این داستان تقدیم به شما
منم زنداداش خوشگلی دارم که هم سنیم
از روزی که دیدمش عاشقش شدم
به بهانه های مختلف باهاش تماس بدنی می گرفتم خیلی دوس داشتم کصشو ببینم و سینه هاشو لخت کنم
میترسیدم تا داداش رفت سربازی ما خونمون تو یک روستای کاملا چسبیده به شهر مرکز استانمون است
خونه ما دو طبقه است که پایین خودش دو واحد مستقل است حیاط بزرگی داریم پر از درخت و گل
طبقه بالا شامل دو اتاق و یک هال است و یک #تراس بزرگ
بیشتر مهمون خونه است که یک اتاقش مخصوص پدر مادره ولی کمتر اون بالا هستن پدرم مغازه داره مادرم کارمند آموزش و پرورش
ظهر بود حدود یک ماه شده بود داداش سربازی رفته بود آموزشی پنجره ای از هالمون به سمت جاده اصلی ورودی به ده کاملا زیر دید است تا رسیدم خونه دیدم زنداداش بالاست ظاهرا خونه کسی نیست
بدو رفتم بالا دیدم موهاشو تازه خشک کرده هنوز بو شامپو ازش پیدا بود
بوش کردم گفتم فاطی چه بوی دیوونه کننده ای چرا من میزنم اینجوری نمیشه
گفت چرا اتفاقا تا از حمام میای دوس دارم همش موهاتو چنگ بزنم و بوش کنم
پنجره ی روبه راه باز بود پشتشو کرد بمن از چشم انداز تعریف کرد
فرصت را خوب دیدم خودمو چسبوندم بهش موهاشو بو کشیدم و با دستم هی پیچ و تابش دادم
باسن تاقچه ایش و گودی زیبای کمرش فیت بدنم بود
کیرم داشت خودکشی می کرد ولی شلوار جین پدرشو در می اورد جا نمیشد بین کمربند شلوارم جاش داده حتی از ان زده بود بیرون فقط یه تیشرت تنم بود خیسی اب کیرمو نزدیک نافم حس می کردم
قبلا ها زیاد تو خواب کونشو مالیده بودم و میترسیدم بدش بیاد چون نمیدونستم که چه حسی داره فکر می کردم بدش بیاد تا اونروزم کش ندیده حتی سوراخشو نمیدونستم میشه از عقبم دید
فاطی باسن رویایی و برجسته و نرم و گرمشو کامل گذاشته بود اختیارم هی الکیاز من می پرسید نظرت راجع به اون پلی که ماشینها از روش رد میشن چیه اون چطوری تحمل اینهمه ترافیکو می کنه منم چیزایی می گفتمو فاطی طولش میداد و بیشتر خودشو تو بغلم آزاد می کرد
دستامو بردم رو سینه هاش با خنده گفت نکووون
گفتم چرا مگه چی ککردم ممتو دوس دارم خندید گفت فشارش ندی دردم میاد گفتم چرا مگه میشه با این مالیدن و فشار های کم دردش بیاد گفت دردش مثل اونجوری که می گی نیست تا دستت می خوره نوکشون درد میگیره گرفتم از نوکشون گفتم چه بزرگ و #شق شدن !!
گفت همونجای تو که میخوره کمرم و خیسم شده چه طوری درد میکنه مال منم اونجوری دردشه
دیگه جراتم زیاد شده بود کمربند که نداشتم یه لحظه تمکه را باز زیپمو دادم پایین شورتمو و شلوارمو همزمان تو چند ثانیه تا زانوهام اوردمش پایبن گفتم راحت شدم
راست گفتی از کجا میدونستی من درد می کشم
خندید خودشو بیشتر بهم فشار داد گفت حدس می زدم جایی خونده بودم که پسرا اگه سفت کنن کاری نکنن بیضه هاشون در حد بسیار زیاد درد می کنه خیلی هم برای سلامتیشون خطر داره
گفتم فاطی انگار تو پسری همش درسته چه باید بکنم
گفت راحت باش بذار آزاد باشه گفتم مرسی خودمو دادم عقب با دستم کیرمو که لخت بود فکر میکردم نمیدونه گذاشتم لای پاش گفت ماشالا چقدم اماده و بزرگه چیزی از مال محمد کم نداره دردم اورد
دیگه از دست خودم خارج بود بی اختیار سینه هاشو فشاردادمو کیرمو لای پاش که #شلوار نازکی پاش بود جلو عقب کردم تا بخودمون بیایم ابم ریخت لای پاش
گفت امیر حسین چییی کردی حیف از این همه نبووود ریختی شلوارم
گفتم ببخش دست خودم نبود گفت بریم شلوارمو در بیارم دامن دارم خوبه دامنمو خیس نکردی
تعجب کردم که دامنشم خیس بود ولی چرا گفت فقط شلوار
رفت تو اتاق پدر شلوارشو در اورده بود صدایم کرد گفت بیاببین دامنم #خیس نشده
رفتم دیدم دامنش حسابی خیسه گفتم فاطی #خیس خیسه خخخخخ
گفت ترا خدا ؟!
گفتم جون فاطی گفت نشونم بده ببینم من کیرم تقریبا خوابیده بود شلوارو شورتمم بالا
دامنشو کشیدم نشونش بدم رون سفید زیبا و کپلشو دیدم با دستش کشید حسابی لخت ترش کرد !!
کیرم مثل فنر با دیدن اون همه زیبایی پرید بالا که با دستم باز گذاشتم لای کمربند شلوارم گفت درد که نداری گفتم کجام گفت #بیضه هات گفتم چرا داره گفت منم هم سینه هام درد گرفته و هم لای پام !!!!
من 17 سالم بود اونم
گفت دستتو یواش بکش رو سینه هام ببین چه سفت شده داره میترکه منم که عاشق سینه هاش بودم برش گردوندم از زیر تیشرتش هردو سینه لیمویی اش را گرفتم واقعا راست می گفت سفت بود و نوکشون سفت تر و خوردنی تر
چشامون به قفل بود بدون اینکه مقاومت کنه تیشرتشو کندم گفت مال خودتم بکن که تا کندم تکمه شلوارمو باز و زیپمو تا پایین کشیده بود پایین با حرارت گفت امیرحسین زود باش بیفت روم خودم شلوارمو دادم پایین فاطی دامنشم خودش انداخت تا مج پاش سر خورد
خدایا چی میدیدم
سینه های سفید سفت شق کرده
شکمی صاف باسنی مانند یک منحنی نقاشی شده یه گل کوچک رز رو ران چپش که بعدن فهمیدم عکسه فکر کردم تتو زده
بر امدگی زین عشقش و لبهای پف کرده کصش کاملا موهاشو با موبر تمیز کرده همه بدنش برق میزنه نگو چند ساعت پیش که حمام بوده حسابی خودشو آماده کرده
دیگه فرصت ندادیم رو تخت پدر مادر تو بغل هم بودیم از هول زیباییش کیرم اور دوز شده بود خخخ سیخ سیخ بود ولی انگار حسشو از دست داده بود که با دخول به کص داغ و تنگ و زیبای فاطی جونم جون تازه ای گرفت در میان اخ و اوووخ زنداداش خوشبختانه شاید 5 دقیقه ای تونستم دوام بیارم زنداداش زیر کیرم قربان صدقه کیرم و خودم می رفت نفسش یهویی دیدم انگار قطع شد نگو ارضا شده منم از اون حالت خاصش بیشتر وجد اومدم تندتر و محکمتر گاییدم هرچه تو بیضه و کمر داشتم ریختم ته کص زیبای و باحال و تشنه زنداداش تو بغل هم چند دقیقه ای همدیگرو ماچ و بوس می کردیم و فشارش میدادم و هنوز کیرم سفت بود
زیبایی و ولع و رضایت زنداداش طولی نکشید شاید ده دقیقه که داشتم کصشو با شورتم پاک می کردم و ابم از توش بیرون می اومد کیرمو باز سفت و سفتر کرد با اشاره هوسم خوابید زیرم پاها باز و بالا کرد
دیگه کیرم هم سوراخ کص زنداداش را بلد شده بود و هم جلودارش کسی نمیتونست باشه اینبار بیشتر از نیم ساعت طول کشید گهی منروش بودم و او زیرم گهی برعکس که همش می گفت دوس دارم زیرت باشم البته بعدا فهمیدم که تا می اومد روم نگو میخا ارضاذبشه دوس داشته با من ارضا بشه که فهمید تا ابم میخا بیاد غلطم داد اومد روم با حرکات مالش سینه هایمون بهم و گایش کصش تقریبا همزمان ارضا شدیم
ساعت نزدیک 3 بود 4 مادر از اداره حرکت می کرد البته پدر تا شب مغازه بود خاطر جمع بودیم
گفت بریم دوش بگیریم که دوشی #سریع گرفته من زدم بیرون انگار خونه نبودم فاطی ماچم کرد گفت خدارو شکر زیر خوابت شدم عشق واقعیم
از اون روز بیش از 11 ساله می گذره و سکس منو زنداداش زیباتر و متنوعتر از هر روز ادامه داره
من مهندس عمرانم پروژه ای در شهرداری دارم طوری وقتمونو تنظیم می کنیم که تا به هم رسیدیم بعد دوش گرفتنم سکس قیلوله را کرده باشیم
داداش میکانیکی داره صبح که میره مثل پدر شب دیر وقت خونست خسته و بی میل فقط جمعه ها اگه وصعیت قرمز نباشه یک بار سکس داره
فاطی هنوزم قصد داشتن بچه نداره مدتی که تا 24 سالکی بچه دار نمیشد دوست داشت از من حامله بشه ولی نشد در 25 سالگیش حامله شد از منم حامله شد ولی دو ماه نشد جنین سقط شد دکترش گفته هنوز آمادگی ابستنی نداری بعد سی سالگی اماده می شی از اون تاریخ ریتنیک رعایت می کنیم از قطع خونریزیش تا هشتم روز پریودیش معمولا میریزم تو کصش ولی از 8 روز به بعد تا 22 روز یا میریزم تو کونش یا میریزم رو بدنش یا میخوره همیشه با بی بی چک کنترل می کنه تا حالا حامله نشده …
من بجز زن داداش با هیچ کس رابطه ندارم بهتره بگم میل بجز #فاطی به کسی ندارم چون زیبایی فاطی خیلی برام تکه
داداشم زنشو دوس داره ولی نمیدونم چرا خبر دارم با زنهای دیگری هم رابطه داره به زنداداش خبر دادم تعقیبش میکنه مچشم می گیره از اون تاریخ بهونه داره می گه شاید ایدزی شدی منم مریض میشم یا بهش نمیده یا با کاندوم میکنه
داداش یک هفته پیش خون اهدا کرد جوابش اومد مشکل ایدز نداره خوشبختانه
ولی باز فاطی بهونه می گیره بارها داداش بمن مشکل سکسشو با زنش گفته و از من میخا که هوای فاطی را داشته باشم بیشتر تو خونه هستم تا منحرف نشه
بنظرم خودش راصیه من بکنمش تا زنش بیرون به کسی نده
یک بار امتحان کردم گفتم خوب زنه احتیاج داره سعی کن بیشتر باهاش باشی گفت با من جفت و جور نمیشه کاش زن تو بود بتو خیلی علاقه داره گفتم خب میدونم مثل خواهرمه منم علاقه دارم گفت اونجور نه بارها زیر زبانشو کشیدم میدونم دوس داره حتی با تو سکس کنه #اینم بچه دارم که نمیشه می ترسم با کسی رابطه برقرار کنه بخاطر این میگم !!!
شک ندارم با زبان بی زبانی می گه بکنش
پرسیدم داداش به فرض محال و هزار بار عفو و هزران بار پوزش مثلا حس کن من با زنداداش ارتباط دارم میشه روی هم نگاه کنیم
خخخخخخ خندید گفت آااااا اینم نگاه به هم خخخخخخ
اینکه شک ندارم چون دوسش داره دوس داره فاطی هم از سکس بی بهره نشه
اینم روند زندگی و گذران ماست مامان یک سال دیگه بازنشست میشه موندیم چه بکنیم فاطی میگه منو به عنوان منشی از حالا پیش خودت ببر تا مشگلی نداشته باشیم
از انجا که کارگاه من همش مرده و کار ساختمانیه بهونه ای ندارم دفترمونم من نیستم #مدیرعامل کس دیگریه من شریک کارگاهیم میدونم ببرم دفتر حرف و حدیث زیاد میشه می فهمن منو او رابطه داریم
تا دوسال گفتم خدا کریمه شاید خودم مستقل شدم شرکت #ثبت کنم و کار جدا بگیرم تا بتونم هر وقت بخوام عشقمو بکنم…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید