این داستان تقدیم به شما
این داستان مال چند ماه پیشه ما یه خونواده هستیم پنج نفره من و دو تا خواهرام (یه خواهر بزرگ تر از خودم یه خواهر کوچک تر) و پدرم و مادرم اینو بگم خواهرم خیلی اهل پوشیدن لباسای باز بود همیشه لباسای باز میپوشید مادرمو و پدرمم هم هر دوشون باهاش مخالفت میکردن ولی اون کاری نداشت اما اونا اجازه نمیدادن رابطه داشته باشه با پسرای دیگه و خیلی بهش سخت میگرفتن حتی گوشیشو هر چند وقت یه بار چک میکردن و اون ازشون میترسید ولی هیچ ترسی از من نداشت اونقدری که یکی دو بار وارد اتاقم میشد در میبست و با گوشی خودم جلوی خودم به دوس پسرش زنگ میزد و باهاش حرف میزد منم راستشو بخوایید یکم میترسیدم ازش جرات نداشتم چیزی بگم
یه بار دوس پسرش یه هدیه براش گرفته بود و اون از ترس اینکه پدر یا مادرم اونو دستش ببینن وقتی وارد خونه شد یه راست وارد اتاقم شد و اونو قایم کرد توی کیفم و هونجا بهم گفت هدیه دوس پسرمه چیزیش بشه پارت میکنم منم ترسیدم گفتم چیزیش نمیشه گفت افرین و از اتاق رفت احساس تحقیر کردم منی که برادرشم و باید روش غیرتی باشم و ازم بترسه الان نمیترسه هیچ هدیه ای دوس پسرش براش اورده رو پیش من قایم میکنه همینجور میگذشت که پدرم ماموریت داشت یه ماه بره جای دور اون خیلی خوش حال بود من میدونستم پدرم بره اون بطور کامل منو اعضای این خونه و در کل همه خونه رو زیر سلطه خودش میگیره ولی پدرم نمیدونست خواهرم ازم نمیترسه و برعکس من ازش میترسم اون فکر میکرد مثل همه خواهر برادرای دیگه ایم که خواهر از برادرش میترسه و کاری نمیکنه و به امید اینکه من مرد خونه باشم میخواست بره روزی که پدرم میخواست بره اومد اون روز خواهرم خوشحال بود همون که پدرم سوار ماشین شد و حرکت کرد ما که برگشتم داخل خونه خواهر کوچیکم رفت اتاقش درس بخونه مادرمم هم گفت من میرم دوش بگیرم رفت سمت حموم خب حالا من موندم و خواهرم خواهرم نزدیکم شد و گفت امروز میخوام همتون رو زیر سلطه بگیرم سگتون کنم میخوام سگ من بشید تو رو هم برات یه سوپرایز ویژه دارم یه لبخندی زد و رفت سمت در خروجی فکر کردم میخواد بره بیرون وقتی رسید به در دیدم چند تا کلید از جیبش بیرون اورد و در رو قفل کرد تا اونجا هممون رو داخل خونه زندونی کرد ولی اون اولش بود بعد رفت سمت اتاق خواهر کوچیکم و اونو هم قفل کرد بعد بهم گفت وقتشه مامان رو سگ خودم کنم اون خواهر کوچیکم که چیزی نیس تو هم که همینجوریش سگمی و یه لبخند زد رفت یه چوب از زیر مبل برداشت و رفت سمت حموم بد جور ترسیده بودم در حموم رو باز کرد و رفت تو و درو بست داخل رو نمیدیدم اما به مهض ورود صدای ضربات چوب رو شنیدم نمیدونستم چه خبره فقط میدونستم مادرم خیلی هیکلی تره حدس زدم مامانم ببره و یه کتکی به خواهرم بزنه که آدم شه بعد یه مدت کتک و کتک کاری درحمووم باز شد وااااااای چی میدیدم مامانم با اون هیکلش لخت با بدن کبوود کف حمووم بود و خواهرم که بدنش خیلی کوچیک تر بود چوب دستش بود بالای سر مامانم وایستاده بود و پاش روی مامانم بود بد جور ترسیدم ازش که گفت چند تا طناب زیر مبل هست زود برو بیارشون منم از ترس سریع دویدم اوردمشون
بعد سریع شروع کرد به بستن دست و پای مامانم اونو محکم که بست رفت سمت خواهر کوچیکم منم پشت سرش رفتم در رو باز کرد و با چوب وارد شد یه ظربه که به خواهرم زد اون نقش زمین شد و دست و پای اونم بست بعد گفت خب این دوتا که کارشون تمومه تو هم باید سگم بشی من سریع زانو زدم جلوش گفتم من سگتم خواهش میکنم که گفت همین الان جوارب هامو در بیار و بزار دهنت تا بهم ثابت بشه سریع این کارو کردم قبل از اینکه بزارم دهنم گفت اول ببوس منم یه بوس زدم محکم بو کردم بعد دوباره بوسیدم گفت افرین بیا دنبالم رفت سمت دستشویی نزدیک دستشویی که شد منو هل داد سمت دستشویی و پشت سرم وارد شد و درو بست اون چوبم دستش بود یه ضربه مکم زد به پاهام که کف دستشویی افتادم پاهشو گذاشت اینور و اونورم چند ضربه دیگه زد تا خواستم بلند شم یهو دیدم سوارم شد و مو هامو گرفت یه جوری محکم میکشید که نمیدونستم چکار کنم فقط تقلا میکردم هیچ کار دیگه ای نمیتونستم بکنم بعد چند لحظه نا امید شدم و کلا تسلیمش شدم گفت اینجا میخوام گوهمو بهت بخورونم گوه منو باید بخوری منم از شدت ترس بلند گفتم گوهتو میخورم گوه خورتم من رو ول کرد و گفت از این به بعد دهنت کاسه توالت منه منو خوابوند به عقب سرمو دقیقا گذاشت رو کاسه توالت و پاهاشو دو طرف سرم باز کرد و ساپورتشو تا نصف روناش کشید پایین کوسش رو داشتم میدیدم بعد نشست گفت دهنتو کامل باز کن وگرنه با همون چوی تک تک استخون های بدنتو میشکونم با اون کاری که با مادرم کرد مامانم با اون هیکلش نتونست از پسش بر بیاد من دیگه هیچ بودم دهنمو جلوی سوراخ کونش کامل باز کردم و به سوراخ کونش خیره شدم خدا خدا میکردم که گوه نداشته باشه یا یه جوری خدا رحم کنه که نه اول یکم شاشید شاشش ریخت رو صورتمو و چشام بعد یواش یه چیز قهوای رنگی رو دیدم از کونش اومد بیرون دهنمو کامل باز کردم که کامل بریزه دهنم یه کم از شاشش که رو کوسش بود سرازیر شد سمت کونش رفت رو گوهش که یکم سفت بود داشت میرخت دهنم چقدر تحقیر شده بودم خواهرم منو توی دستشویی زندونی کرده و کتکم زده و دهنمو کاسه توالتش کرده بود که یهو یه تیکه از گوهش ریخت دهنم اونو یکم جویدم و قورت دادم دیگه رسما توالتش شدم مغزم پذیرفته بود که دهنم توالتشه و بقیه گوهشو هم که تیکه تیکه توی دهنم می افتاد هم تا ته خوردم بعد که تموم شد کونشو لیس زدم که گوهی توش نمونده باشه بعد یه دستمال برداش و سوراخ کونشو کامل تمیز کرد و دستمال رو کرد توی دهنم بعد بلند شد و یه گوشی از بالای دستشویی گرفت که از اول اونجا بود بعد رو سینم نشست و داشت باهاش ور میرفت نمیدونستم چی شد اون گوشی اون جا چیکار میکرد ؟اونو اونجا جا گذاشته؟یا… تو همین فکرا بودم که گفت تمام اتفاقای توی این دستشویی رو دوربین این گوشی ثبت کرده
از اول تا اخر و خندید ترسی وجودمو فرا گرفت که که همینجور داشتم میلرزیدم گفت تو از این لحظه به بعد سگ برده و کاکولدمی در هر شرایطی جلوی هر کسی اگه یه ذره دست از پا خطا کنی کارتو درست انجام ندی فیلم گوه خوردنت رو میفرستم برای همه دوستات و البته پدرم تا ببینه چطور داشتی گوه منو میخوردی منم که از شدت ترس همونجورکه رو سینم نشسته بود گفتم هر کاری که بخوای انجام میدم گفت افرین امشب دوس پسرم میاد میخوام کاکولدمون بشی اگه کارتو خوب انجام ندی میدونی که … گفتم گوه بخورم کارمو درست انجام ندم گفت گوهو که تازه بهت خوروندم و بلند خنیدید و گفت پاشو برو حموم و خوب دهنتو بشور و مسواک بزن که امشب کار داریم و رفت هر کاری که اون گفت رو رفتم دقیق انجام دادم بعد که از حموم اومدم بیرون دیدم یه غلاده دستشه قلاده رو انداخت گردنمو همونجا منو بست تاشب شب دوباره برگشت و گفت دوس پسرم داره میاد میدونی که باید سنگ تموم بذاری و گرنه خودت میدونی بعد قلاده رو بست به پاش بطوری که سرم با پاش فاصله چندانی نداشت با همون حالت از حموم تا حال رو رفت منم پشت سرش چهار دست و پا میرفتم سگش بودم که نشست رو مبل منتظر دوس پسرش موند که زنگ خونه به صدا در اومد خوشحال شد رفت سمت در منم همراهش چهاردست وپا رفتم در که باز شد سریع از دوس پسرش یه لب طولانی گرفت و گفت این همون سگی بود که گفتم و پاشو گذاشت رو سرمو فشار داد رو زمین و در حالی که سرم روی کف زمین بود و خودش و دوس پسرش ایستاده بودن و کف پاش رو سرم بود دوباره از دوسپسرش یه لب طولانی گرفت در این حال دست دوستش رو دیدم که اومد بین روناش کف دستشو گذاشت رو کوسش و داشت میمالیدش خواهرم خیلی حال میکرد من کاملا زیرسلطش بودم کاملا تسلیمش بودم چون میدونستم در غیر این صورت… وای تصورش هم نمیشه کرد
بعد باهم دیگه سمت اتاق خواب پدر و مادرم رفتن(بزرگترین و بهترین اتاق خونه)همونجور که داشتن راه میرفتن دوست پسر خواهرم دستشو حلقه کرده بود دور کمرش باهم وارد اتاق شدن منم پشت سرشون همین که وارد شدم چیزی دیدم که اصلا انتظارش رو نداشتم خواهرم اومده بود مادرم و اون یکی خواهرم رو جلوی تخت مخصوص پدر مادرم بسته بود که انگار میخواست تماشاگر باشن تا هر چه بیشتر تحقیر بشن اونا وقتی نگاهشون به من افتاد که چطوری خواهرم قلاده به گردنم بسته منو سگ و برده خودش کرده خیلی خجالت کشیدم اونها مثلا از من به عنوان برادرش انتظار داشتن غیرتی باشم و اجازه ندم خواهرم کاری بکنه غافل از اینکه اونقدر از خواهرم میترسیدم که حتی موقعی که پدرم توی خونه بود چون از پدرم خیلی میترسید و پدرم گوشیشو چک میکرد خواهرم میومد توی اتاق خودم و در اتاق خودمو روی خودم قفل میکرد با گوشیم به دوس پسراش پیام میداد و چت میکرد و حتی تماس تصویری میگرفت و من از ترس هیچی نمیگفتم هیچ همکاری هم میکردم باهاش و نگهبانی براش میدادم خب خواهرم منو روی تخت روی کمرم خوابوند طوری که سرم سمت اون یکی خواهر و مادرم بود و اومد برعکس رو دراز کشد طوری که کوس و کونش سمت مادرم بود من از همون لحظه کارم رو شروع کردم اولش خیلی از مادرم خجالت کشیدم ولی وقتی یاد اون فیلم افتادم خجالت یادم رفت و شروع کردم به لیسیدن کوس خواهرم کونش رو هم لیسیدم بعد که دوس پسرش خواست کیرشو بکنه تو کوس خواهرم کیر اونو هم کردم دهنم که خوب خیس بشه
دیگه نه خجالت حالیم بود نه هیچ چیز دیگه ای فقط میخواستم سگ و برده تمام و کمال خواهرم باشم که دوستش شروع کرد به تلمبه زدن و من داشتم کوسش رو لیس میزدم و میبوسیدم وبا اب دهنم مسیر ورود کیر به کوس رو لغزنده میکردم تا راحت تر بره تو اون همینطور داشت میکرد و من هم داشتم با دستام کوس و کونشو باز تر میکردم و با دهنم هم میلیسدم بعد یه مدت تلمبه زدن به خواهرم گفت ابم داره میاد کجا بریزم خواهرم یه بوسه به لباش زد و گفت بریز تو همون سطل آشغالی که زیرمونه اون اولش متوجه نشد گفت کدوم سطل آشغال خواهرم یه لبخندی زد و دوباره یه بوس به لباش زد و گفت عزیزم همون سطل آشغالی که زیر کوسمه منم که با خودم گفتم من که گوه خواهرمو خوردم اب کیر دوس پسرشم میخورم و دهنمو کامل زیر کوسش باز کردم اونم کیرشو در اورد روی کوس و داخل دهنم ابشو ریخت خواهرم گفت یه قطره ازش جا بمونه نخوری میدونی که… منم تمام اب کیر توی دهمنو قورت دادم و رفتم سمت کوسش و اونم کامل لیس زدم اون یکی خواهرم و مادرم تمام این صحنه هارو از نزدیک داشتن تماشا میکردن و احساس تحقیر میکردن که در حظور پدرم خواهرم جرات نداشت کاری بکنه و الان همون اولین روزی که پدرم رفت خواهرم این چنین ما رو زیر سلطه گرفته و داره توی خونه و در بهترین اتاق خونه روی تخت مخصوص پدر و مادرم جلوی ما با دوس پسرش سکس میکنه مادرمو خواهرم مثل سگ همینجور فقط نگه میکردن به گاییده شدن کوس خواهرم منم که هیچ توالتش بودم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید