این داستان تقدیم به شما
سلام. اسم من سینا و 18 سالمه. از وقتی که یادمه دوست داشتم کون بدم و ازین کار خیلی خوشم میومد…
***
حدود دو سال پیش خواهرم با شوهرش و بچه ش اومدن خونمون. خونه خواهرم یه شهر دیگه بود و مجبور بودن شب رو اونجا بخوابن. شب شد و موقع خواب. خواهرم گفت من امشب میخوام با بچم بخوابم پیش مامانم و به شوهرش عباس گفت که تو امشب بخواب تو اتاق سینا. بابامم گفت باشه پس منم میخوابم تو حال. منم گفتم منم میخوابم توی حال پیش بابا. خلاصه خواهرم و مادرم رفتن تو اتاق و شروع کردن به حرفای زنانه و کمی بعد خوابیدن. بابام هم خوابش برد. دیدم بی خوابی زده به سرم. رفتم تو اتاقم دیدم عباس بیداره. از عباس بگم براتون. عباس یه مرد حدودا 31 ساله قد بلند و خوشتیپ یکم جلو موهاش ریخته و همیشه سبیل میذاره و همین قیافشو سکسی تر میکنه. وارد اتاق که شدم دیدم عباس با یه شلوارک دراز کشیده منو دید گفت : سینا هنوز بیداری؟ گفتم آره خوابم نمیبره. گفت شاید جاتو عوض کردی بدخواب شدی. بیا بخواب همینجا.
منم اون موهای سینه عباس و اون صورت سکسی شو که توی نور کم اتاق دیدم از خودم بی خود شده بودم. سریع گفتم باشه. اومدم خوابیدم کنار عباس. عباس روشو کرده بود اونطرف. همش تو فکرم بود امشب باید یه کاری کنم. تو همین فکرا بودم دیدم عباس برگشت اینور. اما چشماش بسته بود. از خوشحالی قند توی دلم آب شد. یکم رفتم عقب تر و خودمو بهش نزدیک کردم و یواش یکی از پاهامو مالوندم به پاش… دیدکم یه تکونی خورد و رفت عقب تر. دست از تلاش برنداشتم. این دفعه کاملا از پشت بهش نزدیک شدم. دیدم عباس در گوشم گفت : بیداری؟ منم جواب ندادم. خودمو زدم خواب. با کمال تعجب دیدم عباس نزدیک ترم شد. تکون نخوردم. احساس کردم کاملا بهم چسبیده. دوست نداشتم این لحظاتو یا خودمو بزنم به خواب یا به بیخیالی. برگشتم. دیدم عباس جا خورد. گفتم چیه؟ رفتی عقب؟ گفت دوست داری بیام جلوتر؟ گفتم آره. یه شب که هزار شب نمیشه….
که یهو لباشو روی لبام احساس کردم. لبامو با تمام وجود میک میزد و اون سبیلای کلفتش رو احساس میکردم. همینطوری که داشت لبامو میخورد اومد پایین تر و گردنم رو لیس زد…وااااای وقتی اون سبیلاش روی گردنم کشیده میشد دوست داشتم از شهوت داد بزنم. عین یه بچه بی اختیار توی بغلش بودم. در گوشم گفت : میخوریش؟ یواش گفتم آره. خوابید رو کمر منم اومدم خوابیدم روش و شرتک رو کشیدم پایین. دیدم کیرش داره از پشت شرت منفجر میشه. شرتشو که دراوردم کیرشو گرفتم تو دستم. کیرش دراز نبود اما کلفت بود و یه رگ روش داشت. با کیرش یکم ور رفتم و شروع کردم به ساک زدن. سرشو میخوردم میمالیدمش دور لبم. عباسم آه و اوه میکرد. تا یهو کیرشو کشید بیرون گفت بخواب. خوابیدم به پشت. در گوشم گفت تا حالا کون دادی؟ گفتم نه. اومد خوابید روم و کیرشو گذاشت لاپام. دوست داشتم بهش بگم لعنتی کونمو جر بده اما دیدم الان همینم کافیه. کیرشو با آب دهنش خیس کرده بود و داشت لاپام تلمبه میزد. منم اون زیر داشتم له میشدم. ..
عرق کرده بود عباس و محکم فرو میکرد لاپام و هرازگاهی گوشمو گاز میگرفت. منم اون زیر یواش یواش آه آه میکردم. تا دیدم یهو سرعتشو بیشتر کرد و خودشو بهم چسبوند. احساس کردم لاپام داغ شده. عباس آبش اومده بود و ریخته بودش لاپام. تا یه دقیقه ای روم خوابیده بود و در گوشم میگفت جوووووون. بوی عرقش و بوی آب منی عباس اتاقو پر کرده بود. با اون بدن عرق کرده و پر مو هنوز روم خوابیده بود. گفتم عباس پا میشی؟ پا شد رفت شورتشو پوشید. وقتی پاشد احساس کردم لاپام یه لیتر آب ریخته شده. دیدم یواش از رو میز تحریرم دستمال کاغذی برداشت و تمیز کرد و گفت برو خودتو بشور. خودمو شستم و اومدم. دیدم خوابیده. اومدم خوابیدم دستشو انداخت دور گردنمو و گونه مو بوسید و گفت شب بخیر. اون شب راحت ترین خواب زندگیم بود توی بغل مردی که همیشه آرزوشو داشتم. با اون بدن پر مو و هیکلی تا صبح بغلش خوابیدم. بعد از این ماجرا دیگه به کیر عباس اعتیاد پیدا کردم… و کم کم کونمو خودش فتح کرد. الان هفته ای یک بار بهش میدم…
نوشته: سینا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید