این داستان تقدیم به شما
سلام.
اگه بخام اول از خودم بگم اسمم سحره الان ۲۲ سالمه و درسم تموم شده.داستان از جایی شروع میشه ک من از شهر خودمون به یه شهر دیگه رفتم برای تحصیل،اونجا مجبور بودم خونه بگیرم واسه همین با یه دختر دانشجو همخونه شدم اما نمیدونستم بعدها اون دختر زندگی من میشه…
***
رویا دختر خیلی پولداری بود،من وضع خونوادگیم بد نبود ولی نه ب اندازه رویا خوب.ینی اصلا ب پای وضع اونا نمیرسید.اون خیلی لوند و زیبا بود طوری ک خیره کننده بود.
من آدم گرمی ام و خیلی زود حشری میشم.باورتون نمیشه با دیدن رویا حشری میشدم،خب من نمیتونستم با پسری حال کنم و نکرده بودم.رویا کون برجسته و زیبایی داشت،سینه های خوش فرم و لبای قلوه ای.من ب معنای واقعی عاشق رویا بودم،دوست خوبی برام بود مهربون بود.خرج خونه بیشتر با اون بود واسه همینم من همیشه کارای خونه رو میکردم.چندین ماه گذشته بود و من هر روز بیشتر دلم میخاست با رویا حال کنم.
با همه ترس و خجالتی ک داشتم یه شب دلو ب دریا زدمو باهاش در مورد لز و … حرف زدم
اون گفت من اصلا علاقه ای ندارم و اصلا نمیتونم لب دختری و بخورم یا سینه دختریو بمالم و یا هر کار دیگه .به نظرم مسخره میاد این کارا
اما من بهش گفتم من خیلی این کارو دوس دارم اجازه بده من برات انجام بدم مطمئن باش حال میکنی.
اون بهم میخندید گفت دیوونه شدی تو.
اما من واقعا همون لحظه ام کسم خیس شده بود.اون شب رویا ی تاب قرمز با شلوارک جین آبی پوشیده بود.پاهاش تو اون شلوارک خواستنی تر بود.آروم دست کشیدم رو روناش و نوازشش میکردم.یه بوسه ب گردنش زدم.اونم بدش نمیومد اما انگار فقط دوس داشت یکی براش انجام بده.رفتم روبه روش پاهاشو باز کردم و کسشو تز رو شلولرک مالیدم.کسش تپل بود و بیشترم باد کرده بود.ی دستم رو کسش و ی دستم رو سینه هاش.وای تو هوا بودم.رویا چشماشو بسته بود و حال میکردم اما هیچ کاری انجام نمیداد
رویا جون حال میکنی؟
دوس داری؟
اوووم آره بد نیس
جوونم الان حالتو جا میارم فدای کست بشم
اومدم بین ماهاشو رو کسشو بو میکشیدم از روز شلوار .چشماشو باز کرده بود و با لذت نگام میکرد تو چشماش احساس قدرت بود و من اینو خیلی دوس داشتم.خودش آروم شلوارکشو درآورد.
کسمو بلیس سحححر
چشم میلیسم کس قشنگتو جونم
خواستم شرتشو دربیارم ک داد زد فعلا از رو شورت بلیس
داد زدنش برام تعجب برانگیز بود اما تهش ی لذتی بردم ک بهم دستو داد.
از رو شورت هی کسشو بو میکشیدم و لیس میزدم
اوووم چ کسی داری رویا.چ بویی جونم.بزار بلیسمش برات رویا دارم میمیرم برا کست
رویا خنده مستانه ی بلندی سر داد
دوس دری کسمو بخوری؟؟
آره رویا جون معلومه دوس دارم
شرتمو دربیار
بدون معطلی شرتشو دراوردم.وای نمیدونید چ کسی داشت سفید و ناز تر و تمیز تپل واقعا خواستی بود و البته خوردنی.محو کسش شده بودم و تو ذهنم با کس خودم مقایسه ش میکردم.
یهو صدای رویا منو ب خودم آوردم
هوووی حواست کجاست،معطل چی هستی؟؟کارتو انجام بده زووووود
وای چ ابهتی داشت تو صداش ی ناز قشنگی ام توش بود ک منو حسابی حال اورد و با ولع شروع کردم ب لیسیدن کس خوشگل رویا جونم.
از خوردنش سیر نمیشدم زبونمو میچرخوندم تو کسش لبه هاشو با دستم باز کرده بودمو زبونمو میکردم تو سوراخ کسش.آه و اوف رویا بلند تر شده بود و معلوم بود حسابی حال میکرد.رویا کم کم ارضا شده بود و آبش حسابی سرازیر بودو کسش خیس خیس با تمام وجور تموم آبشو ریختم تو حلقم
رویا نفس نفس میزد
خوشمزه س ؟
آره رویایی مزه ش بی نظیره
تا ته بخور نوش جونت از یه قطره شم نگذر.
این جمله رو گفت و بلند خندید
تموم آب کسشو لیسیدم دیگه نایی برای خودم نمونده بود ولی حسابی بهم مزه داده بود.
اون شب اولین لز منو رویا بود و بهترین لذت بود.اما ما بازم باهم حال کردیم ولی نه دیگه این مدلی.بعدها با بیشتر حرف زدن و آشنا شدن با رویا فهمیدم اون علاقه زیادی ب میسترس شدن داره و دوس داره با تحقیر ی نفر ارضا شه.منو هم با این رابطه های اراب و برده آشنا کرد.و من ک رویا برام ستودنی بود تصمیم گرفتم برده رویا بشم.
***
برام جالب بود و به رویا گفتم بزار من بردت شم.اون قبول نکرد گفت منو تو دوستیم و نمیشه ک بردم شی.بردگی کار سختیه.
من:نه رویا من از پسش برمیام.به امتحانش ک می ارزه
رویا:گفتم که نه سحر.تو نمیتونی من میسترس مهربونی نیستم دختر(خنده)
من:رویا باورت نمیشه اما وقتی تو لز بهم دستور میدادی ی حس خوبی داشتم،احساس میکنم دوس دارم بردگیتو بکنم.تو برای من یهترینی رویا.این اجازه رو به من بده دیگه
ناخودآگاه افتادم رو پاهاش.پاهایی ک همیشه زیباییشونو تو دلم تحسین میکردم،ظرافت خاصی ک داشت و لاکای براق رو ناخناش زیباییشو دوچندان کرده بود.
پاهاشو گرفتم و سرمو خم کردم و گفتم:ارباب رویا اجازه بردگیو ب من بدید
اون دستمو گرفت و بلندم کرد و بهم خندید.
رویا:دختر دیوونه نشو.بهتره تمومش کنی وگرنه عواقبش پای خودته.
من:گفتم ک هرچی بگی قبوله دوس دارم امتحان کنم.برام شیرینه.الان ک رو پاهات افتادم حس بینظیری داشتم.التماست میکنم اجازه بده بردت باشم.دستاشو بوسیدم.
رویا:سحر من بهت گفتما تو خیلی چیزی از میسترسی من نمیدونی ممکنه چیزایی ببینی ک انتظارشو نداری.اون موقع حق اعتراض نداری.الان فکراتو بکن.
من:فکرامو کردم.من برای بردگیت آماده ام رویا.
یدفه رویا از جاش بلند شد
رویا:من بعد رویا تموم شد،من سرور توام و تو برده بیچیز منی.
من:وای ممنونم رویا ک قبول کردی
رویا سیلی محکمی ب صورتم زد.
نفهم عوضی نشنیدی چی بهت گفتم؟؟تو برده منی و حق صدا کردن اسم منو نداری حیوون.
من:بله چشم سرورم.منو ببخشید
با این ک دردم اومده بود اما بی نهایت خوشحال بودم ک برده بانوی زیبایی شدم.من از اولشم از مردا خوشم نمیومد.بانوی ب این زیبایی قابل ستایشه.
تو فکر خودم بودم ک موهامو کشید و سرمو بلند کرد و مداوم تو گوشم میزد.
وقتی خودش خسته شد دست از زدنم کشید و نسشت.
صورتم واقعا میسوخت و زوق زوق میکرد.
رویا:خب برده من تو انتخابتو کردی و از الان برده ی بی چون و چرای منی و جایگاه اصلی تو بردگی برای منه.اراده تو دست منه و ب هر شکل ک بخام باهات رفتار میکنم حیوون کثیف.فهمیدی؟؟
من:بله
سرورم:چی گفتی؟؟
من:بببلله سررورم.چشم
سرورم:حالا شد.مز چشم هیچی نشنوم حیوون
دنبالم بیا حیوون
بلند شدم ک دنبالش برم
داد زد:من بعد فقط چهار دست و پا هستی یادت نره تو یه چهارپایی و خودتو قاطی آدما نکن حیوون.و خنده مستانه ای سر داد ک حسابی دلم باهاش لرزید.
یکم تردید کردم ک این اولشه بعدش میخاد چیکارم کنه؟؟اما با خودم گفت لذتشو ببر سحر.اربابت بهت افتخار داده.
چهار دست و پا راه افتادم رفت تو اتاق خواب دنبالش بودم.
نشست روی تخت:بیا جلو حیوون
رفتم جلو و جلوی پاهای زیباش ایستادم.سرمو بلند کردم نگاش کنم.محکم با پا کوبید رو سرم:من بعد نگاهت خیره به پاهاش اربابته فقط عوضی
من از خدام بود ساعت ها به اون پاهای زیبا خیره شم دلم میخاست ببوسمش.سرمو بردم پایین بوسه زدم روی پای راستش ک بازهم عصبانیش کردم و سیلی خوردم.
حیوون کثیف تو هنوز لیاقت نداری دست ب پاهای من بزنی.اینو گفت و یه تف ریخت تو صورتم و بعد با کف صندلی ک پاش بود مالیدش ب کل صورتم و بعد دهنمو با ز کرد و یه تف دیگه ریخت تو دهنم:بخور حیوون لیاقتت همینه
سرورم:خب سگ کوچولو بگو ببینم از فیلمایی ک دیشب بهت نشون دادم خوب یاد گرفتی؟
من:بله سرورم
سرورم:سگ کوچولو دیگه فقط پارس میکنی،تو سگ منی.نه اصلا خر منی.(خنده).نه نه اصلا اسب منی
تویه کثافط حیوون خونگی منی سگ کوچولو.
منم براش پارس کردم.خوشش اومد:افرین داری یاد میگیری.رفت سمت کمد بعد از کلی جست و جو برگشت.و من تمام مدت به پاهاش خیره بودم
سرمو بلند کرد.دستش قلاده بود.خیلی خوشگل بود.دیگه واقعا داشتم سگش میشدم.حس خیلی شیرینی بود.لذتش بیشتر از اونی بود ک فکر میکردم.براش پارس کردم ک بفهمه از سگ بودن براش خوشحالم.
سرورم:اوه سگ من بایدم خوشحال باشی.تو به جایگاه اصلیت رسیدی.سگ بودن جایگاه تو
تو فقط سگ منی.تو حیوون منی
من:هاپ هاپ هاپ
و اربابم مستانه میخندید.
ب دستور ارباب لباسامو دراوردم.لخت لخت.قلاده رو ب گردنم بست.
خب سگ کوچولو منو ببر آسپزخونه گشنمه.
سوارم شد.بدنش انقد ظریف بود ک خیلی سختم نباشه.با پاهاس در کونم میزد:یالا حیوون زودتر.بجنب حیوون کثیف.تو جات همیشه زیر کونه منه.اصلا جایگاهت تو کونه منه.و با گفتن این حرفا بلند میخندید و منو ب اوج لذت میرسوند.دوس داشتم پاهاشو ببوسم و ازش قدر دانی کنم ولی حیف ک لیاقتشو نداشتم فعلا.
ب آشپزخونه رسیدیم پیاده شد از روم.
بلند شو حیوون ی چیزی بیار بخورم
از جام بلند شدم و از یخچال کیک و شیر و کره و مخلفاتی برای صبحانه سرورم آوردم.میزو چیدم و دوباره سگ اربابم شدم و جلوی پاش بودم.
سرورم:نه توشم اومد.آفرین.
جایزه داری
با زیر میز بخاب زیر پاهام سگ کثیف
انگار دنیارو بهم دادن،سریع رفتم زیر پاهای بلوری اربابم پاهاشو گذاشت رو صورتم.
دوس داری سگ کثیف؟من فقز هاپ هاپ میکردم.اما دوس داشتم بگم ک من عاشق این پاهام.
دلمو ب دریا زدم و گفتم سرورم پاهای شما برام مقدسه.
منتظر تنبیه بودم واسه حرف زدنم ولی انگار خوشش اومد.:لیاقتت همینه عوضیه جنده
سرورم من فدای پاهای بلوریتون بشم.التماستون میکنم اجازه بدید پاهاتونو ببوسم.
سرورم:بیشتر التماس کن حیوون.
التماس میکنم سگتونو لایق بدونید.تمنا میکنم ارباب بزارید لبم با پاهای مبارکتون تبرک بشه.
حیوون کثیف میتونی فقط ده بوسه ب پاهام بزنی.
دنیارو بهم دادن.بوسه ها عمین از پاشنه با تا انگشتاش میکردم.
بوی بینظری میداد.دلم میخاست بلیسمشون.
همینطوری میبوسیدم و ارباب مشغول خوردن صبحانه بود.
از دستم در رفت چند بوسه ب پاهای سرورم زدم.از ترس داشتم میمردم ک خداکنه نفهمه.اما اون حواسش ب همه چی بود.وقتی من دیگه تکون نخوردم محکم با کف پای راستش کوبید رو سرم.در وحشتناکی داشتم اما حقم بود.
حیوون پست،سگ ولگرد عوضی،با خودت فک کردی حواسم بهت نیس؟
از رو صندلی بلند شد و موهامو کشید و منو از زیر میز آورد بیرون.با دوتا پا اومد رو تنم.رو سینه هام ایستاده بود.اقتدارش قابل ستابش بود.وای ک چقدر ستودنی بود.
با پاش محکو رو صورتم کوبید.گفت:سگه کثیف مگه نگفتم ب پاها خیره میشی باز داری منو نگا میکنی حیوون.جنده.لاشی.بمیر به درد سگ بودنم نمیخوری آشغال کو گوهی گوه
اینو ک گفت انگار ک جرقه ای تو ذهنش زده باشن سریع از روم پایین اومد.موهای بلندمو میکشید و کشون کشون منو دنبال خودش میبرد.رسیدیم در دستشویی نگاهی پر از تحقیر و تمسخر بهم کرد ک برام لذت بخش ترین نگاه بود.
موهامو ول کرو و زنجیر قلادمو چسبید.درو باز کرد و منو دنبال خودش کشید تو توالت.
توالتمون هم فرنگی داشت هم ایرونی ک کنار هم تو یه سرویس بودن.
منو هول داد جلو.
سگ کثیف حالا تو چشای من زل میزنی؟
حالا پاهای منو بی اجازه میبوسی حیوون
الان نشونت میدم لیاقتت چیه سگ کثیف.
وقتی بهم میگفت سگ کثیف دلم میخاست واقعا سگ باشم و دم براش تکون بدم.سگ بودن برای ارباب رویا لذت بخشترین حس بود برام.
منتظر بودم ببینم تنبیهم چیه توالت فرنگیو داد بالا و شلوارشو کشید پایین و نشست.فهمیدم داره میرینه.
از رو توالت بلند شد و کونشو رو ب صورتم گرفت:تمیزش کن بی همه چیز.بخور غذاتو ببین اربابت بهت لطف کرده و جای شلاق میزاره گوه خوریشو بکنی.بخور حیوون
یا اینکه با حرفاش داشتم میمردم از لذت و کسم خیس شده بود اما بازم نمیتونستم کونشو بلیس.دید دارم معطل میکنم.با دستش سرمو گرفت و کونشو و صورتمو همزمان ب هم کوبی وای چ بویی میداد.بد بود بد
برام اذیت کننده بود اما وقتی اون فحشم میداد لذت میبردم.کم کم زبون زدم.بدم نیومد.حس حقارت قشنگی بود.گوه اربابمو میخوردم…
سرورم:بخور سگ من بخور
ازین به بعد باید برای گوه و شاش اربابت له له بزنی حیوونه
بلیس جنده بلیس کونی
بلیس کونمو برق بنداز.کسم داشت منفجر میشد.وقتی خودش خسته شد ی دستمال برداش بازم کونشو تمیز کردو دستمالو پرت کرو تو صورت من:حیوون کثیف تو قد این دستمال توالتم ارزش نداری
فکر میکردم تنبیهم تموم شده اما مونده بود.
رفت و اومد .گوشیس دستش بود.احساس کردم داره فیلم میگیره؛هوی جنده تو کی هستی؟
من:من سگ شمام ارباب.
سرورم:دیگه چی کثافط؟
من:من خر شمام سرورم.
سرورم:غذات چیه ماده سگ؟
من:گوه شما ارباب.من گوه خور شمام بانو.سرورم مستانه میخندید و من بیشتر از حقارتم لذت میبردم.
سرورم:پس چرا غذاتو نمیخوری؟
اربابم سیفون رو نکشیده بود و همه گوهاش تو توالت بود.
سرورم:یالا سرتو بکن تو ظرف غذا سگ من
سرمو بردم جلو اما بوی وحشتناکی داشت یه لحظه سرمو آوردم عقب ک با ی چیزی محکم ب پشتم ضربه زد.
و من حق نداشتم نگاه کنم ک ببینم جیه.چیزی شبیه ب کمربند شاید.
میزد و میزد و میزد
بخور غذاتو سگ من،لطف اربابته.بخور حیوون
من:سپاسگذارم از لطفتون ارباب
سرورم:واق واق نکن حیوون غذاتو بخور.
سرمو کردم تو توالت و آروم آروم لیس زدم
سرورم اومد رو پشتم نشست ب کسم دست زد ک جا خوردم.بلند زد زیر خنده:میبینی حیوون جایگاهت همینه ببین چطوری با گوه خوری خیس شدی.پس گوهتو بخور و لذت ببر.تو تا الان ادای آدما رو درمیاوردی سگ کثیف.بخور
و یک آن سر منو کرد تو گوهای خودش صورتم فرو رفته بود تو گوه.
سیفونو کشید و صورت من کاملا تو فاضلاب بود داشتم خفه میشدم و اربابم بشدت میخندید.
سرمو آورد بالا و با حالت تحقیر آمیزی گفت:عه یه تیکه گوه که هنوز نرفته پایین و بلند خندید.
سخت نبود فهمیدن اینکه منظورش از اون ی تیکه گوه منم.
از پشتم پایین اومد.
روبه روم ایستاد:سگ من منو نگا کن
یا ترس بهش نگا کردم
از اربابت تشکر نمیکنی بابت پذیراییش؟
ممنونم ارباب لطف کردید اجازه دادی گوهتونو بخورم
اربابم میخندید و من دوباره خیس شده بودم از تحقیر.
سرورم پاهاشو جلو اورد :زیر دمپایینو بلیس گوهه من
با جون و دل زیر دمپایی اربابمو میلیسدم اون با لذت منو نگاه میکرد
آفرین سگ من آفرین گوهه من
صداش جور عجیبی بود.پاشو آورد پایین و رفت بیرون گفت من میرم دوش توام خودتو تمیز کن و بیا جلو حموم منتظرم حیوون.براش هاپ هام کردم.
اون رفت و منم بعد از تمیز کردن خودم رفتم جلو همون مث یه سگ یاوفا وایسادم.سرشو از در آورد بیرون بلند خندید و گفت اینجایی سگ کوچولوی من بیا تو.
چهار دستو پا رفتم تو.
بخاب تو وان سگه من
رفتم تو وان خوابیدن اومد پاهاشو گذاشت لبه ی وان طوری ک کسش دقیقا بالای سر من
قرار داشت و من داشتم کس زیبا و خواستنی سرورمو میدیدم.قلادمو گرفت و سرمو آورد بالا
برا کس اربابت له له بزن حیوونه.و من واقعا له له میزدم بزای ی لیس از کسش
درست مثل یه سگ زبونم بیرون بو دو له له میزدم و اون مستانه میخندید و فحشم میداد.
تو سگ منی بایدم له له بزنی برا کس من جات تو کون منه جات تو کس منه عوضیه لاشی.
با قلاده سرمو بالا پایین میکردو منو تشنه کسش گذاشته بود. یک آن سرمو آورد بالا:دهنتو باز کن حیوون میخام ب آرزوت برسونمت
با ولع دهنمو باز کروم و زبونمو آوردم بیرون
اما اون چیزی نبود ک تصور کردم
سرورم شاشید تو دهنم.شاش داغش میریخت رو زبونم و اون خنده های مستانه سر میداد و من داشتم ازین حقارت لذت میبردم.
بخور حیوون کثیف الان میدونم اون کست باد کرده واسه شاشه من بخور بخور شاش خور من.تو جات تو گوهه منه عوضی.
وقتی شاششو تا ته ریخت تو حلقم حتی نزاشت شاششو از رو کسش بلیسم و من همچنان له له میزدم برای لیسیدن و بوییدن کس سرورم.
موهامو کشید و درست خیره شد تو چشمام.
تف کرد تو صورتم:سگ کثیف نمیخاستم زیاد بهت سخت بگیرم اما میبینم جای تو همون تو گوه هاست و تو اینجوری لایق تری.
من میدونم باهات چیکار کنم حیوون.دیدم امروز واسه گوهم چ خیسی شده بودی.دیگه باید واسه خوردن گهم به دست و مام بیفتی عوضی.و تا یک ماه جای خوابت تو توالته سگه من و هر صب آماده میکنی خودتو ک بشاشم دهنتو مستانه خندید….
نوشته: برده رویا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید