این داستان تقدیم به شما

‎منو دوست دخترم مانیا تو بوداپست با هم آشنا شدیم هر دو دانشجو هستیم و بعد از مدتی یک آپارتمان گرفتیم که تو یه خونه زندگی کنیم. اولش خیلی رابطمون خوب بود، سکس خوبی داشتیم,مانیا دختر شیطون و سرزنده ای بود همیشه تو مرکز توجه ها بود,همون موقع که من مخشو زدم چند نفر دیگه هم دنبالش بودن ولی خوب شانس با من یار بود… تو سکس هیچی کم نمیذاشت، از جلو از پشت میداد، عالی ساک میزد و با سینه های خوش فرم و سفتش هر مردیو حشری میکرد. حدودا یک سال از دوستیمون میگذشت که به من گفت بریم کلاس رقص سالسا…

رقص سکسی هست و میدونید تو رقصش بمال بمال اساسی هستش ،بعد چند جلسه من دیگه نرفتم بهانه آوردم که مربیش خوب نیست البته بیشتر به خاطر این بود که آدم بی استعدادی هستم تو رقص درست بر عکس مانیا. واقعا خوب می رقصید، خیلی براش فان بود. گشت برامون یک کلاس خصوصی پیدا کرد با یک مربی آرژانتینی منم آخرش بهش گفتم رو من حساب نکن چون من اندازه اون حال نمیکردم با رقص. خلاصه خودش تنها رفت فکر کنم جلسه پنجم اینا شد من گفتم میام دنبالت با هم بریم جای که گفت نمى خواد خودش میاد همونجا، نزدیکه بهش.

من خیلی زود رسیدم گفتم میرم دم در کلاسش تا تموم شه کارش… اومد پایین مربیشم باهاش بود در کمال تعجب دیدم پسره موقع خداحافظی یه بوس سریع از رو لبش کرد و رفت تا برگشت منو دید هول شد با صورت سرخ و حرکات عصبی ازم پرسید چرا اومدی خودم میومدم، همش حرف تو حرف میاورد که قضیه لوث نشه. منم به روش نیاوردم اولش،غرورم خورد شده بود خیلی ساکت بودم و حرفی نمیزدم تا رسیدیم خونه. دیگه طاقت نیاوردم عصابم بد جور ريخت بهم ،سرش داد زدم خیلی جنده ای پشت سرم به اون پسره میدی… زبونش بند اومده بود زد زیر گریه گفت بخدا تا دفعه پیش از حرکاتش و حرف زدنش فکر میکردم گی هستش و از همون روز اول موقع خدا حافظی به جای لپام از رو لبم ماچم کرد ولی خوب چون گی هست خیالم راحت بود… کم کم تو رقص همش بهم میچسبه و دست مالیم میکرد، منم چیزی نمیگفتم فکر کردم داره از اين کارایه شیرین گیها میکنه. تا اینکه امروز كه اومدی دنبالم تو رقص براى يه حركت بايد مى چسبيدم بهش ،خیلی بهش چسبیده بودم که حس کردم یه چیز سفت داره از پایین مالیده میشه بهم اولش چیزی نگفتم اونم بیشر و بیشتر خودشو میمالید به من تا اینکه دیدم کیرشو چسبوند به کسم داره فشار میده و ازم لب گرفت همونجا. خیلی حشری شده بودم دستمو گذاشتم رو کیرش بهش گفتم مارسل اینو باید جای دیگه خالیش کنی من دوست پسر دارم. اونم گفت ببخشید من نمیدونستم بعدشم سریع حاضر شدم زدم بیرون که تو منو دیدی. گفت دیگه هم نمی خواهم برم چون میدونم آخرش یه اتفاقی میافته. ازم خواست ببخشمش منم گفتم باشه عشقم من به تو خيلى اعتماد دارم ،مانیا جونم بدو بیا تو بغلم و یه سکس داغ با هم کردیم….
 
بعدش گفت تو چت شده خیلی وحشی شدی سینا! تو چشاش نگاه کردم گفتم میدونی از اتفاقی که برام تعریف کردی بیش از اینکه ناراحت بشم حشری شدم دوست داشتم اونجا بودم تو رو میدیدم وقتی حشری شدی و اونم حالش بده… گفتش دیونه شدی؟ دیگه دوستم نداری؟ گفتم ببین من و تو عاشق سکسیم، جفتمونم سگ حشریم… داشتم فکر میکردم تو که از سکس من انقدر لذت میبری، با یه کیر اینطوری دیونه میشی با دو تاکیر چطور میشی؟ میشه ازت خواهش کنم بهش فکر کنی، ولی فکر نکن حاضرم پشت سرم بری بهش بدی… ما با هم هستیم و همه عشق و حالمونم با هم خواهد بود.
هفته دیگه بعد کلاسش اومد خونه گفت میدونی چی شد؟ مارسل بازم ولم نمیکرد و بهم گفته که ازم خوشش میاد کلی دوباره منو مالوند و منم بهش شرطمونو گفتم اونم قبول کرد. من باورم نمیشد به این راحتی همه چی جور شد با خوشحالی گفتم پس هر چه زودتر برنامشو بزار دو تای میخواهيم بکنیمت یه جوری که قشنگترین حال زندگیت بشه. یه کیر تو کست یکیم از پشت کونتو پر کنه… گفت باشه ولی حاضر نیست به اون از پشت بده… آخه خیلی گندست! پرسیدم مگه دیدیش گفت نه ولی دست زدم بهش, میخورد خیلی کلفت باشه كيرش ،من خوشحالتر شدم واسه مانیا که چه حالی با ما میکنه… فردا شب دعوتش کردیم خونمون مانیا شام پخت و اونم تا حالا غذای ایرانی نخورده بود کلی حال کرده بود با غذاهای ما. سر میز مانیا جلو مارسل نشسته بود، حس كردم زیر میز یه تکونای میخورن نگو که داشت با پاش با کس مانیا بازی میکرد… مانيا یه دامن کوتاه پوشيده بود كه فقط کسش پوشنده بود. اونم داشت با شصت پاش کس ناز مانیا رو میمالوند. تو چشای جفتشون مخصوصا مانیا میشد شهوتو دید.
 
من رفتم دست شوی به مانیا ندا دادم که چند دقیقه تنهاشون میزارم، صدای موزیک و خنده میومد معلوم بود دارن میرقصن، همش تصورشون میکردم چه جوری دارن با هم میرقصن… داشتم تصور میکردم داره لب میده بهش و اونم انگشتشو کرده تو کسش، یواش در و باز کردم دیدم صندلیو داده عقب و مانيا زیر میزه، معلوم بود داره چیکار میکنه… اومدم بیرون نزدیکشونشدم مانیا معلوم شد با کیر کلفت و از آب دهن خیس مارسل تو دستش. از مال من خیلی بلندتر نبود ولی دو برابر کیر بود کلفتیش… اونم با چه ولعی داشت کیر کلفتشو ساک میزد براش، سر كيرشو مى كرد تو دهنش مى مكيد یه نگاه خراب به من کرد دید کیرم شق شده گفت درش بیار می خوامش . نزدیکتر شدم جفتمون وایستادیم جلوش اون داشت کیرامون میخورد مال منو یکم خورد با دستش با کیر مارسل ور میرفت. جفت كيرامونو از پايين تا بالا ليس ميزد میدونستم از پس هر جفتمون بر میاد. خیلی قشنگ و راحت جفت کیرامونو میخورد و باهامون بازی میکرد. من از حالی اون داشت میبرد خیلی احساس خوبی داشتم…‎بلندش کردم تو یه چشم به هم زدن لختش کردم خودمم لخت شدم، مارسل گرفتش برش گردوند و اون کیر کلفتشو محکم فشار داد تو کس عشقم ‌دهنش از درد کلفتی کیرش باز شد من از ديدن قوس كمر مانيا و كير كلفتى كه تند تند تو كسش جلو عقب مى شد خيلى حشرى شدم رفتم سر کیرمو گذاشتم رو لبش و شروع کردم آروم واسم خوردن، حالی که میبرد رو نمیشه براتون با کلمات بیان کنم دستاش ر‌و پای من بود داشت چنگم میزد کیرم تو دهنش بود خیلی نمی تونست برام بخوره بیشتر همینجوری گذاشته بود بمونه تو دهنش و معلوم بود اون کیری که تو كسش رفته چه جوری روانیش کرده… محکم داشت کیر حجیمشو میکوبوند تو کسش،صدای تپ تپه کردنه مارسل میومد، مانيا هم که دهنش پر بود فقط یه ناله خفیف میتونست بکنه. معلوم بود جفتشون یکم از کردن مدل خسته شدن. گفتیم بریم تو تخت که مانيا منو او نو از کیرمون گرفت دنبال خودش کشوند تو اتاق…

 
مارسلو خوابوند شروع كرد به خودن كيرش تا سفت بشه بعد نشست رو کیرش. معلوم بود به کیری به اون کلفتی عادت نداره با هر تكونش آه مى كشيد وقتی رفت تو کسش یکم نشست تا کسش عادت کنه و جا باز کنه… شروع‌کرد به تکون خوردن ،خودش رو روى كيرش جلو عقب مى كرد اين حالت دادنش هميشه من رو حشرى مى كرد ديگه حالا كه مى ديدم رو يه كير كلفت تكون مى خوره داشتم ديونه مى شدم خودشم تو چه حالى بود مى ديدم داره لذت مى بره منم کنارش بودم همش تو گوشش قربون صدقش میرفتم. سینه هاشو میمالوندم و گردنشو میخوردم ازش پرسیدم دوست داری؟ آروم ناله کرد: خیلییی وای خیلی! دوست ندارم تموم شه! منم رفتم پشتش کیرمو چرب کردم، کردم تو کونش. آروم آروم كيرم رو جا كردم تو كون تنگش نفسش بند اومد داشت مارسلو چنگ میزد بهم گفت تکون نخور دارم میمیرم. تو کس و کونش دو تا کیر داغ بود که داشتن جرش میدادن. مارسل تکون میخورد. با کیرم، کیر کلفتشو من از توی دوست دخترم حس میکردم. دوتای کردیمش با تكون هاى مارسل كير من هم تو كون تنگش تكون مى خورد مانيا نفساش تند شد، با جیغی بلند گفت دارم میام… امد ولو شد رو مارسل ما هم حشریو دیونه فقط میخواستیم جرش بدیم مثل دوتا حیونه وحشی میکردیمش. مانيا بازم آبش براى بار دوم اومد منم كه از حشر داشتم مى مردم تا مانيا ارضاء شد من اومدم آبمو ریختم تو کونش گفت جون قربونه آبت برم، گرمیشو حس کردم. بعدش مارسل داشت میومد که مانيا اومد کنارش نشست با دست باهاش بازی کرد و هرچی آب تو بدنش بود رو کشید بیرون ازش. دوتای مانيا رو بغل کردیم او از پشت و من از جلو لب تو لب عشقم. صبح که بیدار شدیم همون جوری بودیم هنوز. مانيا گفتم دیرم شده کلاس داشت پرید حاضر شد و رفت بیرون، مارسلم رفت. مانيا دیگه از اون روز نرفت پیش مارسل چون ما هم دیگرو خیلی دوست داریم و این برامون م یک لذت یکباره بود، يه تجربه سكسى قشنگ …

 
 
ازون به بعد هر وقت میخواهيم که همو حشری کنیم از مارسل و اون شب تعریف میکنیم… مثل سگ حشری میشیم و میفتیم به جون هم.
 
 
نوشته: آلفرد هیچکاره

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *