این داستان تقدیم به شما

سلام. حمید هستم 35 ساله که سه ساله با شبنم که 30 سالشه ازدواج کردم.داستان برمیگرده به سفری که پارسال به دوبی داشتیم. اینم بگم که قبل این سفر من وشبنم چهار سفر به خارج از کشور داشتیم ازجمله سفر به ریودوژانیروی برزیل که یه ساحل ازاد داشت که اگه اشتباه نکنم اسمش ایبانما بود وکاملاً ازاد وبدون محدودیت میتونستی برهنه باشی. من وشبنم اولا  با مایو سمت ساحل میرفتیم که وقتی دیدیم همه لختند تصمیم گرفتیم همرنگ جماعت بشیم ومایوهامونو در بیاریم که این دراوردن مایو خیلی به مذاق شبنم خوش اومد وفهمیدم که ازاینکه لخت دیده بشه خیلی راضیه ودوست داره اندام تراشیدشو که حاصل سالها ورزش کردن بودو به همه نشون بده….
 
خلاصه ما چند روز اونجا موندیمو شبنمم حسابی تو ساحل خودنمایی میکرد واز این سفر خیلی راضی بود.اینو گفتم تا به راحت بودن شبنم پی ببرید.خلاصه ما رفتیم دوبی وقرار بود یک هفته اونجا بمونیم، یه روز که شبنم تصمیم گرفت که بریم یه کفش واسه خودش بخریم، تقریباً ساعت پنج بود که گیر داد بریم خرید اونم تو ساعتی که هوا خیلی گرم بود واکثراً مغازه ها خلوت، زورش بهم چربید وبا یه دامن تقرباً کوتاه وبدون شرت و یه تاپ یقه باز به سمت مغازه ها حرکت کردیم رفتیم تو یه مغازه که دوتا فروشنده داشت از شبنم پرسید چه مدل کفشی میپوشه که شبنم به خاطر تسلطش به عربی جواب داد و فروشنده رفت چند تا کفش اورد که شبنم بپوشه.شبنم که اومد کفشارو بپوشه به عمد دامنشو میاورد بالاتر واون فروشنده که زیر پای سبنم نشسته بود وکمک میکرد کفشو بپوشه کاملاً کوس شبنمو میدید و خیلی دستو پاشو گم کرده بود ولی شبنم خیلی ریلکس کوسشو نشون میداد ویکی یکی کفشارو پا میزد تو همین حین که کفشارو میپوشید یه خانمی که با شوهرش اومده بود تو مغاره وکاملاً حواسشون به شبنمم بود اومد سمت شبنم و یه چیزی در گوشش گفت وشبنمو به بیرون مغازه بردو باهاش صحبت کرد
 
بعد پنج دقیقه شبنم اومد داخل و بهم گفت بریم بیرون کارت دارم رفتیم بیرون گفت اون خانمی که باشوهرش اومده بود تو مغازه بهم گفت اهل کجایید و چند روز اینجا هستید که منم توضیح دادم وقتی فهمید چندروز هستیم پیشنهاد داد این چند روزو مهمونشون باشیم!جالب بود واسم کسی که مارو نمیشناخت به چه دلیلی مارو دعوت میکنه به خونش؟خلاصه یه چند دقیقه ای مشورت کردیم و از مغازه رفتیم بیرون باهاشون اشنا بشیم که مارو به کافی شاپ دعوت کردن، رفتیم سمت کافی شاپ حدوداً یک ساعت اونجا بودیم خیلی صحبت کردیم که مارو راضی کردن بریم پیششون، خلاصه باهاشون حرکت کردیم سمت هتل من و شبنم رفتیم اتاقمون وسایلمونو جمع کردیم اومدیم پایین که بریم تسویه کنیم متوجه شدیم ایما همون زنی که مارو دعوت کرده کارای تسویه رو انجام داده و ما فقط پاسپورتمونو گرفتیم وحرکت کردیم سمت خونشون، خونه که چه عرض کنم یه کاخ بود واسه خودش رفتیم داخلو ایما مارو سمت یه اتاق بردو گفت اینجا لباستونو عوض کنین وبه شبنم گفت راحتترین لباستو بپوش چون منم میخام راحت باشم اینارو گفتو رفت بیرون شبنمم یه دامن کوتاه بدون شورت ویه تاپ نیم تنه بدون سوتین پوشیدو رفتیم تو سالن رو مبل نشستیم تا اونا بیان.

 
 
یه دو دقیقه بعد ما دیدم ایما با شوهرش اومدن همونطور که ایما به شبنم گفته بود راحت لباس بپش خودشم یه دامن کوتاه چاکدار با یه تاپ بدون سوتین پوشیده بود.اسم شوهره ایما عبدالرحمن بود که به ما گفت رحمان صداش کنیم به ادم خفن مایه دار که نمایشگاه ماشین داشت وقتی اومد سمتمون ازش پرسیدم انگللیسی بلدی که گفت جفتمون مسلطیم بهش منم پرسیدم دلیل دعوتتون چی بود؟ که گفت ما هر از چندگاهی از این کارا میکنیم ومعمولاً همشون پاسخ مثبت میدن گفت که نگران نباش نمیزاریم بهتون بد بگذره، نشستیم یکم چرتو پرت گفتیم که طول این مدت رحمان حواسش به شبنم بود ومنم ایمارو دید میزدم چون واقعاً لباساشون باز بود ونمیشد نگاه نکرد ایما شبنمو سمت حیاطشون برد ومنو رحمانم باهم در مورد زنامون صحبت میکردیم از مدل صحبت رحمان متوجه شدم که با توجه به ثروتی که داره دست روهر زنی میذاره باید بدستش بیاره حتی اگر شده واسه یه شب و اینبار چشش شبنموگرفته بود وتو اینکار با زنش کاملاً هماهنگ بود و میگفت که قبل از ازدواج در مورد این قضیه با زنش توافق داشته ومشکلی ندارن.معلوم بود که ایما داشت رو مخ شبنم کار میکرد که نظرشو جلب کنه با اینکه مستقیماً به من نگفته بودن ولی من کاملاً موافق بودم و دوست داشتم چنین چیزیرو تجربه کنم. شبنمو ایما اومدن داخل وشبنم منو صدا کرد که بریم سمت اتاق تا باهم صحبت کنیم، کاملاً حدسم درست بود وشبنم قضیه رو واسم شرح داد و گفت که رحمان میخواد با من سکس داشته باشه وتوام باید تماشا کنی وبابت اینکار پول خوبیم بهمون میده واگه یک هفته اینجا بمونیم پنج هزار دلار بهمون میده. بهش گفتم نظرت چیه که گفت دوست دارم تجربه کنم واز سکس با یه نفر دیگه اونم جلو تو واسم هیجان انگیزه ومیدونم که توام بدت نمیاد.تصمیممونو گرفتیمو رفتیم پیششون وبهشون اوکی دادیم، رحمان بلند شد ورفت سمت اتاقشون و پولو همون لحظه بهم داد وگفت اگه خیلی بهشون خوش بگذره بیشتر بهت پول میدم که همونجاپولو بهش پس دادم و گفتم که ما به این پول احتیاج نداریم واینکارو صرفاً برای هیجانش انجام میدیم.ایما به شبنم گفت که لباسشو در بیاره، شبنمم یه نگاه به من کرد وبا اشاره من لخت شد.تو این لحظه کاملاً از نگاه رحمان میشد فهمید که از دیدن چنین هیکلی خوشحاله و به ایما گفت که به انتخابم احسنت بگو ایماهم گفت تو همیشه تو انتخاب زنا حرف اولو میزنی و رو به شبنم کرد و گفت برو لباس رحمانودر بیارشبنمم رفت سمت رحمان وشلوارکشو دراورد و بعدشورتشو دراورد که یه کیر بیست سانتی کلفت نمایان شد.

 
 
شبنم از دیدن این کیر شوکه شد وبه من گفت که تحمل چنین کیریو ندارم این واقعاً بزرگه منو جر میده، ایما به شبنم گفت نگران نباش از تو ظریف تراش زیر این کیر رفتن و مشکلی پیش نیومد خلاصه شبنم کامل لباس رحمانو دراورد و خواست که واسش ساک بزنه که ایما گفت دست نگه داره تا دوربین بیاره واز این صحنه فیلم بگیره خلاصه ایما رفت یه دوربین اورد ویه ماسک واسه رحمان که به صورتش بزنه، پرسیدم اینا واسه چیه؟ گفت رحمان اینارو تو ارشیو نگه میداره ودوست نداره چهره خودش تو فیلم باشه. به هر حال ما تو اوج شهوتو هیجان بودیم وبه خواسته های اونا تن میدادیم رحمان ماسکو زد فیلم برداری شروع شد و شبنم مثل یه بازیگر پورن شروع کرد به ساک زدن دو دقیقه ای میشد که واسش ساک میزد که رحمان شبنمو رو دسته مبل نشوند و کوسشو واسش میخورد که شبنم عاشق این حرکت بود و همیشه تو سکسمون باید اینکارو واسش انجام میدادم وقتی رحمان کوس شبنمو میخورد شبنم از لذت زیاد فقط میگفت کوسمو بخور من یه جندم ومدام اینو تکرار میکرد رحمان که خوشحال بود شبنم داره لذت میبره ازش پرسید که تاحالا از عقب سکس داشته که شبنم گفت داشتم ولی نه با کسی که چنین کیر کلفتی داشته رحمانم گفت پس فعلاً با کونت کاری ندارم تابعد.رحمان که با خوردن کوس شبنم حسابی اونو خیسو لزج کرده بود کیرشو دست گرفت و با یه فشار کوچیک داخل کوس شبنم کرد وبه ارومی شروع کرد به تلمبه زدن خیلی اروم ومسلط اینکارو میکرد وهرچی شبنم میگفت تند تر بکن اون کار خودشو میکرد و همه چیرو تحت کنترل خودش داشت که واقعاً تو سکس من به شخصه نمیتونستم اینقدر خودمو کنترل کنم. کم کم شدت تلمبه زدنشو زیاد کرد که یهو شبنم ارگاسم شد و ابش اومد اینم بگم شبنم وقتی ارگاسم میشه از حال میره وبیهوش میشه باید یکی دو تا تو صورتش بزنم تا دوباره حالش جا بیاد
 
 
وقتی از هوش رفت رحمان یکم ترسید که من سریع رفتم سمتش و توضیح دادم اونم یه سیلی زد در گوشش و شبنمو دوباره به هوش اومد ورحمان دوباره تلمبه زدنو شروع کرد که تو این بین کیرشو در میاورد شبنم واسش ساک میزد ومجدد میکرد تو کوس شبنم تقریباً یه بیست وپنج دقیقه از شروع سکسشون گذشته بود که رحمان داشت ابش میومد که ایما به شبنم گفت باید ابشو بخوری که شبنم گفت تا اخرشو میخورم رحمانم کیرشو از کوس شبنم دراورد وتمام ابشو تو دهن شبنم خالی کرد و اونم همشو قورت داد رحمانم ازش بابت سکس تشکر کرد وباهم به سمت حموم رفتن تا دوش بگیرن ایما دوربینو خاموش کرد وبهم گفت تو از اینکه زنت با شوهر من بود اصلاً ناراحت نشدی؟ گفتم نمیدونم چی بگم این حسی بود تا الان تجربش نکرده بودیم ونمیدونم که از اینکار پشیمون میشم یا نه چیزی که میدونم اینه که الان ازش لذت بردم ایما گفت که رحمان دوست نداره من با کسی غیر از خودش سکس داشته باشم ولی الان دوست دارم با تو سکس داشته باشم….

 
 
 
نوشته: حمید

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *