این داستان تقدیم به شما
ساعت ۴/۰۷ دقیقه نصف شبه و الان یک ساعته توی ماشین نشستم و منتظرم خانومم از اولین قرار خونگی خودش با دوست پسر جدیدش برگرده پیشم . همیشه دلم میخواست خودم خانومم رو به قرارهاش برسونم و منتظر بشم تا از بغل دوست پسرش برگرده پیشم . البته ایناولین تجربه ام نیست ولی اولین باره که دارم اینو اینجا مینویسم . این فانتزی هیچوقت هیجان و لذتش رو از دست نمیده . دیوث وقتی میرفت پیشش توی راه بهم میگفت زود میبینمش و میام و سکس و اینا نداریم ولی تا رفت داخل برام نوشت که حالا حالاها اینجام و پیغام نده خودم پیغام میدم و منم براش نوشتم که راحت باش عزیزم . الان حتما یا کیرش رو تا دسته کرده تو کس نازش یا داره براش ساک میزنه . دوست پسرش رو تقریبا میشناختم و میدونم خیلی دخترا تو نخشن ولی هم مغروره هم بخاطر موقیتش محتاطه و به کسی پا نمیده ولی ببین زن من چه لعبتیه که نتونست مقاومت کنه و تا ۳ نصف شب بهش پیغام میداد مخش رومیزد که بکشه خونش البته منم از این طرف مخ خانومم رو میزدم و خیالش رو راحت میکردم که مشکلی پیش نمیاد . البته خودشم تو کف طرف بود مدتها و امشب به مرادش رسید . بیرون اومد بازم مینویسم چی شد . منم یه سیگار دیگه روشن کنم تا وقت بگزره . وقتی منتظر عشقتی تا از زیر کیر مردی که دوست داشته باهاش بخوابه برگرده پیشت هیچی جای یه نخ سیگار رونمیده.
دوساعت بعد از رفتنش داخل خونه بهم پیغام داد که از خونشون زنگ میزنن و نکرانش شدن اخه نصف شب یواشکی اومد بیرون رسوندمش گفت یجوری بهشون بگم که باهمیم منم زنگ زدم که باهمیم و داریم تو خیابونا چرخ میزنیم و بعدش بهش گفتم که مشکلی نیست و راحت باشه
بهم گفت خسته نشدی و نوشتم که این خستگی میچسبه 😆
بعد از نیم ساعت پیغام داد که دوست پسرش میگه خودم میرسونم و بهم پیغام داد که دورتربرم تا نبینه منو اخه قرار اولشون بود و استرس داشت و نمیخواست طرف بفهمه با اطلاع من داره میره پیشش . هوا کمی روشنشده بود و کمکم ماشینهای بیشتر توی خیابون تردد میکردن . سر کوچشون پیاده شده بود و زنگ زد به من و منم سیرع بهش رسیدم . مشروب خورده بودن و چندین بار ارضا شده بود و توی پوزیشن های مختلف سکس کرده بودن .تعریف میکرد پسره خیلی از سکس با خانومم راضی بوده و اونم با اینکه میگفتهبه سختی ابش میاد ولی خیلی زیاد و سریعتر و دوبار ارضا شده بوده . بعد کمی توی بغل هم دراز کشیده بودن و بعد پسره شروع کرده بوده خونه رو مرتب کردن . سوارماشین کهشد خستگی از قیافه اش معلوم بود و بوی مشروب هممیومد . دوست داشتم بعد اونجا توی کوچه ای جایی توی تاریکی کمی حالکنیم ولی چون هوا روشن شده بود نمیشد .
ولی در هر حال خیلی حال داد و از دیدن خانوم خوشگلم که چندین بار ارضا شده بود و راضی بود از سکس با دوست پسر جدیدش لذت می بردم .
فکر میکنم بزودی باز هم باهم قرار بزارن .
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید