این داستان تقدیم به شما

داستان کاملا واقعی من مریم ک بدطور کونی شدم!!
دوستان سلام.این داستان واقعی کونی شدن منه.من مریم هستم ۳۰ساله متاهل هستم و یه پسر دارم الان دوساله.داستان کون
دادن من برمیگرده به موقعی که مدرسه میرفتم و ۱۵سالم بود.من سه تا داداش دارم که اولی از خودم دوسال بزرگتره و دوتای

دیگه از من کوچیکتر هستن.اسم داداشم حسین.خلاصه دوران مدرسه یه دوست صمیمی داشتم به اسم سمیرا که از سیزده
سالگی کون میداد.سمیرا داداشش کونیش کرده بود و هرروز میکردش و از اونجایی که منو سمیرا خیلی صمیمی بودیم واسم
تعریف میکرد.منو سمیرا همیشه تو مدرسه میرفتیم تو توالت همدیگرو میمالیدیم. هرروز یا تو مدرسه یا تو خونه منو سمیرا هی

تو کون هم یه چیزی میکردیم.بدطور عادت کرده بودم که کونم خوب باز بشه خلاصه گذشت تا متوجه شدم وقتی تو خونه خوابم
یکی باهام ور میره تا متوجه شدم که بله حسین داداشم وقتی خوابم و از اونجایی که من رو شکم میخوابم با کونم بازی میکنه.
این جریانو به سمیرا دوستم گفتم که بهم گفت تو خودتو بزن به خواب و سعی کن بزاریش راحت تا کارشو بکنه.منم دیگه وقتی

میخوابیدم شورت نمیپوشیدم و فقط یه دامن نازک پام میکردم.دیگه حسین داداشم کارش شده بود حال کردن با کون من.خلاصه
یه روز که خانوادم میخواستن برن مراسم فاتحه خونی یکی از اقواممون که من به مامان و بابام گفتم من خستم میخوام بخوابم
نمیام باهاتون که سریع حسین هم بهشون گفت منم نمیام حوصله ندارم.خانوادم رفتن منم خودمو زدم به خواب که یکربع بعد حسین

در اتاق باز کرد اومد تو.بالشتشو گذاشت و زیر پای من دراز کشید منم رو شکم خوابیده بودم و پاهامو از هم باز کرده بودم.بعد چند
دقیقه حسین اومد سمت من و یواش دامن نازک منو تا بالای کونم اورد بالا که بادیدن کس و کون من بدون شورت یه اه اهسته کشید
و خیلی اهسته یه دست روی کونم کشید بعد حس کردم کسمو قلقلک داد متوجه شدم داره با زبونش میکشه اهسته رو کسم منم بدطور

حشری شده بودم و خدا خدا میکردم که منو بکنه بدطور همینطور که داشت کسمو میخورد منم تو فضا بودم که ارضا شدم و یه تکون
ریزی خورد بدنم که حسین متوجه شد من بیدارم و دارم حال میکنم همین باعث شد داداشم ترسش بریزه و با خیال راحت ادامه بده که
سریع پاشد شلوارک پاشو دراورد با شورتشو از روی میز ارایش کرم اورد با دستاش لای کونمو باز کرد با زبونش افتاد به جون سوراخ کونم

منم که دیگه رو هوا بودم فقط اه اوخ اه وای میکردم که حسین کرم زد به سوراخم با انگشت خوب میمالیدش واسم یواش یواش انگشتشو
کرد تو سوراخ کونم من دیگه داشتم دیوونه میشدم حسین اروم بهم گفت خوبه که بهش گفتم توروخدا بکن دیگه نمیتونم داداشم هم کرم زد
به کیرش خوابید روم گذاشت دم سوراخ کونم که یه فشار داد ازبس شل شده بود کونم سر کیرش رفت تو کونم یه اهی کشیدم که با فشار

دوم تقریبا تا خایه رفت تو کونم که حسین:اخ جوون کونی خوب گشاد کونت اوف عجب سوراخی داری شل کن تا بکنمت من:اخ اوی توروخدا
فشار بده منو بکن پارم کن کصکش حسین؛ اوف عجب کونی داری بخور جنده بازش کن بیشرف بخور زیر کیرم خوب بخور کیرمو تا هرروز جرت
بدم از کون من ؛ اخ اره توروخدا هرروز بازم کن عجب کیری داری حسین خوب بازم کن همینطور که حسین داشت میزد تو کونم فکر کنم چهار

پنج بار ارضا شدم که یهو حسین گفت ابمو بریزم تو کونت بهش گفتم اخ اره توروخدا #التماست میکنم بریزش ته کونم که حسین یهو با فشار
ابشو خالی کرد ته #کونم که منم بدنم لرزید و ارضا شدم زیر کیرش.همونطور داداشم رو من خوابید منم که از حال رفته بودم بعدش داداشم
کیرش که خوابیده بود دیگه از تو کونم کشید بیرون لباسشو پوشید رفت بیرون اتاق منم خودمو جمع و جور کردمو دراز کشیدم.

خلاصه اونروز تا وقتی که خانوادم اومدن داداشم دوبار دیگه هم منو از کون کرد.قسمت بعدی داستان مربوطه به #خفت شدنم توسط #سمیرا و #داداشش.اگر
خوشتون اومد نظر بدید تا ادامشو هم بنویسم..با تشکر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *