این داستان تقدیم به شما

مهران 35 ساله از تاکستان قزوینم ساکن قزوین
تقریبا همزمان با من برادر بزرگ خانمم با دختری زیبا از تهران ازدواج کرد من تو عروسی بخاطر ماموریتی که داشتم موفق نشدم شرکت کنم بعد از دو ماه پاگشا اومدن خونه ام که حالا به قزوین اومده بودم موفق به دیدنش شدم که الحق خیلی زیبا و های کلاس بود طوری که در برخورد اول انگار سالها با هم بودیم تا جاییکه دونفره با هم کلی رقصیدیم و مثل زنو شوهر میچرخوندم و حتی از کمرش گرفته بالانسم چند بار زد
زندگی مشترکشان دوامی نیاورد و جدا شدند من دیر متوجه شدم علت را پرسیدم برادر خانمم گفت خیانت می کرد که بعدها معلوم شد تهمت بوده نمیتونسته مرد بشه به زور ماهی یک بار می گاییده زنه با مهرم حلال و جانم آزاد رفته شوهری جوانتر زیباتر و پولدارتر گیر آورده و خوشبخت شده الانم با ما ارتباط داره چند باری با همسرش قزوین خونه ام امده ما هم تهران مهمانشون بودیم
 
 
چند سالی گذشت پروژه ای در کرمان داشتم باجناقم زنگ زد (دوتا باجناقیم چهار تا برادر خانم داریم) علی زن گرفته بیا عروسی فلان روز که به زور خودمو رساندم زن دومش از لحاظی زیباتر حشرتی تر از اولیش بود ولی کلاسش پایین تر بود چند ماهی از ازدواجشون نگذشته بود که خانمم گفت علی با ثریا (ثوری) اختلاف دارن بریم وساطت کن رفتیم چند روزی خونه پدری خانمم که مادر خانمم زنده است بودیم حرفهای هر دو داشتند داوری کردم تا رسید به جایی که ثریا گفت اقای خسروانی ببخشید حرف خصوصی دارم میشه چند دقیقه با هم حرف بزنیم که رفتیم گفت علی خیلی بی تمایل به سکس است مرد نمیشه نیاز منو جوابگو نیست دو هفته یکبارم حاضر نمیشه با شوخی گفتم مگه نیاز تو در شبانه روز چند باره جدی گفت اگه مردم مرد باشه مثل خودت هر چند بار که او بخواد! باز با شوخی گفتم ثوری به هوس انداختی منو آنا روزی یکبارشم فراریه تو چی می گی گفت اونم کشیده به داداشش حتما خخخ گفتم شوخی به کنار نیاز تو با چند بار در شب مرتفع می شه گفت شبی حداقل یک بار یا دو شب یکبار باز شوخی کردم گفتم پس بلوف زدی شبی هر چه مردم بخواد گفت چکار کنم اگه گناه نبود یک ماه زنت می شدم تا ثابت کنم دروغ نمی گم با شوخی جوابشو دادم که گناهش گردن نازکتر از الوار من جهنم این فداکاری را می کنم (من به دو چیز در فامیل بیستر معروفم 1. کیر کلفت 2. شوخ) ولی بعید بدونم جواب اسلحه منو بدی خخخخ ثوری خندید گفت تا باشه تهدید اسلحه ی تو منم جاشو دارم چنان رامش می کنم که جونت در بیاد خخخخ خلاصه با شوخی و جدی کلی کورکوری خوندیم به هم و گفتم از لحاظی علی تقصیر نداره چون تو خیلی دهاتی می گردی لباس شیک بپوش خودتو مرتب کن شلخته نباش سوتین بزن ببین اینو باید بکنی تو چشمش (دستمو گذاشتم زیر سینه هاش عجب سرحال و سفتم بود شق و رق!!!) دیدم نیاز به سوتینم نیست هیچ افتادگی نداره سربالا سفت و بی نقصه گفتم الحق وانصاف بدون سوتینم مثل نیزه میره تو چشم چرا دکلته و چسب نمی پوشی عوضی هنوز دستام رو سینه هاش بود نوکشونو داشتم بازی می کردم و تعریف و تمجید ثوری هم بی اعتراض هیچی نمی گفت ادامه دادم شلوار چسب بپوش این رونهای خوشفرم این باسن توپ را بکش تو رخش (با دستام به بهانه ای که دیدم کاری نداره رون و باسنشو دستمالی کردم) نوبت کسش بود که گفتم اینجاتم باید به تناسب بقیه جالب باشه که از رو شلوار راحتی گله گشاد ولی نرم و شورت زیرش عینهو دو تا قلوه درشت و کشیده مستمو پر کرد گفت قرار نبود منو دستمالی کنی بسه گفتم نیاز بود ببینم چند مرده حلاجی خیلی تقصیر کاری …

 
پرسید چرا گفتم قبلا گفتم الان بیشتر می گم عقل مرد به چشمشه اینهمه اندامهای بیست داری تو لباسهای دهاتی و گله گشاد پنهانش میکنی معلومه علی هم بی تفاوت میشه با داشتن این اندام زیبا (باز کسشو مشت کردم پاهاشو این بار فشارم داد دستمو کشیدم رو روناش توصیف کردم و سینه هاش از لباش حرف زدم) گفتم وقتی تنهایی سکس بگرد این سینه های خوشگلتو براش شیکتر کن شلوارک چسب بپوش تا برجستگی این لامذهب اندام و تله و اسیر کننده مرد تو چشمش باشه اگه علی هار نشد بیا تا خودم ترتیلتو بدم خخخخ البته قسمت اخرشو شوخی کردم پرسید یعنی امیدوار باشم گفتم آره گفتم بعد نتیجه را بمن بگو
ما رفتیم قزوین و علی و ثوری هم فرداش اومدن خونه ام که یک خونه قدیمی خان و خان سالاریه حیاط بزرگ و حوض و باغ و باغچه و گل و درخت و عمارتی بزرگ در وسطتش با چندین اتاق و راهرو پذیرایی داره از یک خانزاده که المان ساکنن خریدم دستی هم به سرو روش کشیدم هر که بیاد دلش نمیخاد از خونم بره
با خانمم رفتن خرید کلی لباس شیک و ارایشگاه و اینور و اونور شدن ثوری شد حوری و ماه خانمم خیلی خوشگله هر که ببینه باورش نمیشه 30 سالشه همه میگن زیر 20 تا 18 ولی ثوری چنان لوند شد دلمو اب کرد با لباسهای سکسی غوعا کرده بود در باز کردن سفره تا دولا می شد کمرش باز کون خوشفرمش نفسمو حبس می کرد سینه های سرحالش که نوکشون مثل دو تا دکمه تیز زده بود بیرون تاپشو پاره می کرد علی مثل ببو ها داشت پک به سیگار می زد تلویزیون نگاه می کرد انگار تو این دنیا نبود
شب موندن و صبحانه که حاضر شد ثوری را صدا کردم نیومد رفتم سمت اتاقی که شب بودن ثریا را تنها گیر اوردم داشت ابروهاشو مرتب می کرد کونشو قومول کرده بود کمرش باز شده لپ های کونِ برجسته و کمی هم ناودون کونش معلوم بود قصدن شلوارشو داده بود پایین که من باسنشو ببینم مشتی آجیل شب مونده بود تو جیب ربدوشامبرم یه دونه فندق گنده با پوست را به شوخی وقتی رسیدم تا کمی کونشو راست کرد انداختم تو ناودون کونش رفت پایین تو شرتش نازی کردو گفت وااا شب آنا را گاییدی حالا هوس کردی فندق بندازی برای مال من !!! مال من اینقدر بی ارزش شده ؟!! دیدم خیلی راحت حرف می زنه کلمه گاییدن را با مزه و با احساس گفت حساب کارمو کردم که چقدر تشنه است

 
گفتم ثوری مگه علی شب جررت نداده ؟ گفت علی مگه کیرم داره ؟!! مگه مال اون سفتم میشه ؟!! هر کاری کردم اون صاحب مردشو نتونستم راستش کنم گفتم چی را ؟ دست زد به کیرم که راست شده بود شوک شد گفت اینشو کیرشو حیف نیست به اینم بگن کیر به روده ی سگم بگی کیییر ؟!!!! فشاری به کیرم آورد و گفت :
وااا چه سفتم شده نکنه ماشالا میخا مال منم پاره کنه !!!!!!!!؟
خونه ام بقدری پستو و خلوتگاه داره مجالش ندادم کشوندمش به اتاق کارم که به دو اتاق و تراس پشتی راه داره درو قفل کردم تو کمتر از چند لحظه شلوارشو دادم پایین سرپا خوابید رو میز کارم بسم اله!! کسش مثل باقلوا پر شهد از لای پاش زد بیرون
شبم رفته بود حمام مثل آیینه شیوش کرده هنوز بو شامپو از موهاش می اومد حیفم اومد نخورمش با دهن رفتم تو کسش کیر منم اندازه ساق پای بچه توپول با کله گنده شلوار پیژامه را عین علم یزید بلند کرده شورتم نداشتم از شکاف جلو با فشارهایی که تو راه به کونش دادم نصفش اومده بود بیرون
تا خوردم صداش در اومد با ناز و لوندی خاص خودش هی گفت جووون بخووور مرد بتو میگن تف به گور بابای علی که پدر خانمته
حرامش بشه آنا اینهمه کیرو تنهایی صاحبش شده
دستش رو کیرم بود گفت زودباش بکن توش که الانه که لو بریم

 
گفتم نترس علی که تو حیاط باغچه را اب میده آنا هم غزال را برد برسونه دبستان بذار شهدشو بخورم اممم اوممم کنان اینا رو گفتم
خوشحال شد همانطور که محکم میخوردم گفت دارم میشم کیرتو میخام ابتو میخام بکووون توش
که شلوارمو دادم پایین کیرمو راست کسش کردم تو چند حرکت تا خایه ام فشار دادم که چشاش گرد شد بقدری کسش تنگ بود انگار کیرتوش نرفته بود در کمتر از یکی دو دقیقه ثوری ابش اومد سرشو برگردوند طرفم دهنش باز بود و چشاش خمار چرم میز کارمو چنگ می زد اخ و اوووخ می کرد منم طولی نکشید تا خواست ابم بیاد کشیدم بیرون با فشار ریختم رو ناودون کونش و کمرش و اویزون از کسش شد
گفت چرا نریختی تو کسم
گفتم ابستن می شدی گفت قرص میخوردم گفتم عزیزم قرص چاقت میکنه استفاده نکن
گفت باز دلم میخا بکن گفتم لو می ریم
پاکش کردم رفتیم سر میز هنوز علی حیاط بود و آنا نیامده بود که با قابلمه ای پر از یکدست کله پاچه کامل بزرگ آنا وارد شد منو ثوری تو لذت سکس هنوز غرق بودیم
ثوری و علی مدتها پیش ما موندن هر روز چند باری ثوری را میگاییدم دیگه دعوایی با علی نداشت الکی عشوه می اومد علی هم قد بازی در می اورد رفتند تو اون همه مدت دو بار تونسته بود ثوری را بکنه
یکهفته نشد ثوری تنهایی اومد خونمون علی استخدام وزارت نفت شده بود دوره تخصصی را رفته بود در اصفهان ببینه از اون زمان ثوری تو دو تا اتاق از عمارتم سکونت داره تو سکسهایم با آنا شروع کردم شوخی شوخی اسم ثوری را اوردن که بیچاره کسش تشنه است تا گفت یه شب برو امتحانش کن ببین راضی میشه بکنیش اگه راضیش کردی دوس دارم سکستون را ببینم!!!
تو کونم عروسی بود اول قبول نکردم چند روزی گفتم نه اخرش گفتم میترسم سرو صدا در بیاره ابروم بره نرفتم در حالی که هر روز می گاییدمش
تا یک شب تا شامو خوردیم آنا به ثوری گفت شب بخیر عزیزم خوش بگذره اونم زیر چشمی بمن نگاهی کرد گفت شب بخیر چه زود
تا رفت ثوری الکی با حال خجالت شروع کرد از سکس و نیازش حرف زدن انا غافل از اینکه همه جریان را ثوری بمن گفته منم کلی فیلم بازی و میگفتم آنا همه چیزمه من بجز او با کسی هرگز حاضر به سکس نیستم
تا رفتم پیش آنا که میدونستم گوش وایساده بود الکی خودشو زده بود خواب
 
گفت ثوری راضیه بکنیتش گفتم من راضی نیستم جز تو کسی برام مزه نمیده خیلی خوشش اومد گفت اخه من دوس دارم که این کیر گنده چطوری به کس باحال و توپول ثوری میره را ببینم این شده ملکه ذهنم تو را خدا یک بار برو نترس من زنم میدونم چیزی نمیگه!!
با اصرار منو فرستاد به شرط باز گذاشتن در منم وانمود کردم بخاطر تو می رم گفتم اس بده ببین اوکیه اس داد مهران داره میاد ثوری هم اس داد اماده میشم بیاد خودمو میزنم خواب کارشو بکنه
رفتم لخت فقط با شورت دراز کشیده بود خودشو زده بود خواب شروع کردم مالیدن تا دستمو کشیدم رو کسش نفسی بلند کشید حالا آنا هم حس کردم می بینه کیرم بیدار شد شروع کردم رد کردن به کسش که طبق معمول همیشه درد با لذت داشت بخودش پیچید یهو مثلا بیدار شد که وااا تویی مهران خجالت بکش که گفتم کاری شده بذار تمومش کنم گفت اخه آنا چی میگه گفتم خوابه ببخش
آنا صداش در اومد ثوری تحمل کن من گفتم دوس دارم ببینم کیر گنده مهران چطوری کس ثوری را جررررررش می ده خخخخخ الان خودمم لختم هر دومونو جررر میده سه تایی حال می کنیم فیلم نیا خودت قبول کردی من وانمود کردم که متعجبم ولی گاییدنمو ادامه دادم از اونجا که هر شب چند بار می کردمش کاملا به حرکاتش وارد بودم و نقاط حساسشو میشناختم شروع کردم تحریک که نفسش بند می اومد تا میخواست ارضا بشه آنا را می گاییدم
از اون روز دیگه سه تایی تو یه اتاق میخوابیم تا دخترم میخوابه منو انا میریم اتاق ثوری هنوزم علی دوره اش تمام نشده دو روزه مادر خانمم اومده پیشمون کارمون سخت شده تنهایی می کنمشون قراره خواهرش از تهران بیاد قزوین با اون برن تهران میگه #ثوری را هم می برم ولی آنا به مامان گفته #عادت کردیم نمیذارم بیاد خوشبختانه #کرونا هم در دور ورمان نیست رعایت میکنیم
#اینم #بگم #کار #برای #علی#خودم #جور #کردم #نمیدونه

 
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *