🔞 داستان من و مادر زنم زیبا 🔞

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

داستان من از انجا شروع میشه که یکروز رفتم بیمارستان نوبت دکتر گرفتم و گفتند دکتر ساعت 11 می آد خانه مادر زنم نزدیک بیمارستان بود من رفتم خونشون کسی نبود پدر زنم رفته بود سرکار و بچه ها هم رفتند به سر کارشون زنگ خانه شان را زدم اول از دیدن من تعجب کرد بعد گفتم نوبت دکتر دارم تا ساعت 11 اینجام بعد می رم هنوز سفره صبحانه را جمع نکرده بود و تشک کنار سفره پهن بود بگم که زیبا زنی بود که همیشه بدنش از من پوشونده بود تعارف صبحانه کرد من هم نشستم و شروع کردم به صبحانه خوردن داشت از کمر درد و پا درد صحبت میکرد من هم با توجه گوش میدادم حس کردم احتیاج داره ماساژش بدم چون اون زیاد کار میکنه گفتم بزار پاهات را ماساژ بدم اول نذاشت بعد گفتم ما با هم محرمیم ما که نمی خواهیم کاری کنیم اجازه داد شلوارش را کمی از پایین بالا داد و محل درد را نشان داد اولین بار بود به بدن زیبا دست میزدم سفید تپل و قد بلند…
افکار سکسی به ذهنم هجوم اورد اما نمی دانستم چطور باهاش میشه سکس کرد بعد از ماساژ کمی احساس ارامش کرد من هم دستم را از پایین تاخط رانش بردم و انچنان ماساژ میدادم که خوشش اومد هی به من می گفت بسه و من می گفتم دوستت دارم زیبا و میبوسیدمش دستمو از شلوارش در اوردم تا استرس نداشته باشه گفتم بزار کمرت را هم بمالم من دیگه گرم شده بودم و اونو انداختم رو تشک کنار سفره حالت تدافی داشت تا اینکه گفتم می خوام فقط ببینم کس تو خوشگله یا دخترت با زبون بازی اجازه داد وقتی دیدم گفتم این مادره که دخترش همچین کس خوشگلی داره دیگه اونم شل شده بود اروم شلوارشو کشیدم پایین و شروع کردم به خوردن کس خوشگلش اخه لیس زدن دو لب کوچک کس رو دوست دارم همیشه بازنم همینجوری سکس می کنمداشت تحریک میشد بهم گفت توهم مال خودتو نشون بده من کیرمو در اوردم خیلش خوشش اومد گفت بزار توش چند سال میشه اینجوری حال نکردممن شروع کردم پاهاش رو باز کردم شروع کردم به تلمبه زدن داشت ارضا میشد گفت ابتو بیرون نریز اخه من هنوز قرص میخرم بااین جمله هردو تاون تحریک شدیم دیگه ساعت نزدیک 11 بود من دوش گرفتم و بوسیدمش و خداحافظی کردم هیچ کسی به من ایجوری نچسبید

🌐بزرگترین کانال داستان سکسی

✔️ داستان سکسی


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *