این داستان تقدیم به شما
سلام.
من یه دوست دارم اسمش هستی ه ولی یک سال از من کوچکتره (17 سالشه)
دختر خیلی سکسی بود ( راستش شبا میرفتم خونشون یا اون میومد پیشم و با هم لز میکردیم) ولی از این ها بگذریم .
خلاصه یه شب من رفتم خونه هستی ونصف شب بیدار شدم که برم دستشویی که یه صدای شنیدم
مامان هستی بود. می گفت آرش جان (اسم پدر هستی)من خیلی خوش شانسم که شوهر کیر کلفتی مثل تو دارم
این را شنیدم همونجا خشکم زد
منم که همیشه دوست داشتم از نزدیک سکس مامان و بابای هستی رو ببینم
رفتم دیدم ایول لای در یکم بازه و نه اونقدر که بشه دید برای همین یکم با ترس و لز کلی صلوات اینا باز کردم
وای خدایا چی می دیدم پدره داشت تلمبه می زد
ولی مثل اینکه من آخرش رسیدم ولی یه کاری این پدر کرد
کوسم یه جوری شد
خیلی خوب کوس لیس می زد بعد هم از هم لب گرفتند
منم دیگه به اندزه کافی دیده بود دیگه ترسیدم منو ببینند برای همین رفتم دستشویی و برگشتم که دیدم هستی بیداره. گفت کجا رفتی اینقدر طول کشید و منم براش تعریف کردم اونم منو بغل کرد و گفت منم دختر همون بابا هستم و یهو انگشتشو تو کسم حس کردم و خلاصه تا صبح منو کرد…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید