این داستان تقدیم به شما

سلام. پرهامم…
 
تابستونی بود که سال سوم راهنمایی رو تموم کرده بودم معدلم 20 شده بود و بابایی یه دوچرخه دنده ای کمک فنر دار برام گرفته بود و مامانمم بیشتر بهم اجازه میداد تو کوچه بازی کنم پویان دوست صمیمیم بود مثل خودم خوشکل وسفید بود با چشمهای عسلی که من عاشقش بودم همدیگرو خیلی دوست داشتیم اما نه فقط برای شهوت وقتی میخواستیم با هم حال کنیم بیشتر عشق بازی میکردیم تا سکس از روبرو همدیگر و بغل میکردیم لب میگرفتیم قربون صدقه همدیگه میرفتیم و این آخریا که دیگه آبمون میومد کیرامون رو هم میذاشتیم و اینقدر مالش میدادیم تا آب هر دومون میومد آخرای تابستون بود که یه روز پدرم گفت که از طرف اداره باید به یکی از شهرستانهای استان فارس بریم البته یکسال بیشتر اونجا نیستیم برمگردیم وقتی این حرف و شنیدم خیلی ناراحت شدم بخصوص اینکه باید از پویان جدا بشم…
 
 
خلاصه وارد اون شهر شدیم و یه خونه از طرف دادگاه به ما دادند که نزدیک دادکاه بود همسایه ای نداشتیم چند روز مانده بود تا مدرسه ها شروع بشه شهر قشنگی بود چشمه ها و تفرجگاههای زیادی داشت اما مردها و پسرهاش بد جور به من خیره میشدن واگه میتونستن هم اونجا جرم میدادند چندبار تو شلوغی ها کونم انگل کردن واز پشت سر بهم میگفتن بچه خوشکل با من دوست میشی و من با خجالت خودم واز محل دور میکردم .
مدرسه ها شروع شد و من هم طبق عادت یه تیپ ذرست و حسابی زدم و رفتم سوار سرویسم شدم با راننده سرویس سلام علیکی کردم جوون بود از نگاهش فهمیدم از من خوشش اومده کمی باهام صحبت کردو وسط حرفاش بهم گفت خیلی خوش تیپیا منم که خوشم اومده بود گفتم مگه بده گفت نه تازه خیلیم خوبه ولی اینجا تهران نیست گفتم مگه چطور گفت تو علاوه بر خوش تیپی خوشکل هم هستی تو شهر ما بچه خوشکلا را خیلی دوست میدارن اگه مواظب خودت نباشی ممکن بلایی سرت بیارن …

 
 
وقتی داشت این حرفا رو میزد از خجالت سرم پایین گرفته بودم که یهو ایستاد و یه نگاه تو صورتم کرد و گفت به من گفتن مواظب تو باشم من و تو از حالا دوستیم دستش دراز کرد و باهاش دست دادم وگفت هر اتفاقی تو مدرسه واست رخ داد بیا به من بگو تا واست مشکلی پیش نیاد متوجه ای با سر بهش اشاره کردم وپیاده شدم چند قدم تا مدرسه فاصله داشتم چند نفر که کنار دیوار مدرسه وایساده بودن تا منو دیدن یکشون گفت بچه ها نگاه کنید چه بچه خوشکلی از فلانی هم خوشکلتره وقتی اینو شنیدم سرخ شدم سریع وارد مدرسه شدم توی حیاطم همه یجورایی نگاه میکردن تا اینکه زنگ خورد وقتی فهمیدم صفمون کدومه .وایسادم تو صف وسطای صف بودم مدیر هم داشت کس شر میگفت که یه دست اومد رو کونم لپای کونم شروع به مالیدن کرد ترس همه وجودم و گرفته بود نمیدونستم چیکار کنم برگشتم دیدم یه پسره که قد و هیکلش از من بزرگتر بود قیافش به لاتا میخورد یه لبخند بهم زد یه کم اومدم جلو تر تا دستش و برداره باصدای یواش گفت نارحت نشو بچه خوشکل امیدوارم که همکلاس شیم …
 
 
صحبت مدیر که تموم شد با خوندن اسما کلاسا رو مشخص کردن رفتم سر کلاس میز اول نشستم یه پسره که خوشکلم بود باهام سلام کرد ودست داد و خودمونو به هم معرفی کردیم اسمش پیمان بود که یه دفه همون پسر سر صفی اومد سمت پیمان و یه بوس بهش کرد که پیمان بزور خودش و از اون(مجید) جدا کرد که مجید بهش گفت ناقلا عجب جفتی پیدا کردی پیمان باعصبانیت گفت برو وگرنه میرم به آقای ناظم میگم مجیدم یه پوزخند زد و رفت اون زنگ گذشت و زنگ تفریح با پیمان بیشتر حرف زدم اونم میگفت مجید شرترین بچه مدرسه است وچند سالم درجا زده کون خیلیها رو هم کرده مواظب خودت باش آخه تو کلاس تو از همه بهتری سعی کن تا میتونی باهاش تنها نشی زنگ آخر که خورد پیمان با سرعت خداحافظی کرد و رفت وقتی بلند شدم برم یهو مجید از پشت بهم چسبید و کیر شقش و روی کونم حس کردم…
 
 
هرچه زور زدم نتونستم از دستش در برم اونم محکم منو گرفته بود و گردن صورت سفیدم و بوس میکرد و میگفت آخر تورو میکنم بچه خوشکل تهرونی چند تا تقه بهم زد و ولم کرد خیلی ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم رفتم سوار سرویسم شدم آقا مهدی راننده سرویس باهام گرم گرفت و صحبت میکرد اما من ساکت بودم که فهمید ناراحتم ازم پرسید چیزی شده نه کسی اذیتت کرده نه ی نگاه دیگه بهم کرد و گفت در هر صورت اگه دوست داشتی میتونی مشکلت و با من در میون بزاری آخه ما با هم دیگه دوستیم تو خونه به اتفاقات امروز فکر میکردم که چطور مجید منو بغل کرده بود کیر بزرگشو به کونم میمالید یاد کارایی که با پویان میکردیم افتادم این آخریا وقتی با هم بودیم اکثرا من زیر بودم وقتی کیرش رو لای قاچ کونم میذاشت ی حال خاصی بهم دست میداد ولی پویان کجا و مجید کجا…

 
 
صبح سوار سرویس شدم آقا مهدی اصلا باهام حرف نزد روز دوم همه بچه ها اومده بودن بیشتر با بچه ها آشنا شدم بغیر از من و پیمان دوتا بچه خوشکل دیگه هم تو کلاسمون بودن بخاطر همین اسم کلاس ما رو گذاشته بودن 4ستاره مجید خیلی رو مخم بود بعضی وقتا میومد باهام صحبت میکرد تا بهش بدم ولی من قبول نمیکردم ا این باعث شده بود که اذیتهاش بیشتر بشه ی روز که خیلی بهم گیر داده بود زنگ ورزش شلوارم و کشید پایین و زنگ آخر اینقدر رو شلواری کیرش و به کونم مالید تا آبش اومد و ولم کرد وقتی سوار سرویس شدم اینقدر ناراحت بودم که بی اختیار زدم زیر گریه آقا مهدی با دستش صورتم گرفت بالا و اشکهای روی صورتم و پاک کرد و گفت چی شده کی دوست منو اذیت کرده تا برم خواهرشو بگام وقتی این حرفا رو زد خیلی خوشحال شدم انگار یه تکیه گاه ی پشتیبان قوی پیدا کردم دوباره ازم پرسید چی شده میگم با بغض شروع کردم به حرف زدن حرفم که تموم شد سرمو گرفت تو دستش و چشم انداخت تو چشم و ی بوسم کرد و گفت فردا بهم نشون بده کیه تا حسابش و بزارم کف دستش گفتم اگه این کار باعث بشه اذیتاش بیشتر بشه چی ی پوزخند زد و گفت اگه کاری کردم به گه خوردن بیفته چی؟ گفتم تا زمانی که اینجا هستیم نوکریتو میکنم که گفت تو سروری جیگر !!
 
 
ی بوس دیگه که کمی طولانی هم بود کرد و گفت فردا میبینمت فرداش آقا مهدی که فهمیدم تا چند سال پیش جز لاتای شهر بوده و حالا چسبیده به کار مجید ودم مدرسه گرفت و ی حرفی در گوشش گفت که اون روز توی مدرسه اصلا سراغم نیومد وقتی سوار سرویس شدم مهدی گفت چطور بود بی اختیار بوسیدمش و ازش تشکر کردم که گفت ازت معذرت خواهی کرد گفتم نه رفت دنبال مجید و آوردش پیشم ازم عذر خواهی کرد و قول داد حتی نذاره تو مدرسه کسی اذیتم کنه اون روز خیلی خوشحال بودم بعد دو ماه نفس راحتی کشیدم و تو فکر مسعود علیرضا و پیمان که مجید و چند نفراز سال بالاییها کرده بودنشون و هر روز بچه ها اذیتشون میکردن بودم و به خودم میگفتم حتی اگه به مهدی کون هم بدم ارزششو داره میدونستم که ازم خوشش میاد چند روز گذشته بود همه چیز خوب بود مهدی هم چیزی ازم نمیخواست ولی من هر روز بیشتر بهش علاقمند میشدم چند ماهم بود کاری نکرده بودم تا یکروز که مامان بابام 3 4روز میخواستن برن تهران منو به آقا مهدی که تو خونه ما رفت و آمد هم داشت سپردن روز اول که از مدرسه رسوندم گفت عصر میام پیشت اون روز دل تو دلم نبود رفتم حموم و بعد یه شلوارک تنگ مشکی و تیشرت آبی تنم کردم و منتظر مهدی بودم وقتی اومد تو ی نگاه به سر تا پام انداخت و گفت خوشکل شدیا گفتم مگه بده گفت آخه اینجا تهران نیست گرگا میخورنت گفتم وقتی رفیقی مثل تو دارم گرگا هیچ گهی نمیتونن بخورن و رفتم تو بغلش و گفت داری حشریم میکنیا با ناز گفتم دوست نداری لپم وبوس کرد وگفت از همون اول که دیدمت عاشقت شدم وقتی اون روز تو ماشین گریه کردی گفتم کارش ندارم گفتم من فقط با کسی که دوسش دارم میخوابم که دیگه لبش اومد رو لبم حس خوبی بود محکم بغلم کرد و قربون صدقم میرفت با دستاش لپای کونم و چنگ میزد بعد چند مین لخت شدیم دستم و گرفت و گذاشت رو کیرش بزرگ بود و توی دستم داشت شق میشد و گرم…
 
 
وقتی داشت سینه هام لیس میزد دیگه به اوج لذت رسیده بودم که رفت پایین و کیرم کرد توی دهنش کیرم داغ شده بود و داشتم حال میکردم چند مین که برام ساک زد داشت آبم میومد که کیرم و ول کرد حالا میفهمم که به کارش وارد بوده بهم گفت رو شکم بخواب با دستاش لای کون سفیدم باز کرد و ی جون بلند از ته دل گفت سرش و نزدیک کونم کرد نفسای گرمش به کونم میخورد لپای کونم وبوس کرد گفت وای این کون لیسیدن داره که تماس زبونش به سوراخم آه منو درآورد سوراخم و خیس خیس کرده بود اومد بالای سرم کیر گرمش و به لبام میکشید چند تا لیس به سر کیرش زدم و یواش یواش کیرش و بردم داخل دهنم قبلا واسه پویان ساک زده بودم ولی اون نه کیرش اینقدر بزرگ بود نه اینقدر داغ
دوباره رفت پشتم و پاهام وجفت کرد و کیرش و گذاشت لای پام شروع کرد تلمبه زدن حال قشنگی بود لای پام گرم شده بود و نفسای گرم مهدی هم میخورد پشت گوشم و با قربون صدقاش و تعریف از خوشکلیم و اصطکاک کیرم زیر بدنم حالی به حالی شدم بعد چند مین لای کونم و باز کرد ی تف انداخت روی سوراخم برگشتم بهش گفتم توش نکنیا دردم میادا گفت نترس خوشکلم میخوام ی کاری کنم خوشت بیاد کیرشم تفی کرد که گرمای کیرش رو سوراخم حس کردم با دست کیرش رو گرفته بود هی روی سوراخم میمالید کمی فشار هم میاورد که حالش و بیشتر میکرد اینقدر این کار بهم لذت داد که آبم اومد و آب اونم اومد ریخت روی کونم ی 5 مین روم بود و بوسم میکرد و ازم تشکر میکرد منم ازش تشکر کردم و تا تو اون شهر بودیم باهام سکس میکرد و خاطرات خوبی برام درست کرد …

 
 
نوشته: چاقال تکپر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *