این داستان تقدیم به شما
سلام .. اسمم کامبیزه .. بچه که بودم پدرم رو توی حادثه کاری توی راه آهن از دست دادم . مادرم هم چند سال پیش عمرش رو دادبه شما .. من تک فرزند بودم واسه همین بعد از مرگ مادرم تنها توی محله قدیمی تو شهرمون زندگی میکنم .. اغلب دوست دارم و داشتم که تنها باشم .. تا چند سال پیش که هنوز خدمت سربازی نرفته بودم از حقوق پدرم استفاده میکردم …
***
توی همسایگیمون یه خانواده زندگی میکردن که یه پسر 12 ساله داشتن به اسم پیمان و پیمان یه خواهر داشت به اسم نازنین .من که اغلب دستم خالی بود دم در خونمون مینشستم و گاهی وقتها پیمان میومد دم درشون با توپ بازی میکرد من هم از سر بیکاری شده بودم هم بازی پیمان
همبازی شدن من با پیمان کم کم پای پیمان رو به خونه ما باز کرد . همین اومدنهای پیمان به خونه ما کم کم افکار شیطانی رو ذهنم جولان میدادن .. شبها با یاد پیمان میخوابیدم و فکر کردن به پیمان ول کنم نبود .. پیمان با ابروهای به هم پیوسته و پوست سفید و تو پر با اون شلوار گرمکن ورزشی که رونهاش رو بیشتر نمایون میکرد شده بود همه چیز من . کم کم توی بازیهایی که با هم توی خونه میکردیم از روی شلوار خودم رو بهش میمالوندم دیگه پیمان هم متوجه شده بود که من دارم باهاش حال میکنم و اون هم بدش نمیومد .. وقتی که میخوابوندمش و از روی شلوار به بهونه کشتی از پشت خودم رو بهش میچسبوندم نفسهاش به شماره میوفتاد و رفتارش عوض میشد . ولی وقتی میرفت خونه شون من با ترس این که فردا دیگه پیشم نمیاد ازش جدا میشدم ولی فردا باز پیداش میشد …
دیگه روم باز شده بود با دست از روی شلوار لپ های کونش رو بازی میدادم و انگشتم رو تا سوراخش از روی شلوار فشار میدادم ولی پیمان هیچ اعتراضی نداشت و من هم برای تلافی براش همه چی میخریدم ..یه موتوری داشتم همه جا میبردم و خلاصه همه جوره هواش رو داشتم. .. دیگه طاقتم تموم شده بود و نمیتونستم خودم رو کنترل کنم و تصمیمم رو گرفتم . فرداش که پیمان اومد دم در خونمون اوردمش خونه . چند تا عکس سکسی توی خونه داشتم به بهانه نگاه کردن به عکس موتور اون عکسها رو هم بهش دادم وقتی به عکسهای سکسی رسید داشت اونها رو با دقت نگاه میکرد من هم شروع کردم با دو دولش بازی کردن و دستم رو کردم توی شلوارش شروع کردم با دولش بازی کردن دستم رو با اب دهنم خیس کردم و دولش رو خیس کردم و کم کم شلوارش رو کشیدم پایین بدنش مثل بلور سفید و گوشتی بود موهای روی پاهاش مثل پرز روی هلو زرد و نازک بود .. بلندش کردم و شلوارش رو به کل از تنش در اوردم رفتم سراغ پیرهنش پیرهنش رو هم از تنش در آوردم مونده بود با یه شرت زرشکی چسبون .. برش گردوندم شروع کردم رونهاش رو با لبهام و زبونم لیسیدن .. .
پیمان که داشت حشری میشد و از طرفی خجالت میکشید بدنش به رنگ قرمز در اومده بود و همین بیشتر خوشگلترش کرده بود . رفتم سراغ شرتش شرتش رو که کامل درآوردم ازخجالت دستش رو گذاشت روی دودولش که حالا سیخ سیخ شده بود . دستاش رو زدم کنارو دستم رو خیس کردم و دولش رو براش میمالیدم چشماش رو بسته بود وپاهاش نا نداشت نشوندمش رو پاهام توی بغلم با دولش بازی میکردم .. یک کم بیشتر دستم رو خیس کردم و با بیضه هاش بازی کردم انگشتم رو رسوندم به سوراخش انگشتم رو با آب دهنم خیس کردم گذاشتم در سوراخش خودش همکاری میکرد و یک کم نیم خیز شده بود واسه همین من هم بیشتر فشار آوردم و یه بند انگشتم رو دادم تو . چند باری که جلو وعقب کردم دوباره انگشتم رو خیس کردم و اینبار بیشتر توش فشار دادم انگشتم رو تا اخر توی سوراخش جا دادم . . اینبار روی زمین دمر خوابوندم .یه متکا گذاشتم زیر شکمش و لای کونش رو با دو تا انگشتم باز کردم …
وای عجب چیزی سوراخ کوچیک با رنگ صورتی و میز. . زبونم رو بردم دم سوراخش با زیونم سوراخش رو لیس میزدمو پیمان که تا حد جنون حشری شده بود ناله میکرد و میگفت غلغلکش میاد و نمیتون تحمل کنه .. من هم دیگه طاقتم تموم شده بود .ولی میترسیدم زیاد دردش بیاد و این اولین و آخرین باریه که میکنمش واسه همین یه بار دیگه انگشتم رو خیس کردم و چند باری با انگشتم رو توی سوراخش بازی دادم سوراخش باز باز شده بود رفتم کرمو آوردم و زدم سر کیرم . کیرم خیلی لیز شده بود . سر کیرم رو گذاشتم دم سوراخش و یه فشار کوچیک دادم پیمان میخواست از زیرم فرار کنه واسه همین دستم رو انداختم روی شونه هاش و یک کم دیگه فشار دادم . پیمان داشت ناله میکرد و التماس که ولش کنم و من هم التماس میکردم و قربون صدقه اش میرفتم که طاقت بیاره توی همون وضعیت چند باری نوک کیرم روجلو وعقب میکردم که کیرم جا باز کنه . کیرم رو در آوردم و دوباره با آب دهنم خیس کردم اینبار فشارم رو زیاد کردم . کیرم تا وسطاش داخل شده بود و ناله های پیمان بیشتر !
چند باری که عقب جلو کردم دوباره کیرم رو خیس کردم و فرستادم تو .. اینبار دیگه تا آخر دادم تو .. درش آوردم خیسش کردم و شروع کردم تلمبه زدن .. ناله های پیمان کم و کمتر شده بود و من هم داشتم ارضا میشدم .. ابم رو روی رونهای پیمان خالی کردم .. بعدش بردمش توی حموم و پاهاش رو شستم . اون روز خیلی ازش معذرت خواهی ومنت کشی کردم که من رو ببخشه و بعد از این که از دلش در اوردم فرستادم رفت خونه شون .. دو سه روز توی کوچه افتابی نمیشدم .. بعد از چند روز دوباره همدیگه رو دیدیم . براش یه دونه اتاری دستی خریده بودم اونو دادم بهش و باهم آشتی کردیم .. چند روز بعد دوباره هوای کردنشرو کرده بودم بعد از ظهر بود کوچه خلوت که از خونه اومد بیرون ازش خواستم بیاد خونه ما اولش قبول نمیکرد ولی با هر کلکی بود اوردمش خونه نیم ساغتی با چیزای دیگه مشغول شدیم . کم کم من سر شوخی رو باز ردم و کشتی گرفتنومن شروع شد اینبار دیگه سریع شلوارش رو در آوردم شروع کردم با زبونم سوراخش رو لیسیدن و بعدش انگشتم رو خیس کردم و کردم داخل یک کم باانگشتم سوراخش رو باز کردم و کیرم رو آب زدم و پیمان رو نشوندم روی کیرم یواش یواش فشارش میدادم تا کیرم رفت تا آخر توی سوراخش بعد از چند بار بالا پایین کردن خوابوندمش زمین و خودم رفتم پشتش و کیرم رو خیس کردم و دادم تو
اینبار تلمبه هام رو سریع میزدم که زود ابم بیاد پیمان هم هیچ اعتراضی نمیکرد اینبار بیشتر حس میکردم که راحتره آبم رو باز ریختم رو پاهاش رو براش تمیز کردم .. چند تا بوسش کردم و جملات محبت آمیز و قربون صدقه ش رفتم و تشکر کردم .. این بار پول چند تا بستنی و کیک رو بهش دادم که هر چی خواست خودش واسه خودش بخره .. دیگه پیمان شده بود کونی من دو سه روز یک بار میومد و من تو حالتهای مختلف میکردمش .. سر پایی و داگی و توی حموم . برام ساک میزد ابم رو میریختم توی دهنش و ازش میخواستم همش رو قورت بده .
دیگه توی کونش که میزاشتم ازم میخواست که محکمتر تلمبه بزنم .. فیلم سوپر میوردم با هم میدیدیم و همون برنامه رو پیاده میکردیم ..ولی حسابیهم بهش می رسیدم . سینما استخر . موتورم رو بهش میدادم باهاش توی کوچه پیش دوستاش پز میداد .. خونوادشون هم چون من رو پسر سر به زیری میدونستن هیچ مخالفتی با دوستی ما نمیکردن .. کم کم مامان پیمان برام نهار و غذا هم میفرستاد و بعضی وقتها پیمان نهارش رو می آورد خانه ما با هم میخوردیم .. پیمان یه خواهر داشت به اسم نازنین موهاش قهوه ای بود با پوستی سرخ خون زیر پوستش همیشه موج میزد دو سال از پیمان بزرگ تر بود سینهاش خیلی خوش فرم بود مخصوصا وقتی تی شرت سفید و چسبون میپوشید.
از وقتی که پیمان هر روز میومد خونه ما کم کم پای نازنین هم به خونه ما باز شده بود بعضی وقتها که میومد دنبال پیمان وقتی میومد تو و خونه من رو به هم ریخته میدید شروع میکرد خونه رو تمیز کردن و من هم به بهانه جلوگیری از تمیز کردن خونه وسایل رو از دستش میگرفتم و بعضی وقتها دستم رو به بدنش میکشیدم دیگه پیمان از چشمم افتاده بود و پستو چشمم رو گرفته بود واسه همین موقعهایی که نازنین میومد خونمون پیمان رو به بهانه های مختلف از سر باز میکردم وقتی که تنها میشدیم باهاش حرفهای محبت آمیز میزدم و خلاصه دلش رو بهدست آورده بودم . نازنین به هر بهانه ای سر از خونه ما در می آورد و من هم اول از لب شروع کردم یه ماهی بود که خودم رو توی پیمان خالی میکردم و فکرم پیش نازنین بود .. تا اینکه یه رور بعد از ظهر نازنینرو آوردم خونه اولش که اومد شروع کرد خونه رو تمیز کردن اولش من مخالفت میکردم بعدش ازش خواستم تا چادرش رو بذاره کنار و با هم خونه رو تمیز کنیم…
بعد از این که کار خونه رو کم تموم کردیم من از پشت دستم رو دور کمرش حلقه کردم و از گردنش یه بوسه ای گرفتم . بعدش دستم رو رسوندم به سینه هاش در سریعترین زمان ممکن لباسهاش رو در آورده بودم داشتم نوک سینه هاش رو میخوردم نازنین با اون سینه ای سفت و خوش فرمش زیر من خوابیده بود و من داشتم شرنپتش رو از تنش در میاوردم و نازنین هم مثل برادرش داشت التماس میکرد که من ولش کنم و من هم با خواهش التماس ازش میخواستم که طاقت بیاره .. وقتی که شروع کردم به خوردن چوچول صورتی و کوچیکش دیگه سوراخش داشت از شدت حوس بالا پایین میشد انگار دهن ماهیه که داره باز و بسته میشه . چون پرده داشت و نمیخواستم کار دستم بده پاهاش رو بلند کردم و مثل برادرش اول انگشتم رو توی سوراخش جلو و عقب کردم بعد از اون یواش یواش کیرم رو دادم تو ناز دختر رو کشیدن خیلی با حاله و به هر صورتی بود نازنین رو هم کردم بعد از اون این خواهر و برادر شده بودن برده جنسی من هفته ای چند بار نازنین رو از عقب میکردم و گاه گداری هم پیمان …
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
نوشته: کامبیز خان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید