این داستان تقدیم به شما

1
یکی دو ماهی میشد که با #رضا دوست شده بودم البته از قبل هم میشناختمش. پسر خیلی خوب، خوش اخلاق، #بامرام، #خوشگل، مرتب، با ادب و #باهوش و تحصیلکرده‌ای بود. من تو 19 سالگی ازدواج ناموفقی داشتم و بعدش با پسرای متعددی دوست شدم ولی هیچکدوم واسه من مثل رضا نبودن. پسرا وقتی بفهمن دختری مطلقه هست و باکره نیست فقط میخوان بکنن ولی رضا اینطور نبود، ادای خوبا رو در نمیاورد، ذاتا جنتلمن و خوب بود. کار و زندگی داشت و علاف نبود و دنبال یه رابطه دوستی واقعی میگشت. با اینکه به آپارتمانش رفت و آمد داشتم ولی #هیچوقت به من تعرض نمی‌کرد یا کاری نمیکرد که ناراحت بشم. راستش دلم میخواست بهش بدم و خودمو در اختیارش قرار بدم، نه صرفا بخاطر حشری شدنم تو این مدتی که باهاش بودم، بلکه بیشتر میخواستم یه جوری محبتاشو جبران کنم، ولی از طرفی هم دلم نمیخواست که یه طوری نشون داده بشه که خراب یا جنده هستم و نگران بودم دیدش نسبت به من بد بشه. اونم البته هیچوقت #مستقیما صحبت از سکس نمیکرد ولی میدونستم که چقدر دلش میخواد، آخه کدوم پسره که دلش نخواد؟
2
این شد که تصمیم گرفتم خودم وارد عمل بشم و تو چتها و دفعاتی که به خونه‌اش رفت و آمد داشتم حرفهای سکسی رو پیش میکشیدم و لباسهای کاملا #تحریک آمیز میپوشیدم، تا اینکه #بالاخره آقا دوزاریشون افتاد. یکی از این روزا یه آرایش ملویی کردم و رفتم پیشش، میدونستم که امروز قراره سکس کنیم؛ حرفهای اخیر و آخرین صحبتهایی که شب قبلش با هم کرده بودیم این ندا رو بهم میداد. وقتی رفتم پیشش، بعد از سلام و احوالپرسی پیشش نشستم، بوسیدمش و اونم منو بوسید و کشوند روی رونهاش و شروع کردیم به لب گرفتن. #ضربان قلبم زیاد شده بود. دوست داشتم #بیشترین لذت رو بهش بدم، برای همین زیاد لب گرفتن رو طولش ندادم و خم شدم شلوار و شورتش رو کشیدم پایین. آلت #سیخ شده‌اش قلمی بود و زیاد بزرگ نبود. همه‌اش رو تا ته تو #دهنم فرو کردم و جانانه براش میک میزدم. این اولین باری بود که حس میکردم کنترل رضا تو دستمه و از اینکه میتونم باعث رضایتش بشم احساس خوبی داشتم، لباسامو در آوردم. حیرت و #تعجبش رو از زیبایی بدنم تو چشماش و نگاهش میدیدم و همین بیشتر حشریم میکرد. از تو کیفم کاندوم در آوردم و رو #کیرش کشیدم. ازش خواستم شورت و سوتینم رو در بیاره، بعدش خودش هم کامل لباساشو در آورد.

3
یکم تنش رو لمس کردم وایستاده همو بغل کردیم. بعدش رفتم رو یک #مبل دراز کشیدم و پاهامو باز کردم، گفتم بفرما عزیزم. بهم نزدیک شد و از زیباییم تعریف میکرد، منم قند تو دلم آب میشد! هنوزم وقتی یاد حرفاش میوفتم تحریک میشم. از بالای سرم تا نوک پاهامو بوسید. بعدش آلتشو فرو کرد تو واژنم. چه احساسی بهتر از اینکه کسی رو که #دوستش داری بکندت؟ یکم که گذشت بلند شد و دستمو گرفت و رفتیم روی تخت تو اتاق واسه ادامه کار. بو و گرمای تنش واقعا مطبوع بود. بعد از مدتی هردومون به ارگاسم رسیدیم. جفتمون خوشحال بودیم. با یک #رخوت خوشایند کنار هم ولو شدیم و #همچنان که نوازشم میکرد تو بغلش خوابم برد.

4
 
نوشته: #سمیه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *