این داستان تقدیم به شما
سلام
اسم من حامده ۲۵ سالمه و دانشجو…
***
داستان بر میگرده به چند ماه پیش..زندایی من حدود ۳۰ سال سن داره سینه های سایز ۷۵ و هیکل عالی که اضافه وزن هیچی نداره برا شهوتی کردن من کافی بود و ۴ سال میشه عروسی کرده با داییم داییم یه آدم بیخیال و از اون آدمای که زیاد به فکر رفاه زندگی نیس همین باعث شد به سرم بیفته با زندایبم نزدیک بشم کم کم بهش پیام دادم به بهانه های الکی.. قرار های بیرون و این حرفا اوایل بحث سکس اینا اصلا نبودم چون میترسیدم با هیچ زن و دختری هم رابطه نداشتم این اولی بود… تا اینکه بعد چند وقت جرات پیدا کردم و جوک های سکسی و حرفای سکسی کم کم میدادم بهش و اونم بدش نیومد تا اینکه برا اولین بار به ارزوم رسیدم یه شب تو یه پارک تو ماشین نگه داشتم اولین لب ازش گرفتم و سینه هاشو چنگ میزدم یه ۲ دقیقه ای شد خودم باورم نمیشه که به سینه های زندایی مرجان دست پیدا کردم باورتون نمیشه همین الان کیرم بلند شد….
چند بار دیگه به همین شرایط ادامه پیدا کرد که بهش گفتم دلم میخواد یبار سکس کامل بکنم باهات اونم با کلی قهر کردن من و ناز کردن قبول کرد قرار شد یه روز سر کار مرغ و بریم خونه خواهرم منم همه چیزو فراهم کردم آخه آخر هفته ها خواهرم میاد خونه ما تا جمعه شب کلیدای خونشونو برداشتم و رفتم دنبال زندایی جونم خیلی استرس داشت ولی دیگه کار از کار گذشته بود باید میکردم امروز رسیدیم خونه گفت فقط همین یبار و باید قول بدی و این حرفا منم فقط میگفتم چشم که زودتر به کسش برسم.. رفتیم تو اتاق خواب روی تخت دراز کشید منم دراز کشیدم روش و لب تو لب شدیم انقدی خوردم که دیونه شدیم همزمان سینه هاشو میمالیدم تا اینکه مانتو در آوردم و با ی تاپ قرمز و بدن سفید که واقعا حرف نداشت یکم مالیدم که تحملم تموم شد شلوار و تاپشو در آوردم و با شرت و سوتین سبز جلوم بود خودمم لخت شدم گفتم میخوری برام گفت نه دوس ندارم یکم اسرار کردم فایده نداشت بیخیال شدم گفتم پس من باید بخورم کستو شرتشو درآوردم وایییی اولین بار بود کس میدیدیم سفید بی مو و خوش بو زبونمو کشیدم روش و فقط میخوردم براش دستمو میکردم تو کسش و با ی دستم سینه هاشو میمالیدم فقط میگفت حامد بخور انگار ن انگار زنداییمه…
حالش خراب بود و آه و اوه خونرو گرفته بود و قربون صدقم میرفت بعد ۵ دقیقه لرزید و ارضا شد حالا نوبت من بود کیرمو شق شق شده بود حالت سگی خوابید و گذاشتم تو کسش انصافا خوب تنگ بود بعد ۴ سال عروسیش گیر منم حدود ۱۶ سانت میشه صداش در اومده بود و میگفت محکم تند و آه و اوهش فضارو پر کرده بود برش گردوندم و گذاشتم تو کسش دوباره و لب میگرفتم و سینه هاش میلرزیدن حالت فوق العاده ای بود بعد یه ربع آبم اومد و ریختم رو سینه هاش و همشو مالید با دستاش کل بدنش…بعدش رفتیم دوش گرفتیم و لاپایی یبار دیگه کردمش آخه میگفت میسوزه کسش….. دیگم شرایط پیش نیومد بتونم سکس کنم باهاش
امیدوارم خوشتون اومده باشه
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید