این داستان تقدیم به شما
سلام می خواستم داستان حامله شدن زنم از دکترش براتون بگم من و زهرا با هم ازدواج کردیم بعدمدتی رفتیم سرخونه زندگی زنم خیلی خوشکل بود من نمیتونستم زنم حامله کنم.
تا این که زهرا گفت بریم پیش دکتر با اصرار او رفتیم پیش دکتر
دکتر مرد بود سنش ۴۰سال داش بعد این که صحبتهام کردیم آزمایش نوشت
بعد چند روز قرار بود آزمایش باهم بریم بگیریم برام کاری پیش آمد به زهرا گفتم تو برو بگیر
زهرا هم رفت پیش دکتر دکتر بهش میگه شوهرت نمیتونه حامله کنه
زهرا خیلی ناراحتی می کنه دکتر میبینه از فرصت استفاده می کنه میاد کنارش میشنه
مخ زنم میزنه میگه خیلی بچه دوست داری میگه آره میگه تو به شوهرت بگو مشکلی نداری همه چی خوب من همین جا حامله می کنم
نگران هیچ نباش نمیدونم چکار می کنه زنم راضی میشه
تا این که دکتر زن حامله کرد زهرا آمد گفت دیدی گفتم مشکل نداری من حامله
من از طرض حرف شک کردم چند مدت گذشت
زنم ۷ ماه حامله بود یک روز تعقیب کردم دیدم رفت مطب همون دکتر
بعد یک رب من هم رفتم داخل منشی گفت مرض داره
بی اعتنا رفتم داخل دیدم خانم خوابیده دکتر تا آخر فرو کرده داخل
شوکه شدم دکتر سری در بست بهم گفت بشین من همه چی برات میگم
گفت من این کار کردم وگرنه زنت ازت جدا میشد
این بود داستان حامله شدن زنم زهرا
نوشته: استاد بیسواد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید