این داستان تقدیم به شما

اسمم نداس. بیست و هفت سالمه چهار ساله ازدواج کردم. شوهرم کارگره و بعد ازدواج خیلیم دیگه به خودش نمیرسه. کلا آدم دلچسبی نیست و به خاطر همین از صحبت با آقایون جذاب خیلی لذت میبرم. داستان مال چند ماه پیشه شلوغیای دم عید بود و دستفروشا و مردم کل خیابونا و پیاده روها رو پر کرده بودن. منم برای خرید زیاد تو اون جمع میرفتم. تازه یه چادر لیز و براق خریده بودم که خیلی جلب توجه میکرد و از اینکه نگاه مردا خیلی بهم خیره تر شده بود خیلی لذت میبردم تو شلوغی های خیابون بعضیا خودشونو بهم میمالیدن و حس خیلی خوبی بهم میداد. هیچ کیم تو اون شلوغی متوجه نمیشد باور کنید وسوسه انگیزه…
 
وقتی برای سوال از دستفروش یه جا ایستاده بودم احساس کردم یه نفر رون پاشو چسبونده به باسنم. عکس العملی نشون ندادم دیدم کم کم داره پاشو از رو چادر لیزم میکشه رو باسنم آخ که چه حالی میداد دوست داشتم سماجت بیشتری به خرج بده و منو تسلیم خودش کنه. آروم آلت سفت شدشو آورد و میکشید رو باسنم. فهمیده بود که من راضیم به این کارش. آلتش از رو چادر به قسمت گوشتی باسنم فشار میاورد و دیگه ابتکار عملو به دست گرفته بود منم به نفس زدن افتاده بودم و سرعت پلک زدنم آروم شده بود. آلتشو گذاشته بود بین باسنم و با حرکتش رو چادرم لیز میخورد.
به زن بودن خودم افتخار میکردم که میتونم انقد از شهوت بالام لذت ببرم. واقعا هیچ چیز برا ما زنا لذت جنسی نمیشه. همه میدونن شهوت و لذت زن ده برابر مرده. شما آقایون فکر کنید یه روز که شهوتتون دو برابر میشه چه حسی دارین و چجوری تمام فکر و ذکرتو مشغول میکنه حالا فکر کنید ما که شهوتمون انقد بیشتره چه حالی میشیم. وقتی دیدم میخواد ادامه بده کمکش میکردم بیشتر به هم مالیده بشیم. از اینکه اون پشت سرم بود کسی تعجب نمیکرد چون همه فکر میکردن شوهرمه.
 
تو همون حالت دستشو گرفتمو بردمش تو یه کوچه باریک و قدیمی که هیچ کسم از اون رد نمیشد. دستشو گذاشت رو سینه هام سوتینم نبسته بودم. از رو لباس سینه هامو میمالید و میخورد نفس نفس میزدمو قربون صدقش میرفتم. میخواست بره سراغ مراحل بعد که گفتم نه ادامه بده سرشو از شدت لذت میچسبوندم به سینه هام. بعد چند دقیقه زیپشو باز کردمو کیرشو دراوردم چه کیر نازی بهش زبون میزدم از شوق اینکه این کیر قراره داخل کسمو صیقل بده هیچی نمیفهمیدم. لبای خیسمو دور برجستگی سر کیرش حلقه کردمو جلو و عقب میبردم.

 
در حالی که هنوز چادر رو سرم بود اونو از رو باسنم دادم کنار و دامن شلواریموکشیم پایین. شرتمو زد کنار و سرکیرشو گذاشت دم کسم از شدت شهوت باسنمو دادم عقبتر که راحتتر بکنه تو کسم. از خیسی کسم و کیرش راحت تا ته رفت تو آروم و دلچسب و منظم کیرشو به طول ده سانت تو کس نازم حرکت میداد. خیلی خوشحال بودم که میتونم لذت کس دادنو به یه پسر خوشتیپ تحربه کنم. دستاش از رو چادر رو سینه هام بود و کسم در خدمتش. تو عرش سیر میکردم و از شوق چشام داشت سیاهی میرفت. زن بودنمو با هیچ چیز نمیخواستم عوض کنم. ظریف بودن، ناز کردن، خودنمایی کردن و از همه مهمتر کس دادن. صدای آروم ناله هامو نمیتونستم قطع کنم. ریتم نفس نفس زدنم نامنظم شده بود ازشدت مستی دیگه اصلا عقلم کار نمیکرد و به کارم افتخار میکردم.دوست داشتم کسی رد شه و منو تو اون حال خوش ببینه. بعد از پنج شش دقیقه آبش اومد و ریخت پشت چادرم که رو کمرم بود…
 
نوشته: ندا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *