این داستان تقدیم به شما

با سلام .امیره 21 سالمه و قدم 167 و وزنم حدودا 55 کیلو هست خلاصه هیکلم خیلی ریزه و قدرت بدنیم خیلی کم رو همین حساب همیشه اعتماد به نفسم خیلی پایینه و نمیتونم با دخترا دوست بشم یه جوری میترسم سر صحبت وباز کنم در دنیای واقعی ولی در عوض توی دنیای مجازی حسابی فعال هستم چون اونجا دیگه قد وهیکل مطرح نیست و فقط صحبت و چت و ازین برنامه اس . یه روز توی لاین تونستم مخ یه دخترو بزنم و خلاصه بعد از چندماه چت کردن و عکس فرستادن دختره که اسمش سمیه بود گفت قرار بزار ببینمت دوباره دست و پام شروع کرد به لرزیدن . هی میخواستم یه جوری بپیچونم ولی سمیه ول کن نبود چندروز با خودم کلنجار رفتم تا اینکه بلاخره گفتم تا کی میخواهی اینجوری باشی ترس رو بزار کنار وبرو ببینش فوقش خوشت نیومد دیگه نمیری…
خلاصه باهاش قرار گزاشتم قبلا گفته بود مجرده و تنها زندگی میکنه ادرس خونشونو داد نزدیک هفت حوض بود پنجشنبه شب به بهانه اینکه با دوستام میریم کوه از خونه زدم بیرون یه کوله هم بردم که پدر مادرم شک نکنن
تصمیم گرفته بودم برای همیشه ترس رو بندازم دور وبا سمیه سکس کنم رفتم داروخانه کاندوم خریدم با اسپری تاخیری خلاصه رسیدم خونه سمیه زنگ اپارتمانو زدم سمیه در رو باز کرد
وقتی باهاش چت میکردم از عکسایی که میفرستاد فهمیده بودم که دختر قد بلندیه ولی وقتی در رو باز کرد ودیدمش جا خوردم سمیه قدش حدود یک وهشتاد بود با هیکلی تو پر و پستونای 85 حدودا سی سالش بود از من بزرگتر بود خلاصه حسابی تحویلم گرفت با هم نشستیم روی یه مبل راحتی و شروع کردیم صحبت کردن با نگاه کردن بهش حسابی کیرم شق کرده بود سمیه یه دامن کوتاه مشکی با یه تاپ سفید پوشیده بود سمیه که متوچه شده بود گفت خب امیرخان توی لاین خیلی ادعات میشد که توی سکس لنگه نداریو و . . .راستش من وقت چت خیلی خالی بسته بودم براش از سکس کردنم و بزرگی کیرمو…
 
سمیه گفت بکش پایین ببینم اون سالارتو.من که میدونستم الانه که دستم رو بشه گفتم سمیه امشب فقط اومدم ببینمت رو مودش نیستم سکس رو بزار واسه روزای دیگه .سمیه پخی زد زیر خنده دستشو گزاشت روی زیپ شلوارم تا بازش کنه بلند شدم از روی مبل گفتم امشب نه.
سمیه هم بلند شد از جاش حسابشو بگن یه دختر با 180 قد حدود 95 کیلو وزن من مثل جوجه بودم مقابلش
اومد روبروم گفت امشب تا صبح واست برنامه دارم امیر کوچولو دستمو گرفت برد توی اتاق بغلی که فقط کفش موکت بود دیدم پشت سرش در رو قفل کرد گفتم چی کار میکنی چرا درو قفل کردی خندید گفت شلوارتو در بیار گفتم در نمیارم میگم امشب رو مودش نیستم

 
هنوز حرفم تموم نشده بود یه سیلی اومد توی گوشم لامصب اینقدر محکم زد که خوابیدم رو زمین
بلند شدم سمتش حمله کردم بهش ولی در مقابل کسی 15 سانت بلندتر و نزدیک 40 کیلو از من سنگینتر بود چکار میتونستم بکنم در یک چشم به هم زدن منو خوابوند روی زمین و نشست روسینم هرچی تقلا کردم بیفایده بود من زور میزدم سمیه میخندید و مسخرم میکرد همونطور که منو در اختیار داشت شلوارمو کشید پایین وبعدش شرتمو دراورد با دیدن کیر کوچیکم که وقتی شق میشد 9 سانت میشد زد زیر خنده گفت با این میخواستی منو ارضا کنی این بود کیرت که میگفتی بزرگه همینه خلاصه میخندید و اذیتم میکرد شرتشو در اورد گفت این هسته خرما بدرد من نمیخوره باید با لیسیدن ارضام کنی تا ارضا نشم ولت نمیکنم من بدبخت گفتم نه
ولی خودش روی سینم نشست اومد جلوتر دو تا دستامو از مچ با دستاش گرفت چسبوند به زمین زانوهاش رو گزاشت روی بازوهام جوری تکون نمیتونستم بخورم حالا دیکه کسش روبروی دهنم بود با کف دستش سرمو اورد بالا و صورتمو رو کسش فشار داد داشتم خفه میشدم ولی اون میخندید و میگفت یا خودت میخوریش یا بزور میخورونمش بهت من که دیدم راهی ندارم شروع کردم به لیسیدنش نیم ساعت میخوردم تا بلاخره ارگاسم بهش دست داد کارش که تموم شد گفت حالا پاشو بزن به چاک کوچولو
 
بلند شدم که برم دیدم در قفل گفتم در اتاق وباز کن خندید اومد جلو روبروم وایساد جوری که پستونای گندش دقیق روبروی صورتم بود دوباره منو گرفت اینبار صورتمو فشار میداد توی سینه هاش دوباره شهوتی شده بود تمام زورمو جم کردم مثل کشتی خم شدم پاشو بگیرم بزنمش زمین فرار کنم دستمو قلاب کردم دور رونش روناش اونقدر کلفت وقوی بود که از جاش جم نخورد دوباره شلیک خندش رفت رو اسمون دیدم رفتم سمت قفسه کمد دررو باز کرد یه کیرمصنوهی با کمربندش در اورد تا اینو دیدم اشکم درومد بهش التماس کردم که اینکارو نکنه باهام ولی اون بیتوجه کیر رو بست دور کمرش حدود 20 سانت بود بهش التماس کردم که دوباره کسشو میلیسم
خلاصه قبول کرد و دوباره اینقدر خوردم تا ارضا شد وقتی ارضا میشد به شدت فشارم میداد اونقدر قوی بود که دندهام درد میگرفت خلاصه راضی شد در اتاقو باز کرد خواستم برم گفت کجا وایسا ببینم مثل سگی ازش میترسیدم اومد جلو کیفمو گرفت توش دویست تومن نقد بود ورداشت با گوشیم که یه نومن خریده بودمش گفت اینا دیگه متل تو نیست سیم کارتمو دراورد پرت کرد سمتم کوله رو همینطور گفت حالت بزن به چاک دگه نبینمت اینورا . من مثل سگ پاسوخته زدم بیرون تا یه هفته بدنم درد میکرد به خودم گفتم دیگه ،گوه بخورم دنبال زن ،گنده تر از خودم بیوفتم لقمه گنده تر از دهنم بردارم.
 
نوشته: امیر پیرپکاجکی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *