این داستان تقدیم به شما

سلام کاوه هستم از شهر زنجان از یک خانواده تقریبا پر جمعیت و نسبتا مذهبی با سه خواهر بزرگتر و دو برادر و خودم که یکی مونده به آخرم برادر کوچکم در سن 53 سالگی مامانم بطور ناخواسته دنیا اومده الان 3 سالشه بقیه بین دو تا 4 سال اختلاف از قبلی دنیا اومدیم
مامانم از پدرم ده سال کوچکتره تبریزی است و بابام زنجانی
این خاطره ای که تعریف می کنم مال 21 سال پیش است شروع میشه و ادامه پیدا می کنه
من 16 ساله بودم داداشِ بزرگم تو سن 20 سالگی به تشویق و اصرار مامان و بابا با دختری از فامیلهای مامان از تبریز ازدواج کرد دختری بسیار زیبا و خون گرم تقریبا هم سن من (پنج ماه از من بزرگتر) با قد متوسط به بالا هر چه همه زیباها داشتند ساغر یک جا داشت و داره
اول قرار بر این شده بود که عروسی بعد از گرفتن دیپلمش باشه که صبر نکردن عروسی پا گرفت قرار شد ادامه تحصیلشو در زنجان بده
علاقه شدید من به ساغر و ساغر به من از همون روزهای ابتدای عروسی حتی زودتر از آن شروع شده بود
خواهرام همه ازدواج کرده سر زندگیشون بودند ما پسرا خونه ی پدری زندگی می کنیم
با ساغر همکلاس بودیم از اونجا که شناسنامه اش سفید بود بخاطر ادامه تحصیلش ازدواجشو ثبت نکرده بودند تا مشگل ثبت نام در مدارس معمولی نداشته باشه
هر دو صبح مسیرمون تقریبا یکی بود البته دبیرستان من نزدیکتر بود ولی تا در دبیرستان ساغر اونو همراهی می کردم اومدنی هم منتظرم میشد میرفتم با هم پیاده تعریف کنان و گشت زنان در بازار و خیابان به خونه بر می گشتیم روز به روز بیشتر به هم وابسته و عاشق معشوق تر می شدیم
فریدون کارمند کارخونه ای شده بود اونم دانشگاهشو در پیام نور ادامه داد تا لیسانس شو گرفت رفت سربازیشو انجام داد برگشت کارشو ادامه داد
منو ساغر سال اول دانشگاهمون بود
 
 
برم سر اصل خاطراتم
چند روزی بود از عروسی می گذشت تابستان هوا گرم ولی دلچسب بود همه شوق دیدن عروس لحظه شماری می کردن خواهر زادگانم به بهانه های مختلف می اومدن و ساغر هم با همه خوب بود
مخصوصا با من حدود شاید 20 روزی بود از عروسی گذشته بود خانواده ساغر همه ما را دعوت کردن پاگشا رفتیم تبریز و خیلی هم خوش گذشت دو روز اونجا بودیم ما اماده شدیم برگردیم زنجان خونه مون فریدون و ساغر موندن من طاقت دوری از ساغر را نتونستم تحمل کنم دور از چشم همه رفتم دستشویی تا می تونستم گریه کردم چشام شده بود دو کاسه خون ساغر تا دید پرسید چرا چشات قرمزه گفتم دلم برات تنگ میشه گریه کردم
گفت منم دلم برات تنگ میشه بمون با ما، تا با هم بریم رفت با مامان حرف زد منم موندم
نزدیک یک ماه تبریز موندیم با همه فامیلای نزدیک که هر شب خونه یکی پاگشا دعوت بودیم آشنا شدم همه بدون استثنی موند بالا و اروپایی بودند هیچکدام از زنها و دختران تو جمع مهمونی ها شال و روسری نداشتند و لباسهای باز و تن نما تنشون بود خیلی با خانواده مذهبی ما تفاوت داشتند
مردها هم آراسته و خوشتیپ بودند فریدون و ساغر هم مثل اونا شیکپوش و اروپایی منم که تعریف از خود نباشه در زیبایی و خوشتیپی زبانزد همه فامیل بودم هنوز ریش و سبیل نداشتم تقریبا هم قد فریدون بودم از فریدون سفید تر و کشیده تر
دو تا از دختر خاله های ساغر که هم سن و سال خودمون بودند علاقه مندم شده بودند خوشگل و خونگرم بودند اغلب مهمانی ها اونا هم بودند ولی من فقط ساغر را دوس داشتم اونا برام معمولی بودند اسمشون دیبا و شهره بود مدتها منو با تلفن و پیامک تو مهمانی ها حتی شب ها تا دیر وقت ول کنم نبودند

از تبریز که برگشتیم منو ساغر دیگه خیلی به هم عادت کرده بودیم تو خونه ساغر فقط پیش بابام خودشو می پوشوند تا بابام می رفت بیرون شالشو ور میداشت انبوه گیسوان نرم و خرمایی اش را می ریخت بیرون لباس های راحتی تنش می کرد اغلب با هم اوایل شطرنج بازی می کردیم ساغر شطرنج و تخته نرد و پاسور را از بچگی خوب بلد بود ولی ما بخاطر مذهبی بودن پدرم بلد نبودیم او حرفه ای بود من مبتدی مثل شاگرد مدرسه منو یاد می داد و خیلی خوب و با علاقه یاد میگرفتم تا جاییکه در شطرنج حریف من نمی شد
روبروی هم که می نشستیم شلوارهای چسب تنش بود شکل کصش آشکارا زیر شلوارش معلوم بود خطی زیبا و منظم دو نیمش می کرد و گاهی پاشنه پای زیبا و کشیده اش را انگار تو کصش فشار می داد منم با دیدن اون کیرم سفت می شد یه جورایی پنهانش می کردم ولی ساغر زیر چشمی حرکات کیرمو تو هوا میزد
سالها به این شکل گذشت و تا آستانه سکس با هم می رفتیم ولی من بی عرضگی می کردم و ترس داشتم که رسوایی بار بیاد و حتی ساغر بدش بیاد و داد و هوار کنه
شده بود تو خواب می رفتم سر تختش به ارامی باسنشو و لای پاشو که اغلب به صورت پاهای جمع شده به شکم میخوابید دستمو از رو شلوار یا حتی شورتش میگذاشتم رو کصسش البته نمیدونستم که دستم درست رو سوراخش بیشتر می خوره تا تکان می خورد استرس می گرفتم کیرمم حتی شل می شد و پشیمان بر می گشتم سر جایم
از این حرکتهای فراوان کرده بودم تا تنها میشد چه بیداری چه خواب بدنشو به بهانه های چاق شدن و یا اندازه گرفتن با اعضای تن خودم دست مالی می کردم
حتی اون اواخر یک روز پاییزی طاقباز خوابیده بود تنها روی فرش رفتم دیدم خوابه طلق معمول به بهانه مالش شروع کردم اندازه گرفتن رونهایش دید از من دودی بپا نمیشه بیدار شد بحث می کردیم ساغر می گفت مثلا رون من چاقه من میگفتم مال اون با دستام حلقه کردم واقعا رونش از رون من چاقتر بود گفت نه چون شلوار کتان تنم هست بخاطر اونه گفتم شلوارتو بده پایین اندازه بگیرم خندید گفت اخه …
گفتم چی گفت شورتم خیلی جمع و جوره
گفتم خوب شورت که داری
گفت اره
 
دکمه شلوارش باز بود زیپشم تا نصفه باز نمیدونم کی باز کرده بود اولش بسته بود زیپشو دادم پایین شلوارشو دادم پایین باسنشو از زمین بلند کرد شلوارشو تا نزدیک زانوهاش کشیدم پایین
خدای من چه میدیدم دو رون سفید بی مو صاف گوشتی و زیبا یه شورت کرم متمایل به سفید نازک و چسبیده به کص باد کرده با نقش چاکی قرینه یه ذره چپ و راستشم متفاوت بود دو دستمو حلقه کردم به ته رونش کلی موند برسه
شلوارمو دادم پایین شورت پا دار تنم بود کیرمو گذاشته بودم بین کش شورتو شلوار راحتیم کلفتیش و سرشم معلوم بود ولی طوری می کردم نبینه اندازه زدم مال ساغر کلفت تر بود تا اینجاها هم رفته بودم ولی از گاییدنش می ترسیدم به دلایل زیاد …
چند سالی گذشت حالا تو سن حدود 20 هم گذشته بودم

یک روز دو تا از دختر دایی هام که در حد معمول هستند و زیاد چنگی به دل نمی زنند ولی تشنه کیرند اومدن خونه ما یکیش دوسال بزرگتر از من و یکیش تقریبا همسنم بود
خیلی شلوغ می کردیم اواخر شهریور بود شرط بندی سر کشتی گرفتن کردیم بین سه دختر ساغر با وجودی که هیکلش از هر دو لاغر و کم وزن تر بود هر دو را چند بار خاک کرد ناهارو خوردیم و اونا با مامانشون بودند رفتند
منو ساغر و مامان خونه بودیم عصر بود مامان رفت خرید تنها شدیم
از ساغر تعریف کردم و رشادتش و چالاکیش که چه راحت فهمیه و سمیرا را خاک می کرد
گفت بیا با هم کشتی بگیریم شرط می بندم تو را هم خاک کنم
گفتم ابدا بتونی گفت پاشو
 
پاشدم همدیگرو گرفتیم واقعا به زور تونستم پشتشو رو زمین بیارم
گفت من لباسم مناسب نبود نتونستم خوب سوار تو بشم وایس تا لباسمو عوض کنم رد خور نداره تا خاکت نکنم ولت کنم.
منم گفتم لباسای منم مناسب نیست بهانه نکن
گفت برو لباس ورزشی بپوش تا جر نزنی
منم یه دوبندی مشکی نایک اصلی و سوزنی داشتم هنوز دارمش با یه گرمکن بدون شورت پوشیدم (اخه به چه زبانی به من احمق بگه منو بکووون !! من احمق نفهمم!؟؟)
ساغر هم رفت لباس ورزشی پوشید اومد گرمکن چسب و یه تاپ راحت سوتین تنش بود گفت بذار اینم در بیارم قبل کشتی گرفتن جلو چشام در اورد البته پشتشو کرد بمن تاپ شو داد بالا گفت غزن قفلی ها را باز کن همه بدنشو از عقب دیدم کمر باریک قسمتی از باسن گردو بزرگ و از بغل یکی از سینه هاش هم تا نوکش دیدم دستمو به پشتش که زدم انگار برق داشت بدنمو لرزوند باز کردم از بالاش بند نداشت به راحتی سوتینشو در اورد
پرسیدم چرا بند بالا نداره مثل مال مامانم
گفت دکولته است سینه های مامان خیلی بزرگه دکلته نگه نمیداره مال من سوتینم نمیخاد سفتن ببین کشیدم به مامان خوشگلم اونم دکلته می زنه مال اون 75 است مال من 70 !! دستشو زد زیر سینهاش که نوکشون از تاپش زده بود بالا نفهمیدم دکولته و 70 و 75 یعنی چه !! سوتین تو دستاش بود گرفتم بو کردم گفتم چه بوی خوبی داری عاشق بوی بدنتم
گفت میدونم شیطووون
 
 
اخه شورتاشو و لباس زیرشو هر طوری شده تا بشوره پیدا می کردم ساعتها میبوسیدمو بوش می کردم
شورتاشو به کیرم می مالیدم لذت می بردم
چند بار سرزده اومده و دیده بود بهانه های عجیب غریب می تراشیدم
حالا میخواستم بگم که فقط بوشونو دوس داشتم تا نفهمه به کیرمم می مالیدم
شوخی یا جدی گفت خیسش نکنی میخام بعد کشتی ببندم این یکی را فقط دارم
گفتم مگه ببعی هستم بخورم !؟خخخخ
گفت نه منظورم آب پاشیه خخخخ

با هم درگیر شدیم نمیشد پشتشو زمین بیارم شرطمونم سر یه پلاک و زنجیر طلا بود چند بار سینشو گرفتم گفت فوله سینمو نگیر درد میکنه مگه کشتی زنان را تا حالا ندیدی؟! ولش کردم باورم نمیشد درد کنه فکر می کردم الکی میگه باز گرفتم منم گرمکن تنم بود شورت نداشتم سینشو گرفته بودم هی میگفت بخدا فووله مُردم ول کن من الاغ هم فکر میکردم الکی میگه که یهویی دستشو انداخت تخمامو گرفت من جونم در اومد تسلیم شدم
گفت فشارش بدم ؟!
گفتم نه مرررررردم
گفت منم حالم اینجوری میشه مگه نمیدونی جاهای فول در مردان و زنان کجاست ؟!
دستشو شل کرده بود حالا کیرم دستش بود گفت اینجا ها فوله …
پرسید چرا اینهمه سفته ؟!
گفتم نمیدونم بخاطر استرس باید باشه
خنده ای کرد و گفت ؛ تا باشه از این استرس ها پهلوااان خخخخخخ
باز من نفهم جرات نکردم بکنمش ..

 
گفت پس حواست باشه اونجاهای تو فوله گردن گرفتن فوله و سینه های منم فووله
درگیر شدیم زود کمرمو گرفت پا پیچ داد کم مونده بود بیفتم ولی وزن من 9 کیلو بیشتر از ساغر بود به هر تلاشی بود در رفتم تا بخودم بیام باز کمرمو یه کمی بالاتر گرفت ولی به پشت اومد زمین ولی نیم تیغ شد من روش بودم پاهاشو دور کمرم پیچوند تا منو برگردونه کیرم سفت چسبیده بود رو کصش حس کردم خودشو می ماله به کیرم که رو چاک کصش دراز کشیده بود منم انگار که اگر ولش کنم منو خاک میکنه رو پایین تنه اش خیمه زده بودم نمیخواستم خاکش کنم سینه های خوشگلشم چسبیده بود به سینه های لختم ساغرم حالا معلوم بود به بهانه ی بیرون اومدن از زیرم تقلا می زنه ، کصشو میمالید به کیرم بی اختیار اولین بوسه را از بغل گوشش به بهانه کرکری خوندن کردم گفتم اینم فووله گفت کدام ؟ بوسه بعدی را زدم گفت باید به آیین نامه نگاه کرد حالا بدون تلاش فقط با فشار دادن بازوهاش و پاهاش منو رو نیم تنه پایینش نگه داشته بود شونه اش خاک نشده بود منم نمیخواستم خاک کنم تا تمام بشه
گفتم دیدی باختی ؟!
گفت پام سر خورد ولی کتفم را نمیتونی خاک کنی ولی قبول تو بردی دیگه جونم نداری پاشو…
از روش اومدم پایین گفت من باختم !؟
گفتم نه باید ادامه بدیم تا خاکت کنم و ضربه فنی بشی
گفت پس بیا یه کاری کنیم
گفتم چی
گفت بذار به مامان زنگ بزنم ببینم. کجاس یهویی نیاد ببینه بد فکر کنه فریدون که میدونیم دیر وقتِ شب میاد
زنگ زد مامان تو سبزه میدان بود گفت مامان آبلیمو تمام داره میشه یک بطری بگیر
معلوم شد مامان تا یکساعتم نمیتونه خودشو برسونه
گفت شورت پاته ؟
گفتم نه
گفت برو شورت بپوش منم می پوشم بیا بگم چکار کنیم
شرط می بندیم اگه من بردم تو دستبند می خری برام اگه تو بردی من ساعت برات میخرم

گفتم ندیده قبول من ساعت اومگا میخام خخخخ
 
گفت بخدا میخرم شده طلاهامو بفروشم ولی به جون کاوه ببازی باید بدی به زور هم شده می گیرم …
گفتم باشه دست دادیم شرط بسته شد
فکر کردم از کیرم اذیت شده شورت بپوشیم که فشار به کصش نیاد یا چیزی مثل این که شک داشتم …
شورتمو پوشیدم و شلوارم روش هنوز کیرم سفته گذاشتمش زیر دوتا کش اومدم گفت
بیا شلوار همو در بیاریم بدون اینکه شورت مون پایین بیاد
گفتم چطور
گفت اگه تو شلوارمو در اوردی و شورتم پایین نیومد بردی منم مثل تو
گفتم اگه مال هر دو اومد پایین چه گفت مال اونیکه بیشتر پایینه طرف مقابلش بازنده است
درگیر شدیم تقلا زدیم شلوار همدیگرو در اوردن شلوارمو تا نزدیکی های زانوم کشیده بود پایین ضمن اینکه شورتمم اومده بود پایین مال ساغر و شورت و شلوارو با هم در اورده بودم که تو حرکتی سریع شلوار منو که خودمم دوس داشتم در بیاره در اورد تقریبا همزمان با عدم مقاومت شلوار ساغر را تونستم کمی زودتر در بیارم کیر من پریده بود بیرون نگو شورتی که تن ساغره بعد فهمیدم از دو جا با سنجاق قفلی از دو سمت کمرش دوخته به شلوارش من فکر کردم شورت نداره چون تا شلوارشو دادم پایین کونش لخت شد باسنی که اب از دیده ها می ربود نفسم را تو سینه ام بند اورد تو دلم گفتم هر جوری شده باید بکنمش اون باسن خوشگشو لختی بغل کنم و بخورم و ببوسمش
از سمت جلو دستمو انداختم که اونم شورت و شلوارمو با هم کشید پایین
من زودتر از اون شلوارشو در اوردم گفت باختی دستش رو کصش بود
گفت ببین باختی کلا شورتمم در اوردی ولی من شلوارتو در اوردم شورتت پایینه ولی هنوز پاته خخخخ

 
 
دستام رو کیرم بود
گفتم تقلب کردی شورت نداشتی
شلوارشو نشونم داد شورتشم توش بود
دستش رو کصش بود هر هر می خندید گفت نمیخای کاری کنی؟ !!
تو حسی نداری ؟ ببین مال من چه باد کرده ؟ دستشو از رو کصش لحظه ای کشید بند دلم پاره شد نفهمیدم چجوری ولی…
پریدم روش بغلم کرد کیرمو با نامردی بدون مقدمه هر چه زور داشت هل دادم تو کصش تا رفت توش گفت اخخخخخخخ جرررر خوردم کااااااوه. یواااااش موووررررردم
رفتن کیرم تا ته کصش همان و اومدن آبم همان حالا ساغر زیر بود و من بدنم منقبض و منبسط می شد هر بار حس می کردم قسمتی از جونم می ریزه تو کص زنداداش عزیزم
اینجوری بود سکس مون از اون زمان آغاز شد
و هر بار تجربه تازه ای یاد گرفتم طولی نکشید تا از کوچکترین فرصت برای سکس استفاده می کردیم الان 26 سالمونه ضمن اینکه 21 ماه فریدون رفت سربازی ساغر انگار زن خودم شده بود چند باری رفتیم تبریز حتی تو خونه تبریزشونم به راحتی سکس داشتیم و بدون ترس و خجالت تو یک اتاق میخوابیدیم وقتی فریدون سربازی بود اولین باری که با من تنها رفته بودیم تبریز شب بعد از شام و شب نشینی و رفتن باباش به اتاق خوابشون تا مامانش گفت اتاق جواد را که مدتی بود رفته بود انگلیس برای تحصیل برای خواب من آماده کرده برین اتاقاتون بخوابین
ساغر گفت من به کاوه عادت کردم پیش هم میخوابیم مثل داداشمه تنهایی خوابم نمی بره من سرخ شدم خجالت کشیدم ولی مامانش خیلی طبیعی گفت هر جور راحتین شب بخیر گفت رفت
رفتیم اتاق خواب مجردی ساغر …
اتاقش با عکسهایی از دوران مجردی دست نخورده روی دیوار و در کمدهایش بود کلی دونه دونه اونها را توضیح داد یادداشتهایی که دوستاش و فامیلها و داداشش نوشته بود همه را خوندیم درو قفلش کرد لخت شد منم لخت شدم هر دو خیلی تشنه سکس بودیم چند روزی بود نتونسته بودیم خلوت کنیم عاشقانه منتظر فرصت بودیم مخصوصا من که فکر می کردم چند روزی که تبریزیم نمیتونم بکنمش
یکی از فانتزی ترین و زیباترین سکسمون را رو تخت خوابش کردیم طوری که ساغر خواست بریم دوش بگیریم طاقت نیاوردم خوابوندم کص زیبا و پر آبشو اونقدر خوردم که تو کمتر از چند دقیقه آبش ریخت بیرون تا ته کصش مک زده و لیسیدم در میان پیچ و تابهایش نوش جون کردم بعد به خواست خودش که میگه بیشترین لذت را در زیر بودن در گاییدنم می بره منو کشید روش گفت هر دو سوراخمو باید بکنی اول کصشو گاییدم گفت بکووون تو کونم بارها کونشو کرده بودم خیلی تنگ بود با اب دهنمون و اب کص و کیرم یه ناز بالش گذاشتم زیر باسنش باز چند ضربه به کصش زدم کیرم آبکی تر شد کشیدم بیرون با سفتی و سختی کردم تو کونش خیلی طول نکشید ابمو خالی کردم تو کونش هر دو میدونستیم اگه تو کصش می ریختم احتمال زیاد باز آبستن می شد باید درد سر و استرس بکشیم تا نطفه را از بین ببریم قبلا چند بار آبستنش کرده بودم تست بی بی چک مثبت شده بود با خوردن قرص و یکبار مراجعه پیش یک ماما نطفه را بی اثر کرده بودیم
تا ابمو ریختم تو کونش شاید نیم ساعتی معاشقه کردیم اغلب ساغر دوست داره زیر من باشه منم دوس دارم ساغر روم باشه ساغر خیلی شلوغ می کرد گفتم مامانت میفهمه میگفت بذار بفهمه دخترشو کاوه جرررر میده بعدش میگفت مامان و بابا تو مستر دنیایی دارند با اتاق من دو تا اتاق فاصلشونه
گفتم ممکنه از تراس بیاد گوش وایسه
 
میخندید میگفت بهتر بذار ببینه دخترش ساغر چه کوصی شده که زیباترین پسر جهان عاشقشه!!!
اونجا دونستم واقعا آزادی در این خانواده در حد بسیار بالاست با این وجود من ترس داشتم برای سکس بعدی من کاملا آماده بودم که ساغر دستمو گرفت بلندم کرد باسنشو چسبوند به کیرم دو دستشو برد عقب باسنمو گرفت انگار که کولم کنه به سمت حمام رفتیم زیر دوش تمیز شدیم
بماند که چقدر سینه هاشو خوردمو لب گرفتم قربان صدقش رفتم اومدیم بیرون
طولانی ترین خوردن کیرم را اونجا تجربه کردم
من زیاد از ساک زدن کیرم لذت نمی بردم ولی انگار تو اتاق ساغر انرژی نهفته ای بود لذت ها را تصاعدی می برد بالا
برای نخستین بار بدون اینکه کص و کونشو بکنم تونست با لیس زدن بوسیدن و خوردن کیرم آبمو آورد پاشوند رو صورتش و تو دهنش به خواست خودم خواستم بیاد با هم بخوریم من که دو سه بار از تو دهن ساغر ته مونده اب کیرم را خورده بودم شور طعم بود اینبار از رو صورت ساغر لیسش زدم دهن به دهن می شدیم و تقسیم می کردیم قورتش میدادیم
ساعت 4 هم گذشته بود ما هنوز بیدار بودیم ساغر گفت میتونی باز هم بکنی گفتم اذیت میشی ببین کص و کونت همه قرمز شده (کیرم خیلی بلند نیست ولی خیلی کلفته حدود 15 سانته اندازه کلفتیش از مچ دست ساغرم کلفت تره)
شروع کرد تحریک کردن رگ خوابمو میدونست تا کیرم دیر بیدار میشد انگشت تو کونم می کرد انگار سنسور داشت تا انگشت فاکش تا ته می داد تو کونم کیرم وحشتناک سفت می شد بخاطر همین کار ناخن انگشت فاکشو کوتاه می کرد روزها ناخن مصنوعی میچسبوند تا ست بقیه بشه با فرو کردن انگشتش تو کونم کیرم سفت و سفت تر شد ساغر با احتیاط پاشد نشست رو کیرم حالا خوردن و مالیدن سینه ها و لب و پچ پچ عاشقانه های طولانی و آراممان شروع شده بود هر از گاه دستشو می برد زیر باسنم منم همراهی و آسونش می کردم انگشتشو تا اونجا که میتونست می کرد تو کونم میگفت جرررم بده کوووونی قدرت کیرم زیادتر می شد در بیشتر از نیم ساعت تا خواست آبم بیاد کیمرو از کصش کشید بیرون با کون نشست روش طبق معمول به سختی و تنگی تو چند حرکت کیرم رفت تو کونش طولی نکشید که برای سومین بار ابمو خالی کردم تو کونش آرام چرخید تا کیرم بیرون نیفته پشتش کرد به من سرشو چرخوند لب گرفتیم نوازشش کردم و با معاشقه و نوازشهایم خوابش برد کیرم هنوز سفت و قبراق تو کونش بود تا تو بغلم منم مدتی بعد خوابم برد نزدیک 10:30 بود بیدار شدم ساغرم بیدار بود هر دو لخت رفتیم دوشی گرفتیمو سرحال اومدیم بیرون از ساغر هرگز سیر نمیشم و اون روزم تشنه تر !!
چیزی نمونده بود باز بکنمش مامانش درو زد گفت بیاین صبحانه بخورین خواب بسه هردو فقط شورت تنمون بود زود پوشیدیم و من از خجالت نمیتونستم برم بیرون ولی ساغر انگار نه انگار رفت بیرون هی منو صدا می کرد که خواب بسه تنبل خان بیا که اومد دستمو گرفت منم انگار خواب بودم سلامی کردم فقط مامان اکی تو خونه بود همه رفته بودند ابی به دست و صورت زدم الکی موهامو خیس کردم سشواری کشیدم و صبحانه دم ظهرو که با سلیقه بی نظیر مامان اکی چینده شده بود خوردیم …

 
 
چند روزی که تبریز بودیم هر شب با تنوع جدیدی سکسامون را می کردیم
یاد گرفته بودیم دیگه آبمو تو کصش نمی ریختم یا تو کونش میریختم یا رو بدنش و یا تو دهنش که با هم میخوردیم اب کسشم که واقعا برایم مثل خامه و سرشیر بود با هم میخوردیم
دیگه رفته رفته سکس ریتمیک را حفظ کرده بودیم. طوری که هفته اخر پریودیشو از روز 20 به بعد میریزم تو کوصش
شاید ده بار من میکنمش یکبارم فریدون نمیکنه فریدونم خوشتیپه ولی نه مثل من دو ساله بابام تو کلاردشت ویلا خریده تابستانها اونجا هستیم من جایی استخدام نشدم سربازیم نرفتم بابام مرکز پخش مواد خوراکی داره اغلب به کمک بابام میرم ولی تابستانها شمال هستم مامان و ساغر هم اغلب میان پیشم فریدون فقط تعطیلات و مرخصی هاشو میاد اونجا تازه تصمیم به بچه دار شدن گرفته بودند من خیلی رعایت می کردم تو کصش ابدن نمی ریختم حتی اون هفته اخرو تا یک روز سر ظهر اومدم دیدم مامان و بابا جشن گرفتن پرسیدم چیه گفتن ساغر آبستنه رفته آزمایش گفتن تو ماه دوم شه تا دیدمش تبریک گفتم برگ آزمایششو اورد تو هفته همه خبر دار شدن جشن مفصلی در کلاردشت گرفتیم همه طایفه دو سمت اومده بودند و کادو های نفیسی اورده بودند منم کادو نیم ست گرفتم بعد ابستن شدنش دیگه خیلی راحت شدیم تا روزهای اخر زایمانشم سکس داشتیم البته سکس دهنی بود تو ماههای 7 تا 9 سال 92 بود در یک روز خیلی زیبا ساغر بچشو دنیا اورد قبلا اسمشو انتخاب کرده بودیم به انتخاب من اسمشو روژان گذاشته بودیم الان روژان 7 سالش تمام شده تو 8 سالگیه باز زنداداش سه ماهه آبسته اینم دختره اسمشو روناک انتخاب کردیم دوس داشت پسر بشه نشد روژان بقدری زیباست تو خیابون که باهاشیم همه تحسین می کنند و تقاضای اسپند دود کردن و مواظبت می کنند ساغر خیلی دوست داشت بچه دومش از من باشه قبول نکردم هر چند منو فریدون هر دو A+ هستیم به سادگی معلوم نمیشه بچه از کداممونه ولی ژنتیک میدونستم یک روزی ممکنه تست ژنتیک بشه هر چند بارها فریدون دیده منو ساغر بغل همیم و عاشقانه همدیگرو نوازش می کنیم بعید میدونم ندونه من و زنش عاشق همیم فریدون آدم خاصیه خوشش میاد منو ساغر با هم باشیم تو عمر ازدواجشون حتی یک بارم ساغر را دکتر نبرده تا تیاز به دکتر زنان هم میشه به من می گه ببرمش دکتر و یا خرید و آرایشگاه و غیره تمام لباسهای زیر و روشو نوار بهداشتی و لوازم خصوصی و آرایشسم من براش میخرم یا با هم می ریم میخریم دکترِ متخصص زنان که هم زمان ابستنی قبلیش می رفت پیشش هم الان منو بعنوان شوهر ساغر میشناسه #بنظرم بابا و مامانمم به سکس و رابطه منو ساغر مدتهاست پی برده اند ولی صداشونو در نمیارن با تمام این #دانسته ها هر چه #ساغر #اصرار کرد آبستنش کنم #صلاح ندانستم هرگزم #قصد #ازدواج ندارم #شاید #سومین بچه اش را من تو شکمش بذارم
 
 
#کاوه از #زنجان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *