این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان من شیرین هستم ۴۰ سالمه
***
مدتی هست که از کمر درد رنج میبرم و گاهی انقدر دردش زیاده که میوفتم تو رخت خواب .یه روز زمستونی وقتی که از درد کمر حال نداشتم کارامو بکنم دراز کشیدم کنار شومینه .
اونشب دامادمم اونجا بود .آقا فرزاد خوشگلم ! بعداز شام به دخترم گفتم برام یه قرص مسکن پیدا کن بیار کمرم خیلی اذیتم میکنه .از اونجایی که فرزاد همیشه حواسش هست سریع گفت مگه من مردم که تو کمردرد داشته باشی و رفت برام از داروخونه پماد گرفت و اومد .بهم گفت شیرین جون رو شکم بخواب .منو خوابوند رو شکمم و یه چادر انداخت رو پاهام و تاپمو زد بالا ناقلا یه چشمک بهم زد و شلوارمم یه کوچولو کشید پایین و گفت اینجوی پماد نمیماله به شلوارت ….دستاشو گرفت رو بخاری و نصف پمادو خالی کرد رو کمر من .چشمامو بسته بودم که یه هو داغی دستاشو رو پوست سفیدم حس کردم .انقدر دستاش سنگین و قدرتمنده که وقتی داشت رو مهره ی کمرم دستاشو میمالید حس میکردم الان پوستم کنده میشه .فرزاد کارشو خوب بلد بود شروع کرد به ماساژ کمر .هرازگاهی چشم بقیه رو میپایید و از کنار دنده هام دستشو میمالید به سینه هام …بهش گفتم فرزاد دستات خسته شدن بسه عزیزم .گفت شیرین جون نگران نباش خوراکمه این کار .ناقلا جوری دستاشو رو کمر و گاهی رو خط کونم میکشید انگار ۱۰۰ساله ماساژوره .

 
توعالم خودم بودم که دیدم دوتا زانوشو گذاشت دوطرف کونم و دودستی افتاد به جون کمرمن .کم کم میومد بالاتر .میدونستم چرا این کارو کرد .چون سفتی کیرشو که مالیده میشد به رونم رو حس کردم.همون موقع بود که لرزه به بدنم افتاد نفسم به شماره افتاد اومد سمت گوشم و با اون صدای مردونه اش گفت چطوره؟ کسم خیس شده بود و نای حرف زدن نداشتم یاد سکس قبلیم افتادم و بدنم گر گرفت کاش اون موقع هیچکس نبود تا تمام بدنمو در اختیارش میذاشتم ….بلند گفتم فرزاد جون یه کیسه آب گرمم دارم ولی تو اتاقمه بذار برم بیارمش و یه چشمک زدم تا دنبالم بیاد …شوهرم خوابش برده بود پای تلوزیون و ما به بهونه کیسه آبگرم رفتیم تو اتاق .تا وارد شدم بددن اینکه برق روشن کنم گرفت منو تو بغلش و گفتم معلومه چیکار میکنی باهام؟تونمیدونی من حساسم ؟ گفت ای قربونت بشم من کس تپلوی حساس .گفتم وای فرزاد اسم کوس منو میاری یواش تر بگو لباشو گذاشت رو لبم و ساکتم کرد .سینه هامو گرفت تو دستاش و زبونشو کشید رو گردنم .من باز خمار کیر فرزاد شده بودم ‌ولی میترسیدم هرلحظه شوهرم بیاد توواتاق .گفتم فرزاد میترسم .
 
بدون هیچ حرفی منو برگردوند سمت دیوار و پشت گیسمو گرفت کشید و کیرشو چسبوند به کونم .مث یه گروگان تو چنگش بودم .کیرشو میمالید رو کونم پشت گردنمو میلیسید من خیسه خیس بودم .دستشو کرد تو شلوارمو چوچولمو مالید .آهم بلند شد که یه هو محکم زد تو دهنم و گفت خفه شو کوس تپلوی من .از این کاراش خوشم میاد یه کمی باهام وحشی رفتار میکنه .کف دساشو گذاشت رو دهنم تا گازش بگیرم و شروع کردبه انگشت کردن تو کوسم داشتم ارضا میشدم که به التماس افتادم : ولم کن کشتی منو ولم کن فرزاد.ولم کن آاآااااای کوسم .آااااااخ کوسم فرزاد ولم کن و اون بیشتر فرو میکرد .یه او زیر دلم شروع به سوختن کرد داشتم ارضا می شدم زانوهامو چسبوندم به هم و نفسم در نمیومد تیکه تیکه حرف میزدم : ولم …. توروخودا….تورو …ولم …..ولم…..آااااااا
 
آبم اومد .فرزاد بوسم کرد .و گذاشتم رو تخت و دخترمو صدا کرد .گفت بازم پماد بیار .وقتی دخترم اومد من بیهوش رو شکم افتاده بودم رو تخت .دهنم باز بود و قلبم داشت کنده میشد .یع کمی دیگه پماد مسکن مالید به کمرم و به دخترم گفت بیا بریم عزیزم مامانت باید بخوابه …رفت تو سالن و من موندم بایه شورت پراز آب و لای پای خیس خیلی دلم میخواست پاشم عوضش کنم ولی فرزادتمام جونمو بیرون کشیده بود .همونجوری تا صبح خوابیدم .یه خواب راحت .هم آبم خالی شده بود هم کمردردم خوب شد .عاشقش شدم .هرروز بهش فکر میکنم ….
تو فکر اینم یه بار زیر دوش ببینم بدنشو ….

 
 
ما اصفهان زندگی میکنیم و دخترم کاشان درس میخونه .برای تعطیلات عید نود و هفت داماد و دخترم دوتاشون مهمون خونمون بودن تااینکه تعطیلات تموم شد و قرار شد فرزاد دامادم دخترم رو تا کاشان برسونه که یه دفعه گوشی من زنگ خورد : سلام شیرین جونم چطوری ؟ میخوام تا کاشون برم برا برگشتن تنهااام تو هم باهام بیا …
فرزاد بود میخواست که منم باهاش برم .به شوهرم گفتم دارم با دخترم و دامادم میرم کاشون که دخترمو برسونیم و منم میرم تا برا برگشتن تنها نباشه بالاخره پشت فرمون خوابش میگیره من باشم باهاش حرف بزنم …آماده شدم و فرزاد اومد دنبالم .دخترم تو ماشین بود وقتی تو پارکینگ داشتم کفشمو میپوشیدم فرزاد از پشت بغلم کرد .وای شما نمیدونین من چه حساسیتی به فرزاد دارم اسمشو که میشنوم نوک سینه هام سفت میشه و کسم پف میکنه و شروع میکنه به دل دل زدن . نفسم تو سینه حبس شد گفتم فرزاد چیکار میکنی؟ گفت بیا که میخوام به آرزوت برسونمت .
 
وای تپش قلب گرفتم گفتم میخوای چیکارم کنی؟ گفت میخوام به قولم عمل کنم ( ما شبا گاهی باهم سکس چت میکنیم و یه بار واسه تحریک کردنش گفتم تو حریفم نمیشی و فرزادم گفت بهت قول میدم یه روز اشکتو در بیارم ) یادم افتاد به این حرفش و داغ شدم .ترسیدم یه کمی …سوار شدیم و راه افتادیم .دخترمو رسوندیم کاشون و توراه برگشت دل تو دلم نبود .نمیدونستم قراره چه بلایی سرم بیاره .دستاشو گرفته بودم خیلی عاشقشم .فرزاد خیلی احساسیه اونم منو دوست داره .باهم کلی حرف زدیم و خندیدیم یه هو دستای فرزاد اومد پشت گردنم .دست کشید رو گردنم چشامو بستم و آه کشیدم گفتم فرزاد چیکار میخوای بکنی؟ گفت فقط چشاتو ببند ….جوری منو مالید که خیسه خیس شده بودم .کسم داشت میترکید .گفت شلوارتو بکش پایین .گفتم وای پشت فرمونی حواست پرت میشه .گفت کارت نباشه واردم …شلوارمو درآوردم و با سرعت ۷۰ تا حرکت میکردیم .منو انگشت میکرد .انقدر به کارش وارده که دقیق میدونه کجای کوس منو بماله .جوری مالید کوسمو که تو ماشین جیغ میزدم و اونم وسط مالیدن محکم به کوس سرخ شده ی من ضربه میزد .من فقط دوتا دستمو به دستگیره های بالای درب ماشین گرفته بودمو و سعی میکردم پاهامو باز نگه دارم پاهام شروع به لرزیدن کرد .فرزاد تندتند میمالید .توی تاریکی رسیدیم به یه خاکی که میرفت سمت یه مزرعه .رفتیم پشت یه کلبه که مربوط به مزرعع بود خلوته خلوت بود .چراغو خاموش کرد و صندلیو داد عقب و شرع کرد به لیسیدن کوسم ….
 
من ضعیف بودنمو حس کردم در مقابلش .نه زبونش از لیسیدن خسته میشد نه نفسش …چنان زبونشو میچرخوند رو چوچولم که دنیا دور سرم تاب میخورد.به التماس افتادم .صورتمو باید میدیدین چشام خمار .موهام خیس توی صورتم پخش ..رنگم کبود لبام خشک ….التماس کردم بس کنه داشتم بیهوش میشدم تکلم برام سخت شده بود .یه کمی استراحت داد بهم یه آب نبات خوردم .حالم جا اومد .اومد خوابید روم و لبامو میکید .زبونامون برای مدت زیادی تو دهن هم تاب میخورد .شیشه های ماشین بخار کرده بودن .صورتم پر تف شده بود چون انقد هار شده بودیم که به جز لب تموم صورتمو داشت میلیسید …باز رفت سراغ کوسم .این بار با انگشت .دوتاشو کرد تو کوسم و چوچولمو میخورد باز حرارت بدنم رفت بالا این بار گوش و چشممم داشت میسوخت از گرماش .

 
من آه میکشیدم و اون حشری تر میشد انگشت سومم وارد کرد و من آهم تبدیل به آخ و اوخ شد .وای فرزاد گشادم میکنی توروخدا نکن وای چه غلطی کردم باهات اومدم فرزادم تورو خدا آرومتر فرزاد ….یه دفعه کوسم تیر کشید .فرزاد انگشت چهارمشم کرد توش .تمام کوسم تیر میکشید جیغ میزدم و بالا پایین میرفتم رو صندلی ولی حریفش نبودم میکرد توش و فشار میداد .جلو چشمم سیاهی میرفت خودش فهمید که دارم کم میارم آروم کشید بیرون و انگشتاشو که پراز آب من بود رو دونه دونه جلوم لیسید .داشتم گریه میکردم و با ناله میگفتم تودیگه چه حیوونی هستی الهی قربونت برم نکن من پاره شدم داره خون میاد از کوسم .کنارش چاک برداشته بود .اشکامو پاک کرد و گفت قربون کوس سفیدت بشم میخوام حالتو جا بیارم بیا بشین رو کیرم ….منو نشوند رو کیرش و انگشتشو کرد تو کونم .وای خدا این نمیخواد کوتاه بیاد .ازش خواهش کردم دیگه کونمو گشاد نکنه گفت چشم همین یکی فقط….رو کیرش بالا پایین میشدم و لباشو میخوردم محکم پیزد رو کونم .دوتامون خیس عرق بودیم …اتقد بالا پاایین کردم تا آبش اومد و ریخت تو کوسم …قد یه لیوان آب تو کوسم ریخت و از کناره اش داشت میزد بیرون که با دستمال پاکش کردم ….
 
افتادیم تو بغل همیدیگه و به خودم که اومدم دیدم نیم ساعت گذشت ….لباسامو پوشیدم و راه افتادیم سمت اصفهان .توراه شام خوردیم و شبش وقتی رفتم خونه از کوسم خون و آب میزد بیرون .میسوخت ولی دردشو خیلی دوست داشتم .تاحالا سکس خشن نداشتم .اینم از این خاطره ….خیلی دوسش دارم و همیشه بهش فکر میکنم .
 
 
تا داستان بعدی خدا نگهدار
نوشته: شیرین

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *