این داستان تقدیم به شما

سلام سلام این خاطره  مال سه سال پیشه…
 
۲۱ سالم بود دانشجو بودم من رفتم استخر و سونا در جنوب تهران قبلا هم زیاد میرفتم اونجا اما این هفته با یک شرت مایو تنگ رفته بودم و صورتم رو هم سفید کرده بودم و چون بدنم هم مو نداشت همه از اول تا اخر استخر همش منو و کون قلمبمو نگاه میکردن و بهم میخندیدن منم اذیت شده بودم از این نگاه ها چون با دوستم رفته بودم و دوستم همش میگفت امیر تو برو تو همون سونا نمیخواد بیرون بیای چون بدجوری تو کفت نشستن اخه قبلا به دوستم هم داده بودم من !! هیچی من بعد یه کم شنا بلند شدم رفتم سونا که دیدم چهارتا پسر هیکلی هم دنبال من انگار راه افتادن اومدن من تو سونای بخار من داشتم خودم رو دست میکشیدم که اومدن تو بعد در حالی که منو نگاه میکردن با خودشون به زبان لری یا کردی که من یادم نیست صحبت میکردن و میخندیدن و بعد خودشون رو ماساژ دادن …
 
به من هم تعارف کردن ولی قبول نکردم که اصرار کردن و من گفتم ماساژ میدم که سریع یکیشون که بزرگتر بود ازشون انگار بلند شد خوابید روی زمین رو به ما و گفت بیا پاهام رو ماساژ بده منم بلند شدم و پاهاش رو ماساژ دادم که دیدم یه چیزی مثل برج میلاد از زیر شورتش داره همینطوری میاد بالا و بلند تر میشه همشون نگاه میکردن میخندیدن و من خجالت میکشیدم ! بعد اون بلند شد گفت حالا نوبت منه که من قبول نکردم اما بزور منو گرفت البته اینم بگم در اون موقع دوستم چون شنا خیلی وارد بود فقط شنا میکرد و استخر هم چون وسط هفته بود و آخر وقت خلوت بود تقریبا و بقیه هم که میومدن چون فکر میکردن ما دوست هستیم با هم و داریم شوخی میکنیم چیزی نمیگفتن به ما ! اما اون منو بزور خوابوند و نشست رو پاهام و شروع کرد ماساژ دادن بدجوری روی رون و کونم مشت میزد و میخندید و منم بدم نمیومد اما میترسیدم چند نفری اونم اینجا بخوان منو بکنن اما بعد از چند لحظه دیدم کیرش رو وقتی دید بیرون خبری نیست و بخار هم زیاد شده درآورد و با یه تف محکم کرد توم که من هم خودم رو شل کرده بودن و صدای شلق شلوق راه افتاد…

 
یه لحظه ولی انگار زود آبش اومد یا اینکه یه نقشه ای دیگه داشت نمیدونم بلند شد و بهم گفت جمع کنم بریم بیرون منظورش رو نفهمیدم اما وقتی از سونا اومدم بیرون منو کشوندن تو رختکن بزور لباس تنم کردن حتی وقت نشد از دوستم خداحافظی کنم و منو سوار پیکانشون کردن و بردن من میدونستم که برا کردن منه برا همین بدم نیومد و چیزی نگفتم بعد که تو تاریکی رفتیم رسیدیم به کوچه ای باریک اونجا پیاده شدیم و منو بردن تو خونه و خودشون هم اومدن اول همون بزرگه منو تو همون حیات خونه لخت کرد و گذاشت تو کونم با کمی کرم زد به سوراخم بعد هم یکی یکی اومدن روم تا اینکه یک ساعت شد من هم داشتم گروهی کون میدادم و درد میکشیدم تا اینکه همشون آبشون اومد ولی یکیشون که سنش انگار کمتر بود و ناوارد تر بود هنوز روم بود و منو ول نکرد همش تلمبه میزد روم منم ازیت شده بودم اما مجبور بودم تحمل کنم اون نمیدونم چی خورده بود ولی نیم ساعت داشت تلمبه میزد تموم نشده بود تازه بعدا آب کونم خالی شد فهمیدم اون سه بار آبش رو تو کونم ریخته بود و دوباره میکرد !!!
 
بعد منو ول کردن همونجا اون وقت شب و مقداری \ول هم داشتم ازم گرفتن و تهدیدم کردن منم ناچار اومدم بیرون و ته کوچه نور چراغ مشین که جلوم بود منو وحشت انداخت چند تا مرد داشتن میومدن طرف من و من هم هیچ چیزی برای دفاع نداشتم جز یه کون جر خورده !!!!
 
 
نوشته: امیر کونی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *