این داستان تقدیم به شما
سلام من سعید هستم بیست و هشت ساله از تهران مجرد در حال حاضر تو یه شرکت خصوصی به عنوان حسابدار مشغول به کار هستم به همراه پدر و مادر و برادر کوچکترم وحید زندگی میکنیم ما اصالتا شمالی هستیم…
***
وقتی خیلی بچه بودم تابستونا میرفتیم شمال خونه پدربزرگم و دو سه ماهی تا که تا شروع مدارس وقت بود اونجا میموندیم اونا تو یه روستا نزدیک رشت زندگی میکردن.
من یه خاله دارم به اسم شهناز که اون موقع نزدیک بیست و پنج سالش بود این خاله من خیلی خوشگل بود و منو خیلی دوست داشت و البته یکم شیطون بود یادمه شبها که میخواستیم بخوابیم منو میبرد پیش خودش و با هم میخوابیدیم منم اون موقع هفت هشت سالم بود و زیاد تو باغ نبودم که خالم با من ور میرفت بوسم میکرد با شومبولم بازی میکرد منم خیلی خوشم میومد و خلاصه …
چندین سال از این قضایا گذشت من سال دوم دبیرستان بودم خیلی لاغر و ظریف بودم و البته قیافه خیلی خوبی داشتم و تو این مدت اطلاعات زیادی در مورد سکس پیدا کرده بودم و یواشکی تو خونه فیلم سوپر نیگا میکردم خیلی حشری بودم و برای اینکه خودم و تخلیه کنم خودارضایی میکردم خیلی تو نخ این بودم که با یه نفر سکس داشته باشم ولی موقعیتش جور نمیشد.
امتحانات خرداد که تموم شد رفتیم شمال بابام چند روز مرخصی گرفته بود تا ما رو ببره یه آب و هوایی عوض کنه و برگرده و ماهم قرار شد که تا آخر تابستون بمونیم اونجا .
خاله شهنازم که حالا خیلی جا افتاده و خوشگل شده بود و دیدم و پریدم تو بغلش و روبوسی کردیم خاله من چون از اول تو روستا بزرگ شده بود و کار کشاورزی و کارای سنگین انجام داده بود خیلی قوی و پرزور بود خداییش خیلی بدن ردیفی داشت خیلی دوست داشتم یه موقعیت پیش بیاد با هم تنها باشیم به یاد روزای بچگی ببینم بازم از اون کارا باهام میکنه یا نه فقط همیشه یه سوال تو ذهنم بود که چرا خالم ازدواج نکرده؟؟
با اینکه خیلی خوشگل بود و از سن ازدواجش گذشته بود هنوز مجرد بود .
یه بار که با خالم داشتیم از این ور و اون ور صحبت میکردیم باهام شوخی میکرد و هی دستمالیم میکرد و منم خوشم میومد و به بدنش دست میزدم و به بهونه کشتی گرفتن و اینا میچسبیدم بهش و یواش یواش شومبولم که حالا یکم بزرگتر شده بود راست میشد.
یه بار شب که تو اتاق خوابیده بودم من معمولا با شرت میخوابم نصفه های شب احساس کردم یکی داره بدنمو میماله و باهام بازی میکنه یه لحظه ترسیدم ولی بعد یادم افتاد که خالم تو بچگی ازاین کارا باهام میکرد فهمیدم خودشه الکی خودم و زدم به خواب ببینم چیکار میکنه داشت با کیرم بازی میکرد و بوسم میکرد بعد یواش یواش کمرمو مالید و یدفعه رفت سمت کونم و باهاش بازی میکرد و کونمو میمالید و من خیلی داشتم حال میکردم .
دیگه این شده بود کار هر شب خالم و منم خودم و میزدم به خواب که خجالت نکشه و به این کارش ادامه بده.
یه روز مامانمینا میخواستن برن شهر خرید به خالم گفت گفت بیا بریم اونم گفت حوصله ندارم میمونم تو خونه منم دیدم خالم نمیخواد بره گفتم منم نمیام میمونم پیش خاله.
بابزرگم و مامان بزرگ و مامانم و داداشم رفتن حالا دیگه تو خونه هیشکی نبود جز من و خالم ظهر که شد ناهار خوردیم و خالم گفت من میرم بخوابم منم رفتم تلویزیون نیگا کنم یکم که گذشت یه فکرایی به سرم زد پاشدم رفتم ببینم خالم چیکار میکنه آروم در اتاق و باز کردم دیدم خالم خوابیده یه دامن بلند مشکی با یه تیشرت قرمز پوشیده بود خیلی صحنه قشنگی بود نمیدونستم چیکار کنم دوس داشتم برم سمتش ولی میترسیدم خیلی حشری شده بودم .
آروم آروم رفتم سمتش و دراز کشیدم پیشش و یواش از پشت بغلش کردم و پامو انداختم لای پاهاش و از اونجایی که خیلی هیکلی تر از من بود صورتم میخورد به کمرش و آروم کمرشو میبوسیدم فکر کنم خالم فهمیده بود چون هی تکون میخورد و آه میکشید .
بعد آروم گفت سعید تویی منم با من و من گفتم آره خاله بعد چرخید سمتم و لبمو بوسید و چند بار پشت سرهم این کار و تکرار کرد بعد گفت خیلی دوست دارم عزیزم بعد من و برگردوند اون سمت و از پشت بغلم کرد و با کیرم بازی میکرد و منم بهش گفتم منم خیلی دوست دارم خاله دوس دارم در آینده با یکی مثل تو ازدواج کنم اگه خالم نبودی حتما باهات ازدواج میکردم بعد از دهنم پرید و گفتم خیلی دوس دارم باهات سکس داشته باشم و یه دفعه دوتامونم ساکت شدیم .
کیرم حسابی سیخ شده بود خیلی احساس خوبی داشتم تو بغل خالم تو همون حالت بهم گفت سعید یه چیزی میخوام بهت بگم قول میدی بین خودمون بمونه منم گفتم آره خاله بگو گفت خیلی مهمه نباید کسی بفهمه منم گفتم خیالت راحت گفت من دوست دارم با تو سکس داشته باشم ولی یه موضوعی هست که سخته برام گفتنش گفتم چی گفت من با دیگران فرق دارم گفتم یعنی چی بعد گفت قول دادی به کسی نگیا گفتم باشه خاله گفت من دوجنسه ام مخم سوت کشید مگه میشه؟؟
بعد یدفعه دامنشو کشید پایین و دیدم یه کیر حدودا بیست سانتی بین پاهاش بود تازه فهمیدم چرا خالم ازدواج نکرده من که حسابی شوکه شده بودم اومدم برم بیرون که خالم دستم و گرفت و من و بغل کرد و گفت قول دادی به کسی چیزی نگیا بعد منم که چندبار فیلم سکس دوجنسه دیده بودم و بدم نمیومد یه همچین رابطه ای رو تجربه کنم گفتم خاله الان میخوای چیکار کنیم گفت نگران نباش قول میدم لذت ببری.
بعد لباسام و در آورد من و به شکم خوابوند رو زمین و شروع کرد ماساژ دادن و هی با کونم ور میرفت و انگشتشو میکرد تو سوراخ کونم و لقب و جلو میکرد اولش یکم دردم گرفت ولی بعدش دوست داشتم و آخ و اوخ میکردم بعد رفت از کشو یه کرم آورد زد به انگشتش و دو انگشتی بعد سه انگشتی داشت تو کونم عقب و جلو میکرد بعد من و بلند کرد و خودش سرپا وایستاد و کیرش و گرفت جلو صورتم و گفت بخورش عزیزم منم که هر چی بلد بودم تو فیلم سوپر دیده بودم یواش یواش شروع کردم به ساک زدن که احساس کردم کیرش تو دهنم هی داره بزرگتر میشه و حسابی راست کرده بود.
بعد گفت بسه دیگه بعد منو خوابوند رو زمین و خودشم اومد خوابید روم و بهم گفت سعید جون میخوام بکنمت عزیزم آماده ای منم که خیلی حشری شده بودم گفتم آره خاله جون بعد یواش سر کیرشو گذاشت تو کونم و فرستاد تو که من خیلی دردم گرفت و داد زدم بعد گفت طاقت بیار عزیزم الان خوب میشه بعد یکم عقب و جلو کرد که خیلی دردم میومد ولی آروم آروم داشت خوب میشد .
یکم تو همون حالت منو کرد بعد از روم بلند شد و گفت به حالت سجده بشین بعد اومد از دوباره کیرشو کرد تو کونم و این بار راحت تر رفت و داشت تلمبه میزد و من داشتم لذت میبردم بعد خم شد روم و از پشت گوشمو میخورد و میگفت عزیزم دوس داری خوب میکنمت منم میگفتم آره خاله جون خیلی دوست دارم قربونت برم منو بکن تو اوج لذت بودم چی فکر میکردم چی شد من اومده بودم خالمو بکنم حالا داشتم به خاله شهناز کون میدادم .
بعد به پشت خوابید و من رفتم نشستم رو کیرش و خودم و بالا پایین میکردم تو همین حال خالم میگفت جون عزیزم آرزوم بود یه روز بکنمت و من و حشری تر میکرد رفتم تو بغلش و از هم لب میگرفتیم اونم داشت منو میکرد.
بعد چند دقیقه هم ایستاده منو کرد تا آینکه آبش اومد و خالیش کرد تو کونم و هی قربون صدقم میرفت از اون موقع دیگه با خالم سکس داریم سه چهار بارم من خالمو کردم ولی بیشتر اون فاعله امیدوارم خوشتون اومده باشه.
نوشته: سعید
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید