این داستان تقدیم به شما
اول از همه بگم که من یه زنپوش هستم. حس زنونگی و علاقم به پسرای هیکلی از خیلی وقت بود که در من وجود داشت. از زمان مدرسه رفتن که حتی اون موقع هم به پسرای بزرگتر از خودم حس خوبی داشتم. اینکه پسری منو لمس کنه و به بدنم دست بزنه. تا الان که 26 سالمه و این حس بیشتر و بیشتر شده. تقریبا به هیچ زن یا دختری میل جنسی نداشتم. و همیشه پسرای قویتر از خودم نظرم رو جلب میکردن. پسرایی با بازوهای بزرگ و قد بلند. حدودا از سن 14-15 سالگی رابطه جنسی با پسرها رو تجربه کرده بودم. و هرچه بیشتر بزرگتر میشدم حس زنونگی، علاقم به زن بودن بیشتر میشد. و کم کم مبدل پوشی رو شروع کردم. ودیگه دلم نمیخواست بدون لباس و آرایش زنونه سکس داشته باشم. چون بدون اون حس زن بودن بهم دست نمیداد. باید خودم کامل باور میکردم که یه زن هستم. اینو همیشه تو تنهایی و خلوتم با پوشیدن لباسای زنونهای که داشتم القا میکردم تا بیشتر تو وجودم بشینه. رابطه جنسی با پسرها هرچند که خیلی زیادم نبود (شاید 8-9 بار) ولی برام کاملا راضی کننده نبود. یعنی دنبال یه چیز ناب تر بودم. مثلا یه مرد جا افتاده که مرد بودنش بیشتر به چشم بیاد و بتونه اون حسی که میخوام بهم بده. اینطوری میتونستم زنونگی بیشتری رو لمس کنم. مثل حس ضعیف تر بودن. سعی کردم از تو اینترنت دنبال یه همچین موردی بگردم. که بعد از گذشت یه مدت و صحبت کردن با چند نفر و دیدن عکساشون یه نفر نظرمو جلب کرد. یه مرد حدودا 40 ساله با یه فیزیک درشت و ظاهر کاملا مردونه. یه مدت فقط با هم چت کردیم تا بیشتر بشناسمش. ازش وب خواستم تا مطمئن بشم. بعد شمارمو دادم بهش تا یه زمان مناسب بتونیم با هم قرار بذاریم…
***
یه روز که زنش خونه نبود ازم خواست که برم پیشش. منم لباسای زنونهام رو برداشتم. با یه چندتا لوازم آرایش. رفتم به آدرسی که داد. وقتی وارد خونه شدم اول ازش خواستم که اجازه بده خودمو آماده کنم. رفتم توی اتاق و شروع کردم به پوشیدن لباسایی که برده بودم. یه شورت لامبادا قرمز با یه سوتین اسفنجی پوشیدم. و بعدش هم یه لباس خواب مشکی دو بنده که تیکه پایینش صورتی بود تنم کردم. و آخر یه جوراب ساق بلند حریر مشکی. یکم هم آرایش کردم. رژ لب و خط چشم و یکم کرم و رژ گونه هم به صورتم زدم. دلم میخواست یه کلاهگیس دخترونه هم بود تا بیشتر شبیه دخترا میشدم، اما نداشتم. بهش گفتم بیاد تو. منو که دید یکم تعجب کرد. به نظر خوشش اومده بود. بدنم رو کاملا شیو کرده بودم. پاهام و بدنم و حتی موهای دستام. چون بدن لاغری هم دارم کاملا دخترونه میشه. قد 175 و 62 کیلو. اونم واقعا جذاب بود. هیکلی بود و سبزه. تقریبا 180 قدش بود و وزنشم بالای 80 بود. اومد جلو و از پشت چسبید بهم. حس خوبی بود. انگار تو بغلش جا شدم. پهلوهامو گرفت تو دستاشو شروع کرد به بوسیدنم. بعدش محکم بغلم کرد و منو خوابوند روی تخت. گردنم رو میبوسید.
تمام هیکلش افتاد روی بدن لاغرم و خودشو میمالید بهم. یکم سنگین بود اما داشتم لذت میبردم که یه مرد قوی تنمو در بر گرفته. منم بازوهای بزرگش رو گرفته بودم تو دستام. بعد منو خوابوند به پهلو و دستشو برد پشتم مالید به باسنم. انگشتش وسط باسنم بود. آروم فشار میداد. بند شورتم که لای باسنم بود و کنار زد و کمکم انگشتشو فرو کرد توش. دلم یه جوری شد. چشمامو بستم. داشتم لذت میبردم. دستم رو گرفت گذاشت روی آلتش. بزرگ به نظر میومد. یکم ترسیدم اما هوس انگیز بود. زیپ شلوارش رو باز کرد که لمسش کنم. کمکم باهاش بازی کردم. دستم رو بردم توی شورتش محکم گرفتمش. داغ بود و نرم. یکم هم روش خیس شده بود. از روی تخت بلندم کرد، شلوارش رو درآورد و بهم گفت بخورش! وقتی دیدمش واقعا شهوت رفت تو وجودم. خیلی خوش رنگ و خوش فرم بود. شاید 15 یا 16 سانت. دوسش داشتم. یکم تُپلی بود و رنگ پوستشم تیره بود…
خیلی وسوسه کننده. یکم از سرشو گذاشتم توی دهنم. بوی خوبی داشت. خیسی روی آلتش رو خوردم. سعی کردم خوب بمکم. با زبونم میلیسیدم که مزش رو کامل حس کنم. آروم بالا و پایین میکردم. میخواستم بیشتر فرو ببرم توی دهنم. حسابی میمکیدم. سرمو گرفت آلتشو بیشتر فرو کرد تو دهنم. نفسم یکم بند اومد. آوردم بیرون، اما دوباره کرد توی دهنم. نمیذاشت در بیارم. عقب جلو میکرد. داشتم خفه میشدم که بالاخره رضایت داد و درآورد. منم شروع کردم به لیس زدنش. همه جاشو. از بالا تا ته. دیگه کامل سفت شده بود. خیلی همکلفت بود. عاشقش شده بودم. دوباره کردش توی دهنم گفت بخور کیرمو. منم حسابی خوردمش. بلندم کرد اومد پشتم با یه دستش بغلم کرد و با دست دیگش شروع کرد به انگشت کردنم. وقتی انگشتش رفت توم، بدنم شل شد. یه حس عالی داشتم. قلبم تند میزد. دوست داشتم بیشتر برم تو بغلش. پیرهنش رو درآورد. روی سینهش یکم مو داشت که حسابی جذابش میکرد. دلم میخواست بغلش کنم و سرمو بذارم رو سینهش. همینطوری از پشت بغلم کرد و خوابوندم روی تخت. افتاد روم…
وای چه عالی بود. تمام وزنش روی من بود. کامل حس کردم متعلق به اونم. لباس خوابم رو یکم زد بالا تا کیرش وسط کونم باشه. یه چیز گرم و کلفت لای پام بود. این بهترین حس دنیا بود. هی میمالید بهم. دلم میخواست کونم رو کامل باز کنم تا بیشتر بره لای پام. حسابی کیرش رو بهم مالید. بعد بلندم کرد و اومد پشتم و گفت خم شو. منم دستمو گذاشتم رو تخت، روی زانو خم شدم و پشتم رو کردم طرفش. داشت کاندوم میذاشت. یه چیزی شبیه کرم هم مالید بهش. دل تو دلم نبود. قلبم داشت کنده میشد. اومد پشتم کمرم رو با دو دست گرفت. لباسمو زد بالا کیرشو مالید بهم. هی میبرد روی سوراخم میمالید بهش اما نمیکرد تو. دوست نداشتم شورتمو دراره که آلتم معلوم نشه. نمیخواستم چیزی از مردونگیم دیده بشه که یادم بیاد یه پسرم. میخواستم کامل یه زن باشم. اونم این کارو نکرد. بند شورت زنونم رو زد کنار، سر کیرشو فرو کرد توم. ناخوداگاه گفتم آی.. بدنم یخ شد. دردم گرفت. سعی کردم دستمو بذارم رو سینهش تا نذارم بیشتر بکنه تو. اونم فقط سر آلتش داخل بدنم شده بود. خیلی آروم عقب جلو میکرد. اینکه یه قسمت از بدن یه مرد داخل بدن من باشه دیوونم میکرد. اینکه تنمو بهش بدم تا مال اون باشه. تسلیمش بشم و حس کنم مرد منه. صاحب منه… کیرش رو درآورد و دوباره کرد تو. چند بار این کارو تکرار کرد. محکم تر بغلم کرد. حس کردم کیرش داره بیشتر میره توم. سوراخ کونم با کیرش کامل باز شده بود. خیلی درد داشت.
خم شد روم تا کامل بچسبه بهم. آروم آروم داشت کیرشو بیشتر فرو میکرد تو. نفسم بند اومده بود. بی اراده آه میکشیدم. میگفتم: آی نکن! بعد کیرشو درآورد منو خوابوند به پشت. پاهامو باز کرد داد بالا و خودش نشست جلوم. سر کیرشو گرفت تو دستشو مالیدش. خوابید روم و کرد توم. گفتم آی… شروع کرد به عقب جلو کردن. اما تا ته نکرده بود تو. هیکل مردونهش جلو چشمم بود. دستمو گذاشتم روی سینهش. در حالی که منو میکرد منم محکم سینشو میگرفتم. تو خیالم حس میکردم یه زن هستم و یه مرد داره منو از جلو میکنه. و سوراخ کونم آلت تناسلی زنونه منه. داره میکنه توی کُسم. گلومو گرفته بود و با شهوت بیشتری داشت منو میکرد. اینکه رفتار یکم خشن میشد بیشتر لذت میداد بهم. چون حس میکردم بهم غلبه کرده و من ازش خیلی ضعیفترم. کمکم دیگه داشتم بی حس میشدم از شدت درد و شهوت زیاد. چشمامو بسته بودم و آه میکشیدم. بیحال شده بودم و دستام جون نداشت دیگه. که دوباره کیرشو درآورد بیرون. خواست یکم استراحت کنه. یکم همینطوری خوابید.
بعد من با دستم کیرش رو کرفتم. سعی کردم بلندش کنم از روم. برگشتم به پهلو خوابیدم، پشتمو کردم سمتش و با یه صدای شهوتی و زنونه بهش گفتم: بکن منو. اونم دوباره جون گرفت و پامو باز کرد و کیرش رو محکم فشار داد توی کونم. گفتم آی…. یواش… آیییی… با دستش محکم زد به باسنم. خیلی خوشم اومد از این کار. باعث شد یکم دردم کمتر شه. اونم که دید خوشم اومد دوباره زد. همینطور که منو میکرد با دستشم میزد به باسنم. منم دائم آی آی میکردم. دوست داشتم مثل یه زن که پر از شهوتِ ناله کنم. صدای نالههام کم کم بلندتر میشد. شهوتم هم بیشتر. دلم میخواست یه آینه بود که میشد گاییده شدنم رو ببینم. این میل جنسیم رو چند برابر میکرد که ببینم یه مرد داره ترتیب منو میده. دیگه باورم شده بود که یه زن تمام و کمال هستم. حس میکردم یه کُس تنگ دارم که یه کیر گنده توشه. اون لحظه دلم میخواست شوهر داشته باشم. دلم میخواست حامله بشم… حسابی داشتم لذت میبردم. اونم خیلی حشری شده بود. سفت منو گرفته بود. حس کردم کیرش تا ته رفته توی بدنم. از درد داشتم میمردم. فشارم افتاده بود. دیگه نایی نداشتم. بلند بلند با صدای بی رمق میگفتم آه… آیی… آه… دلم میخواست جیغ بزنم. محکم منو فشار میداد. داشتم له میشدم تو بغلش. یهو با تمام وجود با دستاش محکم فشارم داد. تا جایی که جا داشت کیرشو فرو کرد توی سوراخ کونم. یهو بی هوا یه جیغ زدم. بلند گفتم آیییییی…. از درد زیاد یکم اشک از چشمم اومد…
کیرشو داخل نگه داشته بود و دیگه نمیکرد. فهمیدم آبش داره میاد. بلند بلند نفس میکشید و محکم منو فشار میداد. با صدای بلند و مردونه گفت آآآهه…. که انگار ارضا شده بود. داشتم لذت میبردم که یه مرد رو ارضا کردم. که باعث شدم از گاییدن من لذت ببره. این یه حس رضایت میداد به من. آوردن آب یه مرد شاید خوشایند ترین حس زنونه باشه. واقعا نمیتونم توصیفش کنم! کیرش هنوز توی کونم بود. بی حال شده بود. درآورد و بیرمق افتاد روی تخت. آب کیری که توی کاندوم جمع شده بود خیلی وسوسه کننده بود. رفتم سمتش و شروع کردم به لیسیدن آب منی روی آلتش. کیرشو خوب خوردم و لیسیدم. خیلی بوی خوبی داشت. مست کننده بود. بعد خودمم افتادم روی تخت. انگار که از حال رفته باشم. به خاطر شهوت و درد زیاد فشارم افتاده بود و پاهام یکم میلرزید. یه ذره که استراحت کردم و رفتم لباسامو عوض کردم که برم خونه. اونم همینطور بیحال خوابیده بود. ازش خداحافظی کردم و رفتم…
اون روز از بهترین روزای زندگیم بود. نه فقط به خاطر اینکه یه رابطه جنسی خوبی داشتم. بلکه واسه اینکه من زنونگی رو کامل لمس کردم. تونستم یه زن باشم. و این بهترین هدیه بود برای من. اون یه مرد ایدهال بود. کسی که خوب فهمید منو. با من مثل یه زن رفتار کرد. طوری که من میخواستم. با ادب و با شخصیت. مثل یه جنتلمن. بعد از اون تو اس-ام-اس بهش گفتم که ازت میخوام فقط گاهی از اوقات بتونم چند ساعتی جای همسرت رو بگیرم. شوهرم بشی و منم مال تو بشم. تنمو بهت بدم و تو کارمو بسازی… اونم استقبال کرد. که بعد از اون هم یکی دو باری با هم، رابطه داشتیم.
نوشته: آیلار سیسی (آرمان)
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید