکسی بود که حاج آقا توش زندگی می‌کرد
از خودم بنویسم اون زمان ۲۶ ساله قد ۱۹۰ وزن ۸۵ تیپم خشن ولی ادم صبور هستم با دماغی گنده و پوست صورت تیره دست پا های بزرگ و کشیده که پوتین اندازه پام پیدا نشد بردم با دست دوم از گمرک تعویض کردم بقول دوستان همکلاسی های قدیمم بچه قول
شب را سر کردم و صبح زود وقت اذان بیدار شدم رفتم حمام تو وان که خوابیدم تا شیر را باز کردم آب نازلها میخواست پوستمو سوراخ کنه بستم گذاشتم پر شد رفتم تو تازه فهمیدم جکوزی چه لذتی داره !! تو عمرم نخستین بار بود تو وانی دراز می‌کشیدم که با فشار نازل های آب بدنم ماساژ داده می‌شد بعد از استحمام اماده شدم نشستم رو مبل تازه یاد گشتن به دنبال یخچال افتادم که فکر می‌کردم کابینت است و خواربار توشه باز کردم دیدم سایدبای‌سایده!!! بازش کردم پر بود از پنیر لیقوان و کره مربا عسل چند پاکت شیر چوپان و نون باگت و تخم‌مرغ و انواع اقسام کنسرو ها !!… جا میوه ای پر از انواع میوه (موز و کیوی، سیب، انگور و گلابی و …) در دومشم پر از انواع گوشت بود

 
ترسیدم دوربین باشه منو ببینن درشو بستمو برگشتم جام رو کاناپه لم دادم تا زنگ تلفن بیدارم کرد نگو خوابم برده ساعت ۹ صبح شده تا گوشیو وردارم قطع شد صدای زنگ درو شنیدم حاجی بود دید لباسام تنم و آماده ام سلام کردمو پرسید صبحانه خوردی؟ گفتم نه گفت زود بخور ساعت ده راننده میاد بریم ستاد پارکینگو نگاه کردم ماشینش اونجا بود تعجب کردم که چرا راننده بیاد گفتم حاج آقا گواهینامه پایه یکم دارم چرا گفتی راننده بیاد؟ گفت اون ماشین مال منزله با ماشین پادگانم می‌ریم که تو باید با راننده برگردی برای منزل خرید شده بیارین منزل هر چه حاج خانوم دستور داد انجام بده برو اتاقت و ناهارتم از پادگان میارن بخور من عصر میام یه لندکروز مشگی اومد رفتیم پادگان حاج آقا موند من با راننده برگشتم از اتکا کلی خواربار اماده کرده بودن گرفتم اومدیم و راننده رفت
همه وسایلو گذاشتم ورودی سوییت که یک اتاق بزرگ قفسه بندی شده‌ی مثل آشپزخانه جدا بود تلفن زنگید خانمی باصدای خیلی زیبا گفت الوووو گفتم بفرماییید خانووم (من تورک هستم) تا لهجه‌ی منو شنید با لهجه‌ی بسیار شیرین، آذری گفت بیا این ساختمان چندتا کار دار دارم انجام بده
رفتم زنی محجبه فقط گردی صورتش معلوم بود دستاشم دست‌کش داشت دستوراتی داد و انجام دادم مرخصم کرد گفت برو استراحت کن جایی نرو تا حاج اقا بیاد اگه حوصله‌ات رفت درختای حیاط را آب بده و قیچی تو اتاق چسب سوئیت همونی که وسایلو گذاشتی تو کمدی هست حاج آقا گفته شما سررشته دارید هرس کن شاخ و برگها را ببر پشت کاخ یک خورد کن شاخ‌و برگ هست بنداز تو اونو کلیدشو بزن پودر کنه بریز تو نایلن بنداز آشغالدان
رفتم تا رسیدم حیاط در ورودی به کاخ را زدن از پادگان ناهار آورده بودن سرباز گفت این مال منزل حاجی اینم مال خودت بردم دادم حاج خانوم ساک غذا را خالی کرد و داد مال خودمم که توی نایلون بود اومدم ساکو دادم سرباز و رفتم سوئیت طبق برنامه غذایی پادگان پنجشنبه ها چلو مرغ بود باز کردم دیدم چلو کباب برگ با فیله کباب جوجه!!!!! و یک ظرفم پر از مخلفات و نوشابه قوطی پپسی!!! و … برنجش عطری ایرانی و دو تیکه هم نون
 
ته ظرفم لیسیدمو رفتم دراز کشیدم پا شدم چای درست کردم و حمله‌ای به یخچالو میوه و شکلات و آجیل بسته بندی با آرم «آجیل آزادی» شکم ندید بدیدمو پر کردم تلوزیونو زدم دیدم ماهواره هم داره سرچ کردم سریال تورکی از تورک ست را نگاه کردم گشتم قیچی را پیدا کردم اره هم چند نوع بود یکی ورداشتم افتادم جون درختا تا عصر کلی هرس کردم بردم انداختم خوردکن و پودرشو گونی ریختم میدونستم میخرن دور نریختم از حاج خانم پرسیدم در را باز نکرد گفتم حیفه پودرشو میخرن گفت مال خودت ببر بذار انباری (موتورخانه قبلی که جمع شده بود انباری شده بود اندازه پنجا متری فضایش بود و خالی)
شام آوردن باز مثل ناهار مال حاج خانومو دادم ساکو برگردوندم مال خودمو بردم اندازه شاید نیم کیلو میگو بود با سس مخصوص و باز کلی مخلفات اولین بار بود میگو میخوردم فکر می‌کردم بوی ماهی بده دیدم نه یک منم باشه میخورم همه را بلعیدم
تو دلم گفتم ما بیخود از آخوندا بدمون میاد عجب آدمای خوبین! دلستر قوطیی بود سر کشیدم اتاقمو مرتب کردم نشستم تماشای سریال
حاجی اومد زود خاموش کردم پا شدم احترام نظامی گذاشتم ازادم کرد پرسید آقا صفدر کم و کسری نداری که؟
گفتم نه حاج آقا دولت سر شما
گفت اینجا نیازی نیست لباس سربازی بپوشی فردا برو لباس فروشی ارمغان‌نو سفارش کردم میدونن چی بهت بدن هر چه دادن بگیر تن بزن انداش می‌کنن میفرستن خونه هر روز دو بار حمام می‌کنی عصر قبل شام صب قبل صبحانه
گفتم چشم

 
فردا رفتم بوتیک ارمغان‌نو گفتم حاج‌آقا فرستاده یک ساعت لباسی بود که از شورت و زیر پوش و کفش گرفته پیراهن و کت و شلوارو کاپشن مجلسی و اسپورت تنم کردن یکدست اسپورت اندازه و فیتم بود نیازی به اصلاح نداشت با راننده اومدم خونه عصر چندین کاور که توش لباس بود و یک کارتن جوراب تحویلم دادن دیگه اون صفدر شلخته نبودم تو آینه ی قدی دم کمد در ورودی نگاه به خودم می‌کردم هر چند زمخت بودم ولی شکل آداما شده بودم دیگه بچه قول نبودم بلکه خود غول بودم با ابهت لباس سربازی را کردم لباس کار اون روزهم هم صب و هم عصر قسمتی از باغ حیاط کاخ را هرس کردم ناهار و شام هم هر روز با تنوع خاص حسابی آب زیر پوستم انداخت
چند شبانه روز گذشت و حاج اقا شب بود زنگ زد گفت حمام رفتی گفتم آره گفت یه دوش سبک بگیر میام بریم جایی گفتم چشم حاجا آقا حوله تنی بزرگی هم سفارشی یادم رفت تو دومین روز برام آوردن اونو تنم زدم جلو اینه داشتم موهامو که تازه چند میلیمتری سبز شده بود را تمیز می‌کردم حاجی درو زد اومد تو هول شدم احترام نظامی گذلشتم گفت آزاد
حاجی بیژامه‌ی خوشرنگی تنش بود با یه پیرن عجق وجقی بلند ابریشیمی و کلاهی عجیب سرش! که تو فیلما دیده بودم بعد فهمیدم اسمش روبدوشامبر است دستمو گرفت نشوند رو کاناپه ریموتو زد ماهواره روشن بود تو کانال جم ست را تعویض کرد رفت تو کانالهای قفل شده رمزی را زد سوپر بسیار تمیزی که سیاهپوستی زن سفیدی را سخت داشت می‌گایید خجالت کشیدم گفتم حاج آقا بخدا من از اینا نگاه نمی‌کنم فقط سریال که نذاشت حرفم تمام شه لباسشو در اورد از اون زنه بدنش سفید تر بود و بدو هیچ مویی!!! کیرش زیاد گنده نبود باسنش شکل زنا اگه کیر نداشت انگار زن بود کیرشو که سفتم نشده بود با انگشتاش داد لای پاش پاهاشو به هم فشار داد مثل کص زن شد!!!!! لخت مادرزاد شد گفت حولتو در بیار!!

 
فرصت نداد کمربندشو باز کرد کیرم آویزون بود نمیخام تبلیغ کنم بخدا ۲۸ سانته چند سانتی از نافم بالاتر می‌زنه کلفتیشم دست کمی از کیر اسب نداره سیاه انگار واکس زدن اما قشنگ
کیرم دستش گرفت گفت بیدارش کن ببینم چند مرده حلاجی!
بیدار نشد پاشد باسنشو مالید کیرم گفت پدرسوخته‌ی خر کیر بکووون باز کیرم آویزون بود و انگار خواب بودم از جیب روبدوشامبرش کرمی در آورد زد رو دو انگشتش مالید کونم تا تکان بخورم کرد تو کونم!!!!
کیرمو با اون یکی دستش مالید گفت نره خر دیوووث بیدارش کن که کیرم دیوانه وار شق شد!!!
هیکل آخوند از کن در مجموع گنده تر بود باسنش سه برابر من مثل مال زنی بود که سیاه پوسته همچنان میگایید بغلم کرد باز دو انگشتی که چرب بود کرد تو کونم انگشتاش تا ته تو کونم بود نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود هرچه انگشتشو تو کونم می‌چرخوند کیرم مثل سنگ سفت و آماده تر می‌شد !!!
 
دید اماده ام دستاشو گذاشت دیوار گفت بکن تو کونم فرماندتوووو بکوووون کونشو پاره کن نترس کیرمو گذاشتم سوراخش با نازی که کرد کیرمو مثل ماهیی که سر بخوره تو اب کشید تو کونش کیر به گندگی منو راحت تا ته توش جا داد من کص زن پسرعمومو بارها گاییده بودم دعوامونم در اصل سر گاییدن زنش بود نمیتونست آشکار کنه تقصیر خودشم بود راضی شده بود زنشو بکنم چون زنش می‌گفت
با زنش تا تنها میشدیم بهانه می‌کردو می‌رفت زنشو می‌گاییدم تمام میشد می‌اومد هر بار زنشو می‌گاییدم زنش اون روزو نمیتونست درست راه بره چند و چندین بار هر چه کردیم نشد کونشو بگام باسنش اندازه حاج آقا بود یک بچه هم زاییده بود اما حاج آقا کونش انگار جوراب کش می اومد سفید عینهو برف بود جمع که می‌کرد کیرمو فشار می اورد ابمم نمی اومد تو گاییدنش دستمو برده بود براش جق می‌زدم اونقدر زدم تا آب شیخ ریخت بیرون ولی ابم نیومد چندتا فحش ابدار داد و رفت دوش گرفت منم رفتم دستشویی خودمو شستم لباس پوشیدم تا اومد بمن گفت کونی مادر قحبه دیدی انگشتامو تا کجا کردم کونت کوووونی اگه صدات در بیاد میدم مادرتو اسب بیگا ! بی عرضه‌ی لندهور
دیگه کار هر شبم گاییدن شیخ بود اما دیگه ابمم می‌اومد و هر چه تو گاییدن دهنم می‌اومد بهش می‌گفتم و کیف می‌کرد تا یه بار تو دهنم اومد گفتم زنتم باید بگااام دخترتم باید بکنم( دخترش تازه دانشگاه می‌رفت) ننتم بیار بکنم اینجووووری ابمو ریختم تو کونش آخوندم زیرم خرکیف خرکیف بود یادم اومد که چه گهی خوردم تا سر کیف بود گفتم ببخش تو حال خودم نبودم گفت مادر جنده کونی گفتی گاییدی! خفه شو خوابم میاد بذار کیر ویلان موندت که میخ تابوط ننم بشه بمونه همبنجوری روم باش خوابم میاد!!هر گوهی میخوری بخور کیرتو بذار تو کونم باشه !!!
شیخ کیرم تو کونش خوابش برد اون شب زنش نبود تا صب رو تخت من با هم خوابیدیم نمیدونم خسته نشد هر وقت خواستم کیرمو بکشم بیرون فهمید نذاشت تهدیدم کرد ننمو میده زیر کیر خر و خودمو شقه می‌کنه!! کیرم تو حال خوابیده هم انگار بیداره بیش از ۲۰ سانته جمع نمیشه اون شب من با اعمال شاقه خوابیدم

 
صب بعد اذان پا شد رفت حمام غسلشو داد نمازشو خوند منم مجبور شدم برم غسل بدم با حوله تنیم قامت بستم تا نماز زوری را بخونم زد بیرون گفتم آخیییش کیرم به دهن هر که نماز خونه ادامه ندادم قطع کردم
گذشت و گذشت زمستان اومد باز زنش نبود منو خواست برم خونش داخل قصر اولین بارم بود!!!! رفتیم حمام اونجا گاییدمش زنگیدن، نگو دو تا دختر فوق زیبا را گفته اومدن یکیشو شیخ گایید یکیشو من پیش هم هی معاوضه شدن شیخ حین گاییدن گفت کص اونی که زیر کیر من بود را میخا بلیسه بمن گفت بکن کونم که خیلی هم دوس داشتم تا گذاشتم کون شیخ انگار کیرش درشت تر شد و حریص تر با سرو صدا دخترو گایید! تونست ابشو بریزه تو کص دختره!
بگم که دخترا وقتی کیرمو دیدن وحشت زده نگاهش کردن گفتن تا حالا تجربه کیر به این گندگی را نداشتن به سختی کیرم تو کسشون می‌رفت تا دیر وقت پیشمون بودن نزدیک ساعت ۴ بامداد رفتن
باز شیخ گفت بکون تو کونم تا خوابم ببره مثل قبل صب غسلشو دادو نمازشو خوند آماده شد رفت پادگان
شام میخوردم درو زدن خانم شیخ بود!!
اومد تو مغنعه سرش نبود با شال و مانتو بدون دستکش بود پاهاشم بدون جوراب بود از زانو به پایین لخت بود !! تازه دیدم که زیبا به چه و کی میگن!!! رفت سمت تلویزیون فلشی زد به یواس‌پی صدای منو شیخ پخش شد!! زمانی که من شیخو می‌گاییدم و شیخ دختره را من زن شیخو فحش میدادم میگفتم حاجی زنتم اینجوری میگامااا کس دخترتم میخام پاره کنمااا! ننتم باید بکنم اون ننه هنگامه خوشگلم میخاااام همشونو باید جر بدم شیخم میگفت بکووون پارشون کن رحم نکن ابتم بریز تو کص و کونشووون !
 
داشتم سکته می‌کردم که مانتو را در اورد هیچی زیرش نبود تو اون سرما حتی شورتم تنش نبود واقعا دیدم تو زیبایی لنگه نداره گفت بیا بکون ببینم چطوری می‌کنی گفتم حاج خانوم غلط کردم گوه خوردم گفت بی خوووود باید پارم کنی ببین چند ماهه حسرت اون کیر کندتو میخورم نگو منو همش روزا تو تابستان و پاییز که با ملا آبتنی می‌کردیم شنا یادش میدادم نگاه می‌کرده شیخ بخاطر همین بوده تاکید کرده بود وقت آموزش شنا هوس گاییدنش نکنم که بر عکس کیرم سیخ می‌شد اذیتم می‌کرد نگو هنگامه می‌دیده
هنگامه زن شیخ را چنان گاییدم که واقعن نمیتونست دهنشو ببنده و نفسشو بده بیرون یا بکشه تو!!
از ان پس روزا زنشو می‌گاییدم شبا شیخ را ۲۴ ماه خدمت کردم عین ۲۱ ماه را زن و خود اخوندو گاییدم دخترشم لایی می‌زدم می ترسیدم کص و کونشو یکی کنم واقعا پاره بشه خیلی اصرار می‌کرد میتونم تحمل کنم بکون تو کصم دختره ۱۶ ساله بود مثل مامانش باسنش گنده و استخوابچنبندی درشتی داره ده ماهه کارمند ارتش شدم الان پریسا ۱۷ ساله است اخوند ولم نکرد حقوق خوبی برام تعیین کرد کارمند ارتش شدم بعد از ۳۴ ماه آخوند منتقل به نیروی هوایی شیراز با مقام بالاتری شده هنوز من تنهایی تو خونه اش هستم هفته ای دو روز تهرانه با زن و دخترش میان خودمو تقویت می‌کنم اول زنشو می‌کنم بعد اخوند می‌کنم آخر سر دخترشو دهها بار شب که میشه میاد میخوابه پیشم لایی می‌کنم کیرمو میخوره بابا مامانش میدونن هیچ کاری به کارش ندارن دو روز پیش بود پریسا اومد هنگامه خونه نبود اومد پیشم لخت شد لختم کرد کیرمو میلیسید که در خونه را هنگامه باز کرد گفت پریسا خدا قوت !!! پریسا هم گفت دارم برای تو اماده اش می‌کنم کار بدیه؟ درو بست و رفت گفت تو را خدا صفدر کصمو بکن ببین سه انگشتمم میره توش گفتم پردتو نمیخوام پاره کنم خندید گفت فکر می‌کنی پردم تو نافمه خیلی وقته پردمو با اون انگشت گندت پاره کردی !! راست میگفت
 
گفت بذار خودم بشینم رو کیرت نشست دستشو گرفت از کیرم در عین تعجب ارام آرام کیرم همش رفت تو کصش اتفاقی نیفتاد حتی یه قطره هم خون نیامد اما بقدری کیپ کصش بود مگه میشد جلو عقب بکنم چرخید زیرم گفت محکمتر مث مامانم منو بکووون گفتم مگه دیدی گفت دهها بار دیدم گاییدی حتی بابامو گاییدی بارها دیدم !!!
الان که می‌نویسم روز ارتش است فردا قراره شیخ و زن و دخترش بیان از ۲۱ رمضان نگاییدمشون بدجوری دلم برای کص زنش و دخترش تنگه

 
 
صفدر از تهران

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *