این داستان تقدیم به شما

اول چند تا چیز بگم این داستان تو عسلویه اتفاق افتاده. من یه پسر 23 سالم به اسم محمد که تو یه شهر کوچک زندگی میکنم تو دانشگاه با یکی از بچه های دانشگاه به اسم جواد آشنا شدم که 31 سالش بود ما هم مسیر بودیم با ماشینش میومد دنبال من که باهم بریم دانشگاه اسم خانومش خدیجه بود هردو عرب بودن کم کم باهم بیشتر آشنا شدیم.تا شدم دوست خانوادگی اونا. من با جواد زیاد درباره سکس جنده این چیزا صحبت میکردم که فلان فلانه بیار بهم گفت میدونی زنم مشکلی نداره که من با جنده ها سکس کنم خودشم چند بار بهم یکی رو معرفی کر من اول فکر کردم شوخی میکنه خندیدم جدی نگرفتم . یبار من به جواد پیشنهاد سفر دادم که باهم بریم شیراز اونم قبول کرد شب بهم خبر داد که خدیجه هم میخاید بیاد دوست داره بره شیراز خرید منم گفتم اوکی پس فردا هم میبینم عصر باهم حرکت کردیم تو راه من از گرونی صحبت کردم که زندگی سخت شده بعد خدیجه گفت محمد چرا ازدواج نمیکنی منم شروع کردم اه ناله از بی پولی که هیچی ندارم فلان فلان .
 
خدیجه گفت محمد جان اگه دنبال یه زن خوب هستی دختر برادر من هست به دختر خوشگل با کون گنده مثل همونی که شما پسرا دوست دارید بدنشم مثل منه خیلی‌ دختر خوب خوشکلیه میتونم تورو باهاش آشنا کنم . صورتم سرخ شد گفتم کی به من گدا پا میده خدیجه با خنده گفت من جوادم گفت آره میتونی بهش پا بدی من مشکلی ندارم هردو خندیدن منم خندیدم .
نزدیک غروب خوابم گرفت من خوابیدم تا رسیدم به یه شهر برای استراحت از خواب بیدار شدم ماشین کنار پمپ بنزین پارک کردیم من دوباره خوابیدم وقتی خدیجه جواد برگستن خدیجه گفتم منم خوابم میاد میرم پشت محمد امدم کنارت بشینم جا باز کن منم جا باز کردم ولی خدیجه خودشو چسبود بهم تکیه داد منم چشمام بستم تو حالت خواب صورت خدیجه چسبید به صورتم دماغش چسبیده بود به دهنم تو اون حالت من حشری شدم بعد چند دقیقه خدیجه داشت به کیرم دست میزد تا خواستم بلند بشم تو گوشم گفت نگران نباش نگران
هیچی نباش ‌چیزی نیست منم دستم گذاشتم زیر کونش یواش یواش تکون میدام کم کم کیرم از شلوار دراور شروع کرد به جق زدن واسم من اینبار دستش پس زدم شروع کردم به داد زدن که بیخال زشته.
جواد گفت چته میخاد بهت حال بده ناراحتی من گیچ بودم نمیدونستم چی بگم چند ساعت گذشت همه ساکت بودیم بعد یباره خدیجه شروع کرد به گریه کردن که به خدا من جنده نیسنم فکر بد نکن والا شوهرم خبر داره نمیخاد نگران باشی به بخشید که بهت دست زدم تو خدا فراموش کن من ابرو دارم منم بهش گفتم نمیخاد نگران باشی تسخیر منه این چیزا …
 
جواد عصبی شد زد کنار گفت بچه جقی تو همش تو کفی حالا زن من خواست بهت حال بده مسلمون شدی من ساکت ‌شدم
دوباره گفت ببین من مشکلی ندارم واسه لذت خودم و خدیجه هر کاری میکنم کونم میدم خدیجه دوست ‌داره با تو باشه با تو محمد منم مشکلی ندارم حالا یا هستی راز داری میکنی یا به خاطر رفاقت و آبروی من این داستان بیخال شو من تعجب کردم چند بار پرسیدم که واقعا مشکلی نداری اونم هر بار میگفت نه منم گفتم خوب من که ازخدامه با همچنین دافی دوست بشم خدیجه با زبون عربی گفت ای بچه کونی الکلی مارو عصبی کردی امشب ‌حسابتو میرسم ادبت میکنم خلاصه رسیدم شیراز رفتیم خونه یکی از فامیل های جواد اونجا نتونستم کاری کنیم فقط باهم خیلی‌ خیلی‌ حرف زدیم منم هی دست مالیش میکردم تو راه برگشت یبار برای من ساک زد منم دست تو شورتش بود
بیارم برای جواد وقتی برگشتم عسلویه بهم گفتن بیا خونه ما.
ولی خوب خسته در بودم رفتم خونه خوابیدم تا چند روز باهم چت میکردم من میگفتم این جور فلان فلان شکل میکنمت تا قرار شد روز جمعه برای نهار برم خونه جواد
تقریبا ساعت 11رسیدم در خونه زنگ زدم جواد در باز کرد گفت به فرما خان . رفتم که کفشم دربیارم دم در جوادم رفت تو حال خونه نشست منم یا الله گفتن رفتم تو خونه جواد گفت کسکش آمدی خونم میخای زن منو بکنی بعد میگی یا الله درست یادمه یه روز گرم تابستان بود رو موبل نشینم گفت نفسم کجاست بعد چند دقیقه صدای زنگوله با ما. ما. کردن گاو میومد خدیجه بود که یه زنگوله به گردنش بود با چهار دست پا راه میرفت صدای گاو میداد یه شلوار چرم سیاه تنگ پوشیده بود با سوتین خالخالی سیاه سفید یه ماسک شکل گاو رو صورتش بود …

 
از بدنش بگم واقعا عالی بود قد بلند مثل بیشتر زنای عرب یه کون خیلی بزرگ با کمر باریک با سینه های بزرگ خیلی بذرگ‌ واقعا مثل سینه های گاو بود پوست سفید با یه صورت دل نشین جذاب) همین طور صدا میداد منم خندم گرفته بود تا که امد پیش من شلوارم کشید پایین کیرم نگاه کرد بعد شروع کرد جلوی من شوهرش سکس رقصیدن کون سینه هاش جلوم تکون میداد کیرم داشت میترکید ولی جواد دست به کیرش نمیزم خدیجه شلوارش دراور به عربی گفت بیا کسم بخور عشقم منم مثل وحشی ها شروع کردم به خوردن تا که یه مزه شور تو دهنم امد اب کسشو خوردم تا دیگه داشت حالم بد می‌شود کیرمو تا که زدم به کسش ابم امد خیلی خجالت کشیدم خدیجه رو زمین دراز کشیده بود گفت بچه ندیده داد زد جواد با بکنم کیر جواد از من بزرگتر بود کیرش کرد تو کون زنش تا 4_5دقیقه حسابی جرش داد آبشو ریخت تو کون زنش من که هنوزم با ورم نمیشود هردو رفتن حموم بعد چند دقیقه جواد امد گفت برو دست کیرت بشور تا باهم سفره پهن کنیم منم رفتم کمک تا پهن کردن بشقاب گذاشتم خدیجه امد قبل آمدن یه تیکه پارچه زیر خودش گذاشت یه لباس عربی پوشیده بود که یه دسته زیرش میتونی هیچی نپوشی خلاصه کنار هم داشتیم نهار میخوریم که یباره صدای گوز بلندی شنیدیم فکر کردم جواده بعد دوباره دوباره نگو خدیجه بود که همین طوری داشت میگوزید خودشو شوهرش میخندیدن راستشو بگم اون وقت خیلی‌ خیلی‌ برام جذاب بود نمیدم چرا ولی انگار بدجوری کونش جا باز کرده بود بعد که از جاش بلند شده بود دیدم لباشس خیس شده اون پارچه زیر کونشم خیس بود داشتم استراحت میکردم که امد تو بغلم بم گفت دوست دارم بام مثل یه دختر کوچولو رفتار کنی منم شروع کردم ناز نوازش کردنش صورتش بوسیدم مو هاش نوازش میکردم تا که جواد گفت من میخام بخوابم میاد باهم بخوابیم
 
یکم جا خوردم رفتم رو تخت خدیجه وسط ما خوابید کونش طرف جواد بود صورتش طرف منم نمیدونم چی شد ولی من شروع کردم به لیسیدن صورتش تمام صورتش .
زبونم همه جا کردم اونم نفس نفس میزد و همین کارم با من کرد زبونم کردم تو دهنش خیلی خیلی برام لذت بخش انگار باهم یکی شده بودید اون طرفم به کیر رفته بود تو کونش تا چند ساعت همین شکلی هم دیگرو دست مالی میکردیم تا عصر که مادرم زنگ زد گفت بیا خونه باید خرید کنی منم بلند شدم دست صورتم شستم از هردوشون تشکر کردم ‌بعد خداحافظی رفتم خونه از اون روز رابطه ما بیشتر احساس شده تا جنسی بد جوری عاشقش شدم دیگه هیچ دختری برام جذاب نیست همیشه باهم میرم بیرون یا براش گل میخرم انگار شده زنم خیلی بهم وابسته شدیم الآنم حامله شده البته کار من نیست کار جواد آقا. قراره یه پسر باشه به اسم محمد …

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *