داستان سکسی تقدیم به شما
با سلام خدمت شما خواننده عزیز
داستان من از جایی شروع شد که تازه دانشجو شده بودم .سال 83 بهمن ماه بود که بعد از یک ترم مرخصی اجباری رفته بودم قشم برای ثبت نام ؛ثبت نامم انجام شد و داداش کوچکترم با هام اومده بود یه آب و هوایی عوض کنه .یک هفته ای پیشم بود و فردا قرار بود که برگرده شهر خودمون.
خواستم کیف و حال و در حقش تمام کرده باشم بردمش به یک کافه ساحلی (سینما دریا)شام و قلیون گرفتمو رفتیم رو یه تخت کنار دریا نشستیم.شاممون که تموم شد شروع کردیم به قلیون کشیدن . کنار همون کافه که کافه معمولی بود یک رستوران (بنام بانی)هم بود که مایه دار ها اکثرا اونجا می رفتن.این جزئیاتش مهم نیست بریم سر اصل مطلب:
همینطور که مشغول قلیون کشیدن بودیم توجهمون جلب شد به صدای خنده دوتا خانوم برگشتیم ناخوداگاه نگاهشون کردیم .دو تا خانوم مسن با حالتی که مشخص بود مست بودن از توی رستوران داشتن میومدن بیرون.خیلی خوشتیپ بودن با اینکه سنشون بالا بود طوری بزک دوزک کرده بودن (بقول قدیما سانتی مانتال کرده بودن) که نمیشد ازشون نگاه برداشت.
هیکل های رو فرمی داشتن نه مثل خانومای کم سن و میانسال (گل نوشکفته) ولی تو اون سنی که اینا بودن واقعا میشد تیکه صداشون کرد.
سینه های شق و رق شکم های تخت و فرم باسناشون طوری بود که از جلو نگاهشون می کردی می تونستی حدس بزنی که اون پشت دو تا لنبه گوشتیو لرزان دارن!بگذریم(وصف اندامشونو جای حساس داستان براتون میکنم)
همونطور که تلو میخوردنو می خندین داشتن آروم آروم میومدن لب ساحل .ما هم هموینطور مات نگاهشون میکردیم و از قلیون با حرص و ولع خاصی کام میگرفتیم.تو دلم میگفتم خدا یا میشه اینا بیان جلو تر تا بتونم یه جوری دعوتشون کنم سر میز تا بلکه بتونم مخشونو کار بگیرم شاید یه خاطره قشنگ برای خودمو داداشم بسازم(داداشم برام خیلی عزیزه).
تو همین توهم بودم که دیدم دارن میان سمتمون.همینطور نزدیک و نزدیک تر میشدن توهم من شدت میگرفت و داشتم خودمو آماده میکردم که چی بهشون بگم که بی ادبی نباشه و منم بتونم محک بزنم ببینم که چیکاره هستن!تو همین فکرا بودم که اونا هم دیگه بما خیلی نزدیک شده بودن و تا من خواستم دهنمو باز کنم گفتن: سلام !
بند دلم پاره شد .
ما هم سلام کردیم داشتم دنبال جمله بعدی میگشتم که فرصت بهمون ندادن و گفتن: میتونیم روی تخت شما بشینیم.ما هم مثل پت و مت نگاه هم کردیم و من گفتم :خواهش میکن باعث افتخاره.
بیدرنگ نشستن .پیش خودم داشتم سبک سنگین میکردم که چی باید بگم(اون موقع ها خیلی ادعای دختر بازیم می شد ولی با زنای این سنی هیچوقت فکرشم نمیکردم) فکر کنم خودشون زود با اون حس زنانشون متوجه شده بودن که چه حسی دارم و بهمین خاطر بود که سر صحبت رو باز کردن.اون که جوون تر بود و سروزبون بهتری هم داشت شروع کرد به تعریف که شهرتون اینجوری و شهرتون اونجوری .منم که فکر میکردم وقتی دانشجو شدی یعنی کیر غول شکستی سریع جبه گرفتم (همراه با این ژست که دارم کلاس میذارم) : ما اینجا دانشجوییم اینجا شهر مانیست و از این جور صحبت ها .حول هوش 2 ساعتی نشسته بود که اونجا داشتیم فک میزدیم.دیالوگای مهمی ردو بدل نشد از همین صحبت های روز مره و معمولی که عنان و چنان و… دوباره قلیون شارژ میکردیمو میکشدیمو گپ میزدیم.
من پاشدم حسابمونو بدم که اول جلومو گرفتن منم که تازه جوون و مغرور بودم به هر ضرب و زوری بود پاشدم و حساب تختو دادم(پیش خودم فکر میکردم کلی کلاس گذاشتم)!
خلاصه پاشدیم که بریم پرسیدن: ماشین ندارین ؛منم جواب دادم :نه !گفتن ما قدم زنون میریم ،هتل ما همین نزدیکه گفتم امکان نداره دیر و قته ما همراهتون میایمو از این جور زر زر ها !
موفق نشده بودم مخ زنی کنم و از این کونم میسوخت که اینا این همه لارژ بودنو داشتن از دستمون می پریدن میخواستم سعیمو بکنم شاید تو راه بتونم خر خودمو برونم!
راه افتادیم که همون موقع از طرف مقابل خیابون یه گشتی داشت میرفت. اینا یهو گفتن ماشین کمیته! گفتم کمیته کجا بوده کمیته مال زمان خمینیه(شیرین بازی)گفتن: مامستیم !گفتم :تا من باهاتونم از هیچی نترسین همون موقع بود که دیدم یکیشون دستمو محکم گرفت(نگو تو دلشون داشتن بهم میخند آخه تو کی هستی مگه)ولی دسته منو گرفته کن من احساس بدی بهم دست نده!ماشین گشت رفت و ما هم همینطور به مسیرمون ادامه میدادیمو من به هر دری میزدم که آی اینجوری آی اونجوری!
اون سن دار تره مثل اینکه حوصلش از وراجی های من سر رفته بود بی مقدمه گفت خونتون کجاست منم سریع گفتم همین بغل چند تا خیابون اونور تر !دیگه رسیده بودیم جلوی هتل و از ما خداحافظی کردن .حالم بدجور گرفته شد.رفتن سمت توی هتل .ما هم دست از پا دراز تر راه اوفتادیم داشتیم لک و لک کنان قدم میزدیم که یکهو دیدم رویا (اون کم سن تره)صدا زد.برگشتیم دیدیم دارن پشت سرمون میان ؛پرسیدم: چی شده !گفتن: راهمون ندادن تو گفتن دیر وقت اومدین !!!منم که گاگول فکر کردم راست میگن .چاره هم برامون نمونده بود دعوتشون کردم بریم خونه ما(نا گفته نماند که تو کونمون عروسی بود)قبول کردنو را افتادیم!اینجاش رو بیخیال چون اتفاق خاصی نیفتاد رسیدیم در خونه.
کلید انداختمو رفتیم تو .
خونه خیلی کوچیکی گرفته بودم، خونه که نبود سوئیت بود . یه پذیرایی و یه سرویس و آشپزخونه داشت.
خلاصه نشستیم.رفتمو از تو یخچال یه شیشه اسکاچ داشتم برداشتمو با 4 تا پیک آوردم!
جاتون خالی مشغول خوردن شدیم .سلامتی دوم نازنین گفت: من خیلی گرممه اشکال نداره مانتومو در بیارم. منم کلی افه گذاشتم که این چه حرفیه و از این تعارفا.
پشت بند نازنین رویا هم مانتو و روسریشو در آورد چند تا پیک دیگه رفتیم بالا احساس میکردم خیلی پپه بازی در آوردم گفتم اگه اشکال نداره ما هم لباسمونو در بیاریم ،اونام خیلی راحت برخورد کردن منم مثل آدم بی شعورا تی شرتمو که در آوردم شلورامم در آوردم .داداشم خیلی کم رو هستش همونطوری نشست اومدم پیک بعدی رو بریزم نگاهشون کردم دیدم با چشمای شهلاشون خیره شدن به کیر نیمخیز من .تو دلم کلی قند آب شد همونطور که داشتم میریختم پررویی کردمو گفتم اگه شما گرمتونه میخوایین لباستونو در بیارین.یه نگاه نیمه غضب آلود به من کردن و یه نگاه به هم دیگه .من جا خوردم و پیش خودم گفتم گند زدی گند!تو همین فکر بودم که دیدم رویا شروع کرد به در آوردن لباساش .صحنه ای که می دیدم برام عجیب بود زنی با اون سن یعنی خام شده بود یا جنده بودن(البته بعد ها که سنی از خودم رفت فهمیدم کت تنه کیه) بلند شد سر پا آستین حلقه ای شو در آورد بعدم شلوارشو
جلوی چشمای هیرون ما یک بدن سفید نمایان شد که با اینکه نور اطاق کم بود سفیدیش چشماتو تحریک میکرد(لامصب جوونیاش چی بوده) گردنه کشیده که کنارش دو تا چاله زیبا بود سینه هاش توی او سوتین بنفش توریش طوری شق وایستاده بود که آدم هاج و واج می موند که سینه های به این بزرگی مگه میشه اینطوری شق بشن!آهسته چشمام از بالا به پایینو بر انداز میکرد.شکم صاف و سفید با یه ناف که چالیش طوری بود که میشد تهشو تو اون نور تشخیص داد.یه جای سزارین کنار شکمش داشت که افتاده نبود.شورتش یه بیکینی بنفش بود با یدونه قلب قرمز روش که پایینش لای رونهای سفید و گوشتی و زیباش محو میشد.
کناره های باسنش انقدر درشت بود که دلت میخواست با دندون تیکه تیکش کنی !ساق پاهای کشیده ای داشت که باور کنید کمتر دختری رو با یه همچین ساق های سفید و کشیده ای سراغ دارم.
به خاطر گرمای هوای اونجا و مشروبی که خورده بودیم تنهامون عرق کرده بود و این باعث می شد تو اون نور که فقط از یک طرف می تابید بدنش طوری دیده بشه که انگار با روغن جانسون چربش کردی.
دوباره یک نگاه از پایین به بالا کردم داشتم دیوانه میشدم و اون لا کردار هم داشت لوندی می کرد .کیره نیمخیزم کاملا راست شده بود.
نازنین هم همینطور که نشسته بود شروع کرد به در آوردن لباس روهاش(تی شرت و شلوار پارچه ایش)بدنش بخوبی رویا نبود ولی اونم به نوبه خودش گاییدنی بود.سینه هاش از رویا کوچیک تر ولی افتاده بود ،نوکش ولی طوری شق بود که به راحتی از زیر سوتین سبز فسفریش پیدا بود.داداشم که خجالتش ریخته بود طوری شروع کرد به در آوردن لباسهاش که انگار می خواد بره جنگ .(این اصطلاحی بود که نازنین بکار برد) رویا و داداشمم نشستن و پیک آخرو بالا آوردیم به سلامتی همدیگه!وقتی چشمم به زیر بغل عرق کرده و شیو کرده رویا افتاد ضربان قلبم روی هزار سیصد رفته بود.دیگه تو مرحله ای بودم که نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم . همونطور که دستش بالا بود دستشو با این یکی دستم گرفتم.دستم که پیک توش بود رو از لای دستش رد کردم و اون یکی دستمو عقب کشیدم.دستمون قفل شد توی هم با گوشه چشمم هم می دیدم داداشمم داره همین کارو با نازینین میکنه .طفلک دو سال از من کوچک تره ولی تا اون موقع اصلا تو این باغا نبود.هر کاری که من میکردم فکر میکرد همون درسته و انجام میداد!
خلاصه همین طور که پیکو می نوشید چشم از لبهای قلوه ای کلفتش که اون طوری دور لبه لیوان حلقه بود بر نمیداشتم لا مصب با اون رژ جیگری پررنگ براق که دائما جاش دور لیوان مونده بود چنان حس انجمن کیر تو کس به آدم میداد و اون هم متوجه نگاه شهوت آلودم بود و با یک لبخند کوچیک جواب نگاهمو می داد این لبخند آتشی شد به جونه منه حشری که خیلی وقت بود خمار یه کس آبدار بودم .خلاصه اذیتتون نکنم فرصت اینکه پیکو پایین بذاره بهش ندادمو با یه حرکت آهسته لبمو به لبای قشنگش نزدیک کردم.
انتظار داشتم اونم همین کارو کنه ولی رو نمیداد منتظر من بود که شروع کنم.اضطراب داشتم نکنه بخواد ضایع ام کنه؟نکنه ناراحت بشه و از این جور چیزا!قلبم مثل یه گنجشک بیچاره ای که توی تابه روغن زنده انداخته بودنش می زد اینقدر داغ بودم که هر لحظه می تونستم خونرو به آتیش بکشم با گرمای تنم خیس عرق شده بودم ولی چشمامو بستم همنطور لبمو روی لبش گذاشتم.
وای
چقدر مزه اش خوب بود!آره جواب بوسمو داشت میداد .کشف زکریا و تولید این اجنبیا داشت کاره خوشو میکرد.لبامون تو هم گره خورده بود دیگه از حواس خارج شده بودم که داداشم داره چکار میکنه.هر لحظه بوسه ها آتشین تر میشد.انگار تمام عطش تنشو داشت از لباش بیرون میداد اینقدر لبهای قرمزش داغ بودن که این گرما داشت وجودمو می سوزوند.منم با حرارت بیشتری لبهاشو می خوردم مو زبونمو سفت میکردم و میکردم تو دهنش .دستش پشتم گره شده بود و دست منم دوره کمرش بود آروم دستامو از هم باز کردم یکیشونو از کش شورتش کردم تو شورتشو آروم دستمو زیر کش شورتش حرکت میدادم. اون شورت بنفش با اون فرم زیباش اگه رو زمین بود راست میکردی براش، چه برسه که توش اون کون قلنبه و سفید و اون کسه آبدار باشه و دور تا دورش هم با اون رونهای سفید و گوشتی که اثری از سلولیت نداشتن احاطش کرده باشن.تنش خیس عرق بود لیزه لیز دستم راحت حرکت میکرد.عنان از کف داده بودم میخواستم هرچه زود تر میخ اسلام و تو سرزمین کفر فرو کنم تا عبرتی باشه برای کفار .کیرم چنان ورم کرده بود که احساس میکردم پوستش براش تنگو کمجا شده.ولی هنوز کاملا جرات نداشتم که فورا برم سر اصل مطلب و طبق تجربه همونطور به بازی کردن با لنبه های نرمش ادامه میدادم.یکم به خودم جرات دادمو دست دیگمو بردم برای بند سوتینش . واکنش بدی نمیدیدم ولی دوست داشتم کم نیارمو حرفه ای به نظر برسم.همونطور که دستم از روی ستون فقرات خیس و لزجش با می اومد حس شهوت داشت توی من بیداد میکرد.آروم سعی کردم گزن سوتین رو باز کنم ولی یک دستی موفق نمیشدم پس از اویکی دستم که دیگه به لای چاک داغ و دلربای کونش رسیده بود مدد گرفتم و شروع کردم باز کردن .بدون اینکه توجهمون به اطراف باشه به خوردن لب ادامه میدادیم.بعد از کلی مبارزه جان فرسا با گزن با کمک اونیکی دستم به این نبرد فائق اومدم و یکی از پرده هایی که منو از اون پستونای داغو گردو بزرگ با نوک سفت دور کرده بود کنار رفت .آهسته سوتینو به بالا آوردمو برای اینکه بتونم از تنش درش بیارم لبهامون از هم جدا شد و اونوقت تازه تونستم اون سینهای زیباشو ببینم که ایشالا نسیب همه جق جقو های سایت بشه ! سفید تر از تنش بود و بشدت خوردنی!وای اصلا نمیشد تصور کردن زنی به اون سنو سال یه همچین لوبتی باشه.وقتی که بندهای سوتین کنار رفتن چاله های کنار گردنش تازه زیبا تر چشم نوازی میکردن دلت میخواست کیرتو تو چاله هاش می مالیدی این فانتزی از نظر خودم هم خنده دار میومد.شورع کردم به لیسیدن گردنش و گرفتن پلاک طلاش با دندونم. اونورتر هم داشت این قضایا با کیفیت کمتری پیش میرفت و هممون به همدگیه بی توجه بودیم.آخ واخش بلند شده بود منم با همراهی بوسه لبم رو به سمت نوک قهوه ای سینه هاش هدایت کردمو شروع کردم به مک زدن سینه ها و بعد گاز گرفتن های یواشکی از نوک سینه اش(یواشکی نه به معنی مخفیانه به معنی آرام) دستاش روی سرم بود داشت سرم رو به سمت پایین (کسش ) هدایت میکرد و منهم ممانعتی نمی کردم فقط طی مسیر با ولع زیاد شکمش رو میلسیدم از روی نافش گذشتم و به کس خیسش رسیدم که خیسیش از زیر شورتش کاملا خود نمایی میکرد.قلب کوچیک روی شورتشو با دندون گرفتم .بوی کس با بوی دئودورانتی که روی کسش خالی کرده بود به مشامم میرسید. طوری شورتشو با دندون میکشیدم و ول میکردم طوری که کس خیس و شیو کرده اش چند ثانیه ای نمایان و دوباره مخفی میشد زیر اون شورتش که بسان گلدونی از گلش محافظت میکرد.طاقت نیاوردم و به نافش حمله ور شدم.شروع کردم به بوسیدن دورتا دور نافش و با نوک زبون توش رو نوازش میکردم ناله میکرد ولی من گوشم بدهکار نبود.آروم آروم به سمت پایین برگشتم و همونطور بدون اینکه صورتمو از بدنش دور کنم با چونم سعی در پایین کشیدن شورتش داشتم، ولی شورتش خیس بود و لای رونهاش دپو شده بود در نتیجه موفق نشدم .پس با امداد دندون هام شورتشو گرفتمو پایین کشیدم! بوی کسش و بوی عطر دئودورانت تمام دماغم رو پر کرده بود وای چه بوی عجیبی داشت با بوی کسهایی که قبلا کرده بودم کمی فرق داشت .بوش طوری بود که دهنمو پر آب کرده بود وای عقل از سر هر آدمی می برد چه برسه به من مست!شروع کردم با نوک زبونم با چوچوله صورتی روشنش بازی کردن .آبکسش اینقدر زیاد بود که به چونم میمالیدو کش میومد .داغ داغ .شروع کردم به مکیدن اطراف کسش خیلی قلنبه بود{به قولی کمل توی(کوهان شتری) بود} تو دهن آدمو پر میکرد.ناله هاش به زجه تبدیل شده بود و دو دستی محکم سرمو لای پاش فشار میداد طوری که انگار میخواست منو یکجا بکنه توی اون کس آماده کیر بلعیدنش.منم زبونم رو سفتو تیز کردم و سرم رو به عقب میکشدم و بعد کمی فشارو کم میکردم تا با فشار دستش یکهو زبونم داخل کسش گوشتیش فرو میرفت.این کار برامون شده بود یه بازی دو طرفه و از فریاد هاش میفهمیدم که داره لذت میبره.کمی لرزه بر اندامش اوفتاد دستاش بی جون شد بازی دوطرفمون تمام شده بود جفت پاهاشو با دستام گرفتم از زیر زانو هاش ولی سرم رو ازش دور نمیکردم.پاهاشو به سمت بالا هدایت کردم دیدم شورتش مانع میشه بخاطر همینم با یک حرکت سریع با دستام شورتو از پاش در آوردم از بس که گیج بودم به سمت پشت سرم پرت کردم!یک خنده موزیانه ای توی صورتم زد(معلوم بود که علی رقم مستی کاملا میدونست داره چکار میکنه) دوباره پاهاشو بالا دادمو با زبون سوراخ تنگ کونشو با سوراخ کسش آشتی میدام.میلیسیدمو میلسیدم.نوک زبونمو گاه گداری توی کسش میکردمو دوباره ادامه میدام رفاقت بین کس و کونشو.ایندفعه طاقش تاب شد سرم رو از کاره های گوشم دو دستی گرفتو به سمت بالا روی خودش منو کشید .شورتم هنوز پام بود ولی کیرم طوری سیخ وایستاده بود که دلم میخواست همونطور با شورت کیرم رو توی کسش نوازم.چندتایی لب گرفتیمو گفت کیر میخوام(خیلی آروم گفت) منم که ذوق زده شده بودم و موزی بازیم گل کرده بود گفتم چی میخوای گلم نشنیدم گفت کییییر .گفتم بلند تر بگو مثل یه ماده شیر داد بزن گفت کییییییییییییییییر می خوام کیر .پا شدم و شورتمو پایین دادم کیرم مثل تیری که از زه کمان میجهد از توی شورتم بیرون اومد. آروم دوتا پاهامو گذاشتم کنارشو نشستم روی شکمش .داغی شکمش زیر کونم یه حس عجیبی بود.کیرمو از لای سینه هاش به سمت دهنش بردم .سریع فهمید چی میخوام.با دستاش سینه های گوشتیو سفیدشو جمع کرد و سرش رو کمی بالا آورد و زبونش رو کمی از دهنش به صورت نیم گرد در آورد . از لای اون سینه های نرم کیرم راهپیمایی می کرد و به زبونش میرسید و دوباره برش می گردوندم.حس زیبایی داشتم. بعد از چند دقیقه کوتاه گفت بکن ، بکن منو . منم که انگار جواز رفتن به بهشتو گرفته بودم دستپاچه تر از قبل بلند شدمو لای پاش نشستم.بشمار سه کله بی موی نازنین کیرو با دروازه بهشتش آشنا کردمو با چند ثانیه مالیدن اطراف کسش لزجش و چوچوله آبیاری شدش کیرم آماده این نبرد شد با یک حرکت انتحاری کیرمو با سرعت هرچه بیشتر کردم تو .یه صدای واییییییییییییییییییییی ازش دراومد که هنوزم زنگ اون وای گفتنش توی گوشمه.خودم احساس میکردم تونستم با نوک کیرم ته رحمشو لمس کنم .یه چند ثانیه مکس کردم (از وای گفتنش ترسیدم فکر کردم شاید دردش اومده) برگشتم بهم گفت تکون بخور لعنتی .منو میگی شاداب مثل حماری که ویفر نوش جان کرده باشه بر کس رویا میتاختمو میتاختم.بعد از حدود ده دقیقه احساس کردم تمام وجودم داره از نوکه کیرم میزنه بیرون گفتم داره آبم میاد داد زد نه نه کیرمو کشیدم بیرون تا موضع یکم آروم بشه گفت بکن کثافت !(خودمو زدم به گاگول بازی گفتم خودت گفتی نه فکر کردم میگی آبمو تو نریزم) گفت میگم بکن.محکم دوباره کردمش تو این وقفه باعث شد که آبم کمی دیر تر بیاد اونم تلاششو برای ارضا شدن بیشتر کرد.همین که دیدم داره میلرزه و عضلاتش شل شده منم ول دادم توش .تو اون اوضاع دیدم دوباره به حرف اومده و میگه وای چقدر داغه سوختم. یه چند ثانیه تو بغل هم اوفتادیم .سرم رو طرف داداشم برگردوندم دیدم تو بغل نازنین غش کرده.برگشتم سمت صورت رویا خواستم ببوسمش که گفت مرسی به من که خیلی خوش گذشت منم سریع جواب دادم به منم همینطور و شروع کردم به لب گرفتن و همونطور تو بغل همدیگه یه دوساعتی خوابمون برد.
من با یه کابوس از خواب پریدم که نکنه حامله بشه !
یه نگاهی دور و برم کردم و دیدم …
ادامه دارد!
نوشته: میر-سکس

نوشته های مرتبط:
جادوگر شهر اُز
دود غیرت
مگه میشه دربی رو ببازی خوشحال باشی؟آره میشه
کردن عمه خوش هیکل و قد بلند
شرت مامان دوستمو بلند کردم
عشق قد بلند و خوش تراشم (۳)
چو فردا برآید بلند آفتاب
عشق قد بلند خوش تراشم (۲)
پاشنه بلند
زن عمو مهناز سن بالای قد بلند
داستان کیر بلند سفیدم
شیراز، معالی آباد و جیغ‌های بلند
همکار قد بلند
یار شاسی بلند
خاطره ی خوب من با پسر قد بلند هیکلی
جوراب ساق بلند مشکی خواهر بزرگتر
دختر بلند کردن در شمال
فاطمه دختر پاک و شاسی بلند
پشت کوه های بلند
سرمایه گذاری بلند مدت من
کشتی گرفتن با یه خانم شاسی بلند توپر
سکس با خانم متاهل و بلند قد
بلند کردن آزیتان جون
فقر و فحشا (داستان بلند)
من و ترانه پسر بلند کردیم
با کهنه شراب مست تر میشه شد
اینبار مطمئنم میشه
میشه منو بلاک کنی؟ (۱)
عاقبت زل زدن به کیر یه نفر چی میشه؟
میشه لطفا بیای روم؟
میشه یه چیزی بگم؟
میشه خاله صدات کنم؟
چی میشه اگه برچسبِ «بی جنسیت» روت بخوره؟!
یه روزی دوباره خورشید رد میشه از پشت ابرها
وقتی زنپوش حشری میشه
شهری که جنده خونه نداشته باشه عاشق توش زیاد میشه
زمین از تو گرم میشه کایوگا
مگه میشه یه دختر تبریزی برده نداشته باشه؟ (۱)
تا ۷ بشمار همه چی تموم میشه
11 سال عشق میشه 111 سال عذابش …
کسی که بهش تجاوز میشه مقصر نیست (۱)
عاشقی گی: آیا میشه ؟(۱)
وقتی تو هنرستان داستان عوض میشه
من ترنسم میشه منو درک کنی؟!
هر کی روداری کنه تنبیه میشه
چه کسی فاعل مناسب محسوب میشه ؟
اگه میدونستم اینقدر ناز میشه…
میشه منو بکنی؟
آدم عاشق خر میشه
فکر کنم میشه دوستت داشت
وقتی پسرم میشه برادر زنم
شتر سواری دولا دولا میشه
وقتی زن دایی محرم میشه
وقتی سیما قاطی میشه
وقتی بهاره , سمیرا میشه ..
وقتی کلید گم میشه
وقتی زن متاهل صیغه میشه

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *