این داستان تقدیم به شما

سلام به دوستان. اسمم حامد هست و ۲۵سال دارم.

شب یلدا بود دعوت شده بودیم خونه پدرم ساعت هفت شب بود که رفتیم خونه پدرم،پدربزرگم و عمه بزرگم اونجا بودن،سفره رو پهن کردن که شام بخوریم،خوراک مرغ درست کرده بودند،مشغول غذا خوردن شدیم که یهو زمین شروع کرد به لرزیدن همزمان برق هم قطع شد،همه ترسیده بودیم فرار کردیم سمت حیاط خداروشکر همه سالم موندیم.بعد از اینکه خانوادمو بردم یه جای امن فوری خودمو رسوندم به هلال احمر آخه اونجا عضو بودم،همه بچه های داوطلب اومده بودن،بین این بچه ها چندنفر دختر و زن هم بودن از شهرستانهای اطراف هم واسه کمک اومدن بایکی از بچه ها که اسمش علیرضا بود و از شهرستانهای اطراف اومده بود رفیق شدم،چشمش یکی از دخترای عضو هلال احمر رو گرفته بود.
 
دختره قد کوتاه و خوش اندام بود،علیرضا ازم آمارشو گرفت منم شماره موبایل دختره رو بهش دادم،اینقده اوضاع خراب بود که من اصلا به فکر سکس نبودم،دو روز از زلزله میگذشت که علیرضا بهم زنگ زد و کلید خونه ام رو خواست،ازش پرسیدم میخوای چکار که گفت میخوام برم کمی استراحت کنم و نعشه کنم منم قبول کردم که کلید خونه رو بهش بدم و قرار شد یک ربع بعد خودمم برم خونه،کلید رو گرفت و رفت،من برام کاری پیش اومد که نتونستم برم،تقریباً یکساعت ونیم بعد رفتم خونه از در ورودی آپارتمان که رفتم داخل صدای آخ و اوخ یه دختر به گوشم خورد،کنجکاو شدم که ببینم جریان چیه واسه همین خیلی آروم درب خونه رو باز کردم و رفتم داخل همین که وارد سالن شدم چشمم افتاد به علیرضا که لخت روی دختره خوابیده بود بادیدنشون خشکم زد از علیرضا خیلی ناراحت شدم که بهم دروغ گفته بود،شروع کردم سرشون داد زدن و خواستم به رئیس هلال احمر زنگ بزنم که علیرضا شروع کرد به التماس کردن و ازم خواست چیزی به کسی نگم،نگاهم به دختره افتاد که داشت اشک میریخت نمیدونم چی شد که دلم براش سوخت واز زنگ زدن منصرف شدم.علیرضا که خودشم شرمنده بود از دروغش فوری لباسشو پوشید و از خونه رفت بیرون،ولی دختره همچنان اشک میریخت و نشسته بود یه گوشه و مانتوش رو گرفته بود جلوی بدنش،
 
رفتم یه لیوان آب خوردم وقتی برگشتم نگاهم افتاد به سفیدی بدنش نمیدونم چی شد،موهای بدنم سیخ شد یه لرزش خفیف افتاد به اندامم کم کم شهوت داشت وجودمو پر میکرد،رفتم سمتش خودشو جمع کرد خجالت میکشید؟!نمیدونم!کنارش نشستم ازش پرسیدم چرا گریه میکنی؟چیزی نگفت چندبار سوالمو تکرار کردم ولی بازم جوابی نداد،با دستم سرشو به سمت خودم چرخوندم از با کمی تندی خواستم که به چشمام نگاه کنه،ترسید نگاهشو به چشمام دوخت،سوالمو دوباره تکرار کردم که ایندفعه با صدایی لرزون جواب داد،گفت:میترسم از اینکه آبروم بره،بهش گفتم اگه دختر خوبی باشی آبروت نمیره،تعجب کرد،سرشو به نشونه سوال تکون داد،من دیگه چیزی نگفتم لبامو آهسته رسوندم روی لبهاش و خیلی با احساس شروع به بوسیدن و مکیدن لبهاش کردم چیزی نمیگفت ساکت شده بود ولی همکاری میکرد کم کم سرعتمو بیشتر کردم و محکمتر لبهاشو میمکیدم،خودشو تو آغوشم رها کرد،دستم رو انداختم دور گردنش و تاجایی که میشد لبهاشو خوردم،آروم آروم رفتم سمت گردن و سینه هاش،سینه هاش هنوز زنونه نشده بودن کوچیک بودن و سفت وخوش فرم با نوک صورتی رنگ،نوک سینه هاشو بوسیدم و با زبونم شروع کردم به لیسیدنشون شهوت وجود دوتامونو گرفته بود صدای ناله هاش خونه رو پر کرده بود،چند دقیقه ای سینه هاشو خوردم،دستمو بردم سمت کُسش و شروع کردن به مالیدن متوجه شدم کُسش خیسهِ خیسه،همینجور که سینه هاشو میخوردم بادستم کُسش روهم میمالیدم ایندفعه صدای ناله به صدای جیغ تبدیل شده بود،با دستش محکم دستمو گرفته بود و روی کُسش میمالید،داشت ارضاء میشد،نمیخواستم با ارضاء شدنش چیزی از شهوتش کم بشه بخاطر همین دستو کشیدم و شروع کردم به خوردن لبهاش،لبهامو محکم میخورد و خودشو بهم میمالید،بهتری موقع واسه لخت شدن بود،پیراهن و زیرپیراهنیم رو در آوردم،

 
 
خودش ادامه داد و کمربندمو باز کرد شلوارمو بیرون آورد و کیرمو از زیر شرت گرفت و میمالید،طاقتم تموم شده بود شورتم رو درآوردم و سرشو بردم سمت کیرم،یه بوسه کوچولو بسر کیرم زد و شروع کرد به ساک زدن خیلی وارد بود چند دقیقه ای که ساک زد حس کردم آبم داره میاد چیزی بهش بگفتم و محکم سرشو گرفتم وبا چندتا تلمبه تمام آبمو توی دهنش خالی کردم،دوست نداشت آبمو بخوره چون میدیدم داره بالا میاره ولش کردم،دوید سمت سرویس بهداشتی و همه آبمو تُف کرد بیرون،برگشت و کنارم دراز کشید،منم به سمتش چرخیدم و ازش خواستم که بچرخه و کونشو بده سمتم اونم همین کارو کرد با تُف کیرمو خیس کردم گذاشتم جلوی سوراخ کونش خواستم بکنم تو که اجازه نداد،پرسیدم چرا گفت دردم میگیره،گفتم چیکار کنم خُب که اشاره کرد به کـُسش تعجب کردم باورم نمیشد یه دختر ۱۷ساله پرده نداشته باشه،کیرمو گذاشتم جلوی سوراخ کُسش و با یه فشار تا ته کردم تو اولش دردش گرفت،ولی کم کم بهش عادت کرد وبیشتر از اون که درد بکشه حال میکرد،تو پوزیشنهای مختلف کُسش رو گاییدم و چون یه بار ارضاء شده بودم دیر ارضاء میشدم.خوابوندمش به پشت و خودم هم خوابیدم روش کیرمو تا میتونستم محکم تو کـــُسش فشار میدادم که یهو محکم کمر منو گرفت و به خودش فشار داد و شروع کرد به لرزیدن فهمیدم که ارضاء شده،لبهاشو کشیدم توی دهنم و محکم مکیدم،بیحال شد و کمرو ول کرد منم دوباره شروع کردم به تلمبه زدن

 
۳–۴دقیقه که تلمبه زدم آبم اومد کیرمو کشیدم بیرون و تمام آبمو روی سینه هاش خالی کردم و افتادم کنارش،خیلی طول نکشید که با لرزش زمین دوتامون از جا پریدم اما چون لخت بودیم ترسیدیم فرار کنیم،زلزله هم زیاد شدید نبود،برگشتیم سرجامون،من رفتم حموم وقتی برگشتم گفت منم میخوام برم حموم که من مخالفتی نکردم،تا اون از حموم برگرده من لباسمو پوشیدم و سرمو سشوار کشیدم،ازحموم اومد بیرون لباسشو پوشید و باهم از خونه رفتیم به سمت هلال احمر نرسیده به هلال احمر پیاده شد پیاده رفت بعد از اون دیگه فرصتی پیش نیومد که باهم باشیم،بعدش توهلال احمر تو آبدارخونه تنها شدیم که گفت خیلی حال کردم و ازم تشکر کرد منم ازش تشکر کردم و رفتم….
 
نوشته: حامد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *