این داستان تقدیم به شما
از بچگی باهمدیگه بودیم دعواها خنده ها تویه این دنیا فقط همدیگه رو داریم
چهار سال پیش خواهرم ازدواج کرد ولی تا الان بچه دار نشدن شوهرش راننده هستش و نصف بیشتر هفته رو بیرون از خونه هستش از وقتی خواهرم ازدواج کرده باز بیشتر وقتا خونه ما هستش وقتی شوهرش میاد میره سر زندگی خودش وقتی شوهرش میره رانندگی باز میاد خونه ما
بیشتر وقتا که خونه بودم با خواهرم حرف میزدم تویه اینستا کلی کلیپ میدیدیم روزگار به همین منوال بود یه روز که شوهرش زنگ زده بود بهش که بعد از ظهر میرسه خونه خواهرم رفت خونشون.
ساعت 11 شب بود که دیدم گوشیم زنگ میخورده دیدم خواهرم هستش جواب دادم گفت بیا دنبالم ترسیدم گفتم چیزی شده گفت نه حمید نمیاد تو راه ماشین خراب شده فردا میرسه شب میترسه خونه تنها بمونه منم سریع با ماشین رفتم دنبالش رسیدم جلویه در خونش زنگ زدم گفتم بیاد پایید سوار که شد برگشتیم خونه
خواهرم خیلی ناراحت بود از این که شوهرش راننده هستش و معلوم نیست کی خونه هستش کی بیرونه مامانم یه خورده دلداریش داد و رفت که بخوابه ساعت دوازده و نیم بود منم رفتم تویه اتاقم تا بخوابم زیر پتو بودم که دیدم خواهرم اومد گفت بیداری یا خوابی گفتم بیا تو اومد نشست کنارم دستشو گرفتم کشیدم رویه تخت گفتم چته ما باید ناراحت باشیم که شوهرتم دادیم باز اینجا پلاسی یه خورده سر به سرش گذاشتم کنار هم دراز کشیده بودیم و خاطرات گذشته رو مرور میکردیم که خوابم برد
توی خواب بودم که دیدم انگشتای دستمو دارن میمالن چشامو باز کردم دیدم خواهرم کنارمه نرفته سر جاش بخوابه و دست منم درست رویه سینشه و خواهرم داره انگشتاشو رویه انگشتام میکشه هیچی نگفتم خواستم دستمو از روش بردارم دیدم دستمو گرفت منم همونجوری نگهش داشتم و خودمو بهش نزدیک کردم تا تویه بغلم بگیرمش بخوابه
خواهرم خودشو کامل تویه بغل من جا کرده بود و منم پایه چپمو گذاشته بودم لایه پاش کیرمم چسبونده بودم به رانش
خواهرم خودشو هی تکون میداد کم کم کیرم بزرگ و سفت شد و فشار ران خواهرم رویه کیرم بیشتر میشد دستش رویه دستم بود و با دستش دستمو رویه سینش فشار میداد منم همکاری کردم و آروم آروم سینه هاشو میمالیدم و کیرمو هم فشار میدادم بهش
خواهرم چرخید و پشتشو کرد به طرف من و خودشو چسبوند بهم منم دستمو از زیر بغلش رد کردم گذاشتم رویه سینه هاش و از پشت کیرمو چسبوندم بهش خیلی حال میداد خواهرم خودشو میمالید بهم دستشو از زیر دستم رد کرد و انگاری داشت شلوارشو میداد پایین منم کیرمو از شلوارم در اوردم و دوباره که اومد خودشو بچسبونه بهم گیرم به کونش خورد اروم اروم خودشو چسبوند بهم کیرم چسبیده بود به کونش توی همین وضع یه خورده موندیم دیدم دستمو که رویه سینش بود گرفته داره منو میکشه سمت خودش دیدم داره میچرخه اینجوری من میرفتم روش منم همکاری کردم و خواهرم کامل زیرم قرار گرفت
کیرم روی کونش بود یه خورده رفتم پایین و کیرمو گذاشتم لای پاش که دیدم خواهرم کمرشو اورد بالا منم کیرمو از پشت گذاشتم کامل رفت لایه پاهاش هی خواهرم تکون میخورد منم اروم عقب جلو میکردم خواهرم لایه پاشو سفت گرفت وقتی کیرمو میکردم توش خیسی کوسش لیز کرده بود و فشار من باعث شد سر کیرم برسه به کوسش و آروم فشار میدادم تا سر کیرم بره توش همینجوری ادامه دادیم تا کیرم کامل رفت توی کوسش و روش دراز کشیدم خودمو میکشیدم پایین و همزمان با کیرم که میرفت تویه کوسش خودمو میکشیدم روش از زیر بغلش دستمو رسوندم به سینه هاش و تویه مشتم گرفته بودمشون سرمو گذاشته بودم رویه
شونش کیرمو میکردم تویه کوسش و در میاوردم
کم کم سرعتمو بیشتر کردم و خواهرمم خیلی حال میکرد دیدم خواهرم هی لایه پاشو میبنده باز میکنه منم بیشتر کوسشو میکردم تا دیدم خواهرم پاهاشو چسبوند به هم و بندش رو سفت کرده بود جوری که دیگه نمیتونستم کیرمو تکون بدم وقتی بدنش شل شد من همونجوری روش بودم و کیرمو تویه کوسش نگه داشته بودم اروم اروم شروع کردم جلو عقب کردن وقتی نگاهش میکردم یه دختر میدیدم که زیرم دراز کشیده و کیرم تویه کوسشه و داشت آبم میاومد کامل روش دراز کشیدم و همه آبمو خالی کردم تویه کوسش و کل وزنمو انداختم روش یه چند لحظه بعد از روش اومدم پایین و تو حال خودم نبودم که دیدم خواهرم آروم شلوارش
و کشید بالا و بی سر و صدا از اتاق رفت تا تویه اتاق خودش بخوابه
فردا صب بیدار شدم صبونه خوردم رفتم مغازه ظهر که اومدم ناهار خواهرمو دیدم عین روزهای قبل احوالپرسی کردیم همه چی عادی شده بود باز مثله قبل شوخی میکردیم و سر به سر همدیگه میزاشتیم شب که اومدم خونه خواهرم خونه نبود شوهرش اومده بود رفته بود خونه خودش
بهترین تجربه رو با بهترین و عزیزترین شخص زندگیم داشتم واقعا عاشقش هستم.
نوشته: نیما
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید