این داستان تقدیم به شما
شاهین هستم 20 سالمه ما دو برادر و دو خواهریم خواهرام شیدا و شیوا هر دو ازدواج کردن برادرم شهرام 9 سال از من بزرگتره نزدیک سه سال است با دختر موطلایی خیلی خیلی زیبا و مهربان درست شکل هنرپیشگان خارجی بنام پریسا ازدواج کرده پیش ما زندگی می کنند تو یک خونه ویلایی بزرگ و دوبلکس بیشترین نزدیکی از اولین جشن تولد پریسا که چند ماهی بود از ازدواجش گذشته بود اتفاق افتاد من و مامان رفتیم خرید و وسایل جشن را گرفتیم دایی ناصرم قنادی داره کیک را از رو آلبوم سفارش دادیم قرار شد برای نوشتن روش من بنویسم (خطاط خوبی هستم از 12 سالگی کلاسهای خطاطی را پیش استاد های بزرگ گذراندم اغلب روی کیک های سفارشی دایی را من مینویسم) خودمم از قنادی سررشته دارم تعطیلات از وقتی که یادمه پیش دایی کار میکنم و حقوق هم می گیرم شهرامم قنادی بلده ولی من بیشتر بلدم
دایی زنگ زد بیا کیک را خودت با سلیقه خودت درست کن ما هم خریدهای دیگرمونو کرده بودیم رفتیم من موندم مامان رفت کیک را با عشق فراوان به کمک دایی طراحی و پختیم روشو با خط نستعلیق زیبا نوشتم پریسا جون عشقم تولدت مبارک
پریسا را نگذاشتم ببینه تا منو مامان و شیدا و شیوا هم اومده بودند همه کارها را کردیم درو می بستیم تا پریسا نبینه سوپرایز شه چند بار یواشکی بمن گفت کلیدو بده یه نگاهی بکنم گفتم نمیشه لوس شد دعوام کرد
تا ولم نکرد منم شوخی شوخی گفتم الکی نیست یه بوس خوشگل از اون لبای نازت بده تا ببرم نشونت بدم تو تراس هم کف بودیم یه ساپورت مشکی تنش بود بر آمدگی کسش مشخص بود و شورتم نداشت منم شلوار ورزشی راحتی تنم بود با سویشرت هوا هم نسبتا سرد بود لباشو غنچه کرد گفت بفرمااا منم لبمو گذاشتم تا تونستم لبشو مثل فیلمهای سوپر خوردم و پریسا هم حال بیشتری داد بغلم کرد من بغلش نکردم روم نیومد ولی کیرم سفت شد چند باری سفتشو رو شکم و حتی رو کسش با وجودی که دوری می کردم حس کرد
تا جدا شدیم گفت ببین همه روژمو پاک کردی عوضش لبات و دورش رژی شد خخخ با شورت خودش که شسته بود اویزونِ خشک کن تراس بود از لای بقیه لباسها در اورد هنوز نم شستشو داشت رژ لبامو با اون پاک کرد بدتر کیرم سفت شد چون بارها شورتهاشو دزدکی قبل از شستن بو می کردم از بوش خوشم می اومد نگو میدونه !
گفت برو کیفمو اویزونو تو هال بیار رژ بزنم من برم می بینن رفتمو اوردم سویشرتمو زیپشو دادم بالا تا کیرم معلوم نشه
رژ زدو بردم نشونش دادم تا میزو دید هوش از کله اش پرید بدون اراده پرید بغلم چسبیدیم به هم و باز لب همدیگرو شاید بگم بیش از پنج دقیقه خوردیم لب های هر دومون قلوه ای هست و زیبا تازه کیک را ندیده بود بعد جدا شدن گفتم چشاتو ببند تا کیک و بذارم جای خالیش ببین اون چیه تا کیکو گذاشتم خط زیبای روشو خوند و شکل دو قلب بهم رفته را دید از خوشحالی بهتش برد گفت شاهین عشقم مرسییییی که باز لبامون رفت تو هم و اینبار منم تا می تونستم دستمو پشتش چرخوندم چند بار باسنشو مالیدم و فشارش دادم که یه پاشو بلند می کرد دور پام گیرش میداد سفتی کیرم لای پاش قشنگ معلوم بود هی دستم نگو درست رو کسشه فشار میدم از رو ساپورت میره چاکش که شورتم تنش نیست از ترس بقیه جدا شدیم بقدری لبامو محکم خورد که بعدها درد می کرد رژ بی رنگ زد خوب شد باز رژ زد و رفت پایین منم کیک را مجددا گذاشتم یخچال رفتم پایین منتظر داداش و بقیه شدیم که کلی مهمان داشتیم از دو طرف سر موقع جشن و آغاز و کیک برید و خیلی خوش گذشت کادوی من یه نیم سکه پارسیان بود
بعد از اون روز منو پریسا خیلی نزدیک شدیم ولی نمی شد باز بوسش کنم تو تولد خودمم نشد ببوسمش دیگه حسرت بوسیدن و بغل کردنش تو دلم گره کرد و تا دسته جمعی سال گذشته رفتیم شمال چندتا خانواده از جمله دایی و خانوادش و ما با دامادا و عمه هامم هر کدام دو یا سه ماشین که 11 تا ماشین شدیم تازه تو شمالم پسر عمه هامم دو تا ماشین پر اضافه شدن
9 روز تمام گرگان تا مازندران و گیلان را گشتیم هم سن و سالهای من زیاد بودیم تا آبشاری و آب مناسبی می دیدیم می پریدم آبتنی و شنا دخترا هم با لباس گاهی میومدن تو آب ولی پریسا یکی دو روز اول را نمی اومد من بزور خواستم ببرم که گفت نمیتونم نشان کسشو میداد که نمیشه تعجب می کردم مامان دید گفت پریسا چند روزی نمیتونه مریض میشه تا از خودش پرسیدم گفت پریودم تمام که شد منم میام تو آب دو روز بعدش خودش بدون تعارف پرید تو آب بزرگترا هم تماشا می کردن و ما تا میتونستیم شلوغ می کردیم روزهای پایانی بود بساط ناهار را اماده کردن و از اب و اب بازی در اومدیم خیس اومدیم بریم سر سفره تو اون شلوغی من اصلا توجه به هیچ کی نداشتم فقط انگار پریسا را میدیدم که نوک سینه هاش از تاپش زده بود بیرون بقیه را توجه نکردم شایدم همه بجز پریسا سوتین داشتن
مامان و بابا گوشه ای نشسته بودن منم رفتم پشتشون نشستم متوجه نبودن مامان به بابام میگفت شاهین هزار ماشالا از همه پسرا بلند قد و زیباتره کیرشم از همه بزرگتره میخندیدن بابام گفت کشیده به باباش دیگه باز میخندیدن مامان گفت هر چه همسن و سال و حتی بزرگترا را دقت کردم انگار کیر نداشتند جمع شده بود شکمشون ولی مال شاهین قشنگ معلوم بود هم کلفت و هم بلند خخخخ
بابام مامانو شوخی می کرد که حالا چرا تو این همه عاشق کیری اونهمه میکنمت سیر نمیشی اونم دعواش می کرد که خوشحاله کیر من بزرگه
تا پریسا هم اومد پیشم یواشکی تو گوشم گفت فال گوش وایسادی که اونم شنید از کیر و بزرگی کیرم حرف می زنن تا همه را به سر سفره دعوت کردن بابا و مامان هم ندیدن من و پریسا پشتشون بودیم
باز تا سفرمون تمام شه دو بار اب افتادیم که حالا خودمم نگاه به همه پسرا حتی شهرام میکردم با تعجب دیدم مامان راست میگه مال من از همه بزرگتره نگاه پریسا به نقش کیرم بیشتر از بقیه دختر و زنها بود منم یا قایم می کردم یا زیر اب می رفتم
خجالت می کشیدم تا پریسا نگاهم می کرد بزرگترم میشد
فصل جدید رفتار منو پریسا بعد از اومدن شمال شروع شد تا یک روز بعد از ظهر من داشتم تمرین خط می کردم اومد اتاقم چاک سینه اش کامل باز و سینه ها شق شده تا خم شد هلالی دور ممه اش هم مثل ماهی که در حال طلوع هست پیدا می شد و با تکانی محو می شد
اونم قلمی ورداشت شروع کرد البته قبلا ها هم تمرین می کرد خطشم خوبه گفت یه سر مشق بده تمرین کنم استاد بزووووورگ….
منم نخست با خودنویس چند بیتی از یک غزل بسیار عاشقانه و قابل لمس را نوشتم گفتم ببین کدام مصرع خوبه تا سرمشق بدم ؟
ابیات غزل این بود
“زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست”
“پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست”
“نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان”
“نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست”
“سر فرا گوش من آورد به آواز حزین”
“گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست!؟”
چند بار خوند و گفت خودت بخوان تا حس شعر را بیشتر بفهمم که خوندم
خندید گفت حالا خوابت هست یا نه ؟! خخخخ
گفتم شب که نیست اگه شب بود و می اومدی و یه جام شراب هم دستت بود و چاک پیرهنتم بیشتر بود و عرق کرده بودی می گفتم که هست یا نه خخخخ
گفت عجب شبی می شد!! چه زیبا در ذهنم حس تجسم را زنده کردی ؟!!
پرسید شاهین اگه زن بگیری با هاش چی می کنی گفتم هرچه شهرام با تو میکنه خخخ گفت مثلا ؟!
گفتم بوسش می کنم لب می گیرم گفت چطور؟ گفتم مثل شهرام و تو گفت مگه دیدی ؟ گفتم نه گفت شهرام اصلا بلد نیست و خوششم نمیاد بمن میگه لبات چرا گنده است باسنت چرا اینهمه تاقچه است چرا اینهمه سفیدی ؟! باید مثل سمیرا نازک بود گفتم عجب چطوور؟! همه مردا کشته مرده لبهای قلوه ای هستن حتی زنا میرن پروتز و تزریق می کنند قلوه ای هم تازه نمیشه ؟!!! گفت حس نداره ..
پرسید حالا چطوری لبشو میخوری هردو رو شکم رو کف اتاق خوابیده بودیم گفتم میذاری بگم چطور که با نگاهش آره را گفت
لبهایمون تو دهن هم بود و برگشته بودیم بغل هم
نفسی که کشیدیم پرسید دیگه چکارش می کنی گردن و گوشاشو خوردم گفتم اینجوری پرسید بعدش سینه هاشو مالیدم برای اولین بار سفتی و تازگی سینه های یک زن پر از شهوت را حس کردم یه سفتی و یک نرمی خاصی داشت گفت از رو لباسش که دستمو بردم زیر تاپش که مدت ها آرزوشو داشتم رسیدم
نوک ممه هاش سفت بود و اندازه دونه انگور شیرازی صورتی زیبا زده بود بیرون گفت دیگه چکارش میکنی و صداش می لرزید و موی سرمو نوازش می کرد و فشارم میداد گفتم دوس دارم بخورمشون با دو دستش سینه بالایی را گرفت انگار بچه شم با نگاهش گفت بفرما دیگه همه آرزویم با خوردن سینه هایش برآورده شده بود تا چونه ام نیرو داشت مکش میزدم گفت آرام ناشی آرام دردم میاد منم به نوبت حالا که پریسا زیرم بود میخوردم کیرم لای پاش بود از رو شلوارش میخواست پارش کنه به هن و هن افتاده بود پرسید دیگه چکارش می کنی گفتم
خیلی کارا لختش می کردم لخت می شدم تا گرمای بدنمون تو هم بره هی میگفت دیگه چطور لختش می کردی که تاپشو در اوردم گفت اتاقتو قفل کن بگو پریدم درو قفل کردم بغل باز کرد ساپورتشو خودش تا بام کسش داده بود پایین پف خوشگلش چشمک می زد که بازم کن بخور و کیرتو بکون توش چشاشو بسته بود بغل باز کرده بود یه لحظه شلوارشو کشیدم کسشو کاملا دیدم پف کرده و مثل لبای قلوه ایش لبهای کسشم قلوه ای منتظر کیرمه
ولی رها کردم چون معتقد بودم اولا نمی ذاره دوم مال داداشه خیانته
خوابیدم روش گفت دیگه چکارش می کنی هی حاشیه رفتم از بوسیدن و مالیدن خوردن جای جای بدنش گفتم به تنها جایی که اشاره نکردم کس و کونش بود رو هم می چرخیدیم تا کسشو گذاشت رو کیر شق شده ام که رو شکمم خوابیده بود از رو شلوار هی مالید تا بی حس شد افتاد روم بوسش کردم و خمار آلود می پرسید دییییییگه ؟!
و اون روز اونجوری تمام شد بعد رفتنش تخم درد امانم را بریده بود هرچندذابممداومده بود دو روز راه رفتن معمولی را از من گرفته بود حالا به کسشم فکر می کردم و جمله ای گفت هیچی لذت رفتن گوشت مرد تو تن زن را نمی کنه با زنت چکار می کنی شفاف نمی گفتم میترسیدم بگم و قبول نکنه اخه فکر می کردم تو گاییدن فقط مردا لذت می برند زنا زجر می کشن و ناله می کنند و دردشون میاد !!!
از آن اتفاق مدتی گذشت دیگه فرصتی به اون خلوتی نبود همش بابا و مامان خونه بودند و نوه هاشم ورجه ورجه می کردن همش مثل همیشه شلوغ بود و مهمانم پشت سر هم داشتیم نمیدونم چقدر طول کشید داداش هم بخاطر شیوع کرونا همش خونه بود شرکتشون تعطیل شده بود عید شد و فروردین تولد پریسا رسید من حواسم بود کیک شو خودم درست کردم روش نوشتم تولدت مبارک عسلم (از زبان داداش ولی واقعیتش حرف دلم بود) تولدی خوب و شاد گرفتیم خانوادگی بود خواهرام و خودمون با خانواده کادوی من یک عروسک زیبای دختر بود میدونستم خیای دوسش داره خیلی هم گرون بود 700 هزار تومن گرفتم اندازه یک بچه سه چهار ساله موطلایی و زیبا بود نشد تو جمع منو ببوسه ولی من از گونه و پیشانی پریسا بوسیدم
چند روزی از اردیبهشت رفته بود از طرف شرکت داداش گفته بودند به نوبت پرسنل ش را به کارگاه کرمان که در بیابان و کوه معدن بود بفرستند داداش جزو اولین ها بود که قرار شده بود 15 روز ماموریت بره 15 روز استراحت کنه که بار بندیلشو بست و پرواز کردن
پروازش شب بود که من رساندم فرودگاه پریسا هم با ما اومد زن نادر پسر عمه ام هم بود راهش انداختیم با همکارهاش که 6 نفرشون از فامیلهای نزدیک خودمون بود 17نفر بودند و برگشتیم خونه غم و سکوتی دلگیر تا خونه بینمان بود فرانک هم ناراحت بود به پریسا می گفت خوش بحالت که تو شاهین را داری با هم می گین میخندین شاهینم شوخه نمی ذاره تنهایی را حس کنی من مجبورم تا اومدن نادر یا برم خونه مامان که دل و دماغ خودشونم ندارن یا برم خونه مامان نادر که خودت می دونی همش عمه خانم شاهین خخخ نق می زنه و دستور میده
خوش بحالت که همه دوست دارن …فرانکم شب را اومد خونه ما چون عمه خونه ما بود شب همش تو فکر پریسا بودم نزدیکای صبح رفتم دستشویی یواشکی رفتم بالا (از تو هم پله داشت) رفتم در اتاقشو باز کردم ( چند بار قبلا ها هم رفته بودم) رو شکم خوابیده بود فرانکم پشتش به پریسا با کون گنده اش پاهاشو جمع کرده بود شکمش خیلی آرام رفتم از باسن زیبای پریسا و کمرش که باز بود بوسیدم تا کمرشو بوسیدم بیدار شد هیس گفته پتو را کشیدم روش مثلا که اومدم سری بزنم که سرما نخوره تو خواب و بیداری برام بوسه پرت کرد و زدم بیرون به فرانک تو دلم بد و بیراه میگفتم اگه نبود بغلش می کردم شایدم راضی می شد بکنمش …
صبح رفتم سنگک گرفتم عمه بیدار بود صبحانه را ساعت 11 با بیدار شدن بقیه که اخری ها فرانک و پریسا بود خوردیم همشونو جمع کردم با ماشین بابا بردم باغ کرج شب را تو باغ موندیم فرداش عمه سحر هم با دخترش و نوه هاش اومد خواهرامم شبش اومدن ویلای باغ پر آدم شد شبش مردونه زنانه شدیم دو اتاق خواب بیشتر نداره هالشم کوچیکه
صبح من فریبرز دامادمون رفتیم نون و لوازم گرفتیم برای ناهار کم و کسری داشتیم تهیه کردیم تا عصر باغ بودیم شب برگشتیم تهران خونه هامون
بابا و مامان خوابیدن رفتن سکس کنند چون کور کوریاشونو تو اتاق از پشت در گوش میدادم نزدیکای ساعت 2 بود طاقت نیاوردم در اتاقمو قفل کردم رفتم بالا پیش پریسا که دیدم خوابه زیر پتو رفته ارام پتو را کشیدم دیدم شورت و یا پیراهن رکابی تنشه که تا زیر سینه هاش تقریبا جمع شده از دیدن ان همه زیبایی و تناسب اندام بهتم برد تا این زمان پایین تنه ی پریسا را لخت ندیده بودم رو به طرفی که بودم به بغل خوابیده بود تو خواب سنگینی بود با انگشتم ارام رو باسنشو لمس کردم دیدم نفهمید خوابه
شورتشو دادم پایین تا اونجا که می شد دادمش پایین. یک لپ باسن سفید خوردنیش لخت شد کمی از کسش از پشت دیده میشد نمی شد اونور تخت برم چسبیده به دیوار بود از سمت جلو کسشو می دیدم که لبهاشو روهم گذاشته خیلی مشکل یه ذره اش معلوم بود
دیگه دستام باسن و کسشو از پشت لمس می کرد فشار که میدادم انگشتم می رفت تو سوراخ خیس و نم دار کسش هر چه کردم شورتشو از زیرش بکشم بره پایین تا کامل باسنش بیرونذباشه نمی شد پشت سر هم نشسته بودم پایین تخت از بازو و گردن و صورتش بوسه می کردم تا کمی از باسنشو کشیدم که بلکه رو شکم بخوابه که با کشیدنم چرخی خورد طوری که پاهاش از تخت افتاد زمین با سینه خوابید رو تخت اوووم اووومی کرد و نفس عمیقی کشید قطع شد اول فکر کردم بیدار شد دیدم نه خوابه حالا خیلی راحت با یه حرکت شورتشو تا زانوهاش که رو زمین بود دادم پایین کسش زیر نور چراغ خواب لب روی لب باد کرده کیرمو صدا می کرد دستمو بردم کسشو مشت کردم کشیدم چاکش انگشتمو فرو کردم تو سوراخ داغ و نرمش بعدش با دو انگشت دیدم خوابه لبمو گذاشتم لای باسنش از سوراخ کونش گرفته تا اونجا که می رسید کسشو لیس زدم و زبانمو می کردم تو سوراخش
حس می کردم هر چه بیشتر لیس می زنم کسش بیشتر تو دهنم میاد و پاهاشم باز تر میشه دیگه تصمیمو گرفتم که اگه بیدارم بشه باید کیرمو بکنم تو کسش که ارام ارام کیرمو هل دادم رفت تو کسش عجیب بود قبلن ها تا کسشو می مالید رو کیرم اونم از رو شلوار ابم می اومد کیرم تا ته رفت تو کسش فقط نفسش تغییر کرد حالا کیرم کیپ کسش بود به ارامی که بیدار نشه تا سر کیرم می کشیدم و تا تهش میکردم تو کسش بعد از یکی دو دقیقه دیگه اختیار همه حرکاتم افتاد به کیرم که هم محکمی میزدم موج می افتاد رو باسنش هم خودشم مثل ننو جلو عقب می کرد تا ابم اومد انگار تمام رگ و ریشه بدنمو ذره ذره کشیدن و از کیرم رفت تو کس پریسا جونم اگه بگم یک لیوان اب ریخت تو کسش اغراق نکردم بی حال افتادم روش تا کیرمو کشیدم ابم از کسش مثل چشمه زد بیرون شورتشو کشیدم بالا آرام و بی صدا از اتاقش رفتم بیرون و اتاق خودم خوابیدم
حالا پشیمان شده بودم و همش نگران بودم بیدار میشه میدونه کار منه چی بگم ؟!
خیلی دیر بیدهر شدم دیدم مامانو بابا صبحانشونو خوردن نیستن چای اماده است استکانی ریختم سری به یخچال زدم دیدم بشقاب پنیر کمی توش کره و پنیر مونده لقمش کردم و چای خوردم رفتم اتاقم شروع کردم تمرین خط خسته شدم رو تختم داشتم گاییدن پریسا را مرور می کردم که کیرم سفت شد و تو عالم رویا باهاش ور رفتم و ابم اومد تاقباز خوابیدم تو فکر پریسا که پریسا بیدار میشه میاد پایین می بینه ظاهرا جز من کسی خونه نیست زنگ به مامان می زنه میگه خونه عمه آرزو هستن دارن حلوا می پزن میخوان عصر برن سر خاک پدرمم باهاش رفته میگه صبحانه تون را بخورید اگه دوس داشتی بگو شاهین بیاره بیا پیشمون اگه نه دوس داشتی بگو ببره برو سری خونه مامانت بزن خواستی شب میاد میارتت
دیدم در اتاقم دستگیرش تکان خورد فکر کردم مامان باشه پاشدم کلیدو چرخوندم باز که شد دیدم پریسا با یه شلوارک و تاپ مثل هلو سلام کرد گفت اتاقی و نمیدونم گفتم بابا مامان کجان گفت تا شب نیستن خونه عمت میخوان برن سر خاک حلوا می پزن
اومد نشست لب تختم و شروع کرد حرف زدن که شب خواب دیدم تو با شراب و عرق کرده و پرچم بالا اومدی اتاقم خخخخ
فهمیدم که خواب نبوده بیدار بوده گفتم ترسیدم بیدارت کنم ببینی و بترسی خخخ
دستشو گذاشت رو کیرم تا بخودم بیام شلوارم کشید در اورد و شیرجه رفت رو کیرم بوسه و لیس و تعریف از بزرگی و عرضه کیرم و خایه هام زیرپوششم در اوردم و پریسا را هم لختش کردم 69 شدیم مال همدیگرو خوردن بوی کس پریسا هنوزم علیرغم شستنش بوی آب کیر منو داشت من بارها اب کیر خودمو خورده بودم مزشو میدونستم خیلی برای خودم اشنا و دلچسب بود اعلب تو خیال پریسا جق که می زدم تا ابم می اومد همشو تو مشتم جمع می کردم میخوردم
حال کسش بوی اب کیرمنو میداد
منکه تازه ارضا شده بودم ولی پریسا پر از شهوت بود که با فشار دادن پاهاش و چنگ زدنم ابش ریخت تو دهنم که زیرش بودم حالا دوس داشتم با چشمان باز زیرم سرو صدا کنه و کیرم تا نافش تو کسش بره و دربیاد چرخوندم افتادم روش گفتم عسلم عشقم اجازه میدی کستو جررررش بدم گفت چه قشنگ گفتی جررررش بده من دربست مال توام
بیش از نیم ساعت کس تنگ و پر از شهوتشو گاییدم باز پریسا از من زودتر آبش اومد با اخ و اوخ و قربون صدقه کیر و خودم رفتناش منم ابم اومد تا اخرین قطره اش را ریختم تو کسش تمام گلو و سینه و حتی لپ های باسنشو مک زده و قرمز کرده بودم خبر نداشتیم چه اتفاقی در کمینمان نشسته تا بابا مامان نیومده سرخی ها به بنفش و کبودی می رفت تنها چاره محوشون استفاده از کرم سفید کننده مامان بود چون من دیده بودم بابام وقتی کلو و گردن مامان را که خیلی سفیده کبودش می کنه با کرم پودر سفید کنند محوش می کنه پریسا هم میدونست
تا داداش بر گرده عین همه شبهایی که نبود شب تا صبح تو اتاق و بغل پریسا بودم بازم تا بعد 15 روز رفت سکسامون شروع شد الان که مینویسم دومین شبه که باز داداش رفته و پریسا مال من شده روزهایی که #داداش هست باز #فرصتی که #میفته #حداقل دو یا سه روز #یکبار سکس داریم از زمان #شروع سکسمون پریسا خوشگترم #شده منم دیگه بجز #پریسا به هیچ #زنی و #دختری فکر نمی کنم
#شاهین از #تهران #بزرگ
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید