این داستان تقدیم به شما
سلام من اسمم عسله 19 سالمه و اهل تهران.این داستانی ک میخام بگم مربوط میشه به 6 ماه پیش…
من حدودا دو سال میشه ک با رامین آشنا شدم خودشم تو اینستا جمعا سه بار قرار گذاشتیم اونم زیاد طول نمیکشید حدودا یه ساعت تو کافه.یه روز دختر خالم به مامانم زنگ زد و گفت ک خالم حالش خوب نیس بردنش بیمارستان مامانم به بابام گف قرار شد فردا صب برن شهرستان پیش خالم منم گفتم دانشگاه دارم نمیتونم بیام با کلی دعوا قبول کردن به شرط اینکه شبو برم خونه مامانبزرگم.همون لحظه رامین بهم پی ام داد کلی حرف زدیم گف ک دلم تنگ شده برات منم به ذهنم زد ک دعوتش کنم خونه گفتم فرداناهار مهمون من خوشحال شد و گفت کجا؟تا گفتم خونه تعجب کرد.قرارمون شد فردا ساعت یک دوس داشتم براش سنگ تموم بذارم خیلی دوسش داشتم ولی تو این مدت باهاش سرد بودم.صب 7 ک مامانم اینا رفتن دیگه نخابیدم ونه رو درست کردم لاک قرمزمو برداشتم زدم یکم الاد ودسر آماده کردم غذارم زنگ زدم از بیرون بیارن میزو چیدم شمعو اینا روشن کردم خودمم یه شورتک مشکی یا تاب بالای ناف قرمز پوشیدم آرایش غلیظ کردم رژ قرمزمم زدم منتظر موندم تا بیاد.
رفتم از یخچال نوشابه شربت اینارو بیارم چشمم افتاد به مشروب بابام شیطون گولم زد ک اونم بذارم.پی ام داد ک جلو درم درو باز کردم اومد بالا منو ک دید از تعجب شاخ درآورد اخه تا حالا اونجوری ندیده بود حتی عکس خیلی بازم نفرستاده بودم برم گل خریده بود گلو داد بغلم کرد.بعدش نشستیم غذا خوردیم یکمم مشروب خوردیم ولی خیلی کم.قرار نبودکاری بکنیم فقر ناهار و حرف زدن.گفت بریم بشینیم حرف بزنیم گفتم باشه.تو اتاقم بودیم داشت میرفت هال ک دستشو گرفتم گفتم وایسا اومد جلوم وایستاد گفت چی شده خودمو براش لوس کردم گفتم چرا بوسم نکردی؟گف فک کردم ناراحت میشی خب حالا میکنم.اومد از لپم بوسم کنه ک شلوغی کردم لبامو چسبوندم رو لباش اونم ک از خداش بود باهام همراهی میکرد.دستمو از رو شلوار گذاشتم رو کیرش داشت میزد بیرون اروم مالیدمش بعدش دکمه های پیرهنشو باز کردم.با ترس گف میشه یکم برام بخوریش؟دارم میمیرم گفتم باشه گذاشت تو دهنم داشتم براش میخوردم اونم صداش کل خونه رو برداشته بود گف دستشوییتون کجاست؟گفتم چرا گف اینجوری ارضا نمیشم میرم خود ارضایی کنم گفتم وقتی من پیشتم خودارضایی؟گفت ینی میذاری؟گفتم اره خوشحال شد گفتم فقط در حد حال گفت باشه.لباسامو در آورد بغلم کرد ک بذاره رو تخت کیرش ک خورد بهم داغه داغ شده بودم منو گذاشت رو تخت اومد کصمو لیس زد بعدش محکم میخورد منم سرشو هل میدادم تو کصم ک تا ته بخوره گفت 69 میشیم اونجا یه جوری خورد ک من صدای آه و اوهم همه جارو برداشته بود اومد روم کیرشو گذاشت رو کصم و بالا و پایین میکرد خیلی حشری شده بودم یهو گفتم بذار توش گفت دیوونه شدی؟پردت میره گفتم مگه ما تا اخرمال هم نیستیم؟ گف اره گفتم پس بزن کیرش خیلی خیلی کلفت و بزرگ بود کص منم خیلی تنگ بود چقد زور زد نرفت تو گفت میخای بیخیال شیم؟گفتم نه با کلی زور نصفش رفتتو داشت خون میومد با دستمال پاکش کرد ولی خیلی زیاد نبود منم تو اوج لذت بودم اونم.محکم تلمبه میزد منم جیغ میزدم پارم کن جرم بدم اونم خیلی استقبال میکرد میگفت جوووووون پارش میکنم.گفت داره میاد بیا یکم ساک بزن بریزه دهنت تا گذاشتم دهنم آبش اومد منم خوردمش خیلی عرق کرده بود از خستگی داشت میمرد نفس نفس میزد
دراز کشید منم رفتم براش آبمیوه آوردم بعدشم دراز کشیدم کنارش برعکس مردای دیگه ک بعدش توجه نمیکنن رامین بغلم کرد بوسم کرد گف تا اخرش مال خودمی از دستت نمیدم خانوم من مرسی ک این روز رویایی رو برام ساختی ممنون بابت همه چی.بعدش لباساشو پوشید لباسای منم تنم کرد رفت هال نشست رو مبل منم براش میوه شیرینی اینا بردم رفتم نشتم بغلش دستامو دور گردنش حلقه کردم لبامو گذاشتم رو لباش گفتم من بازم میخام هنوز سیر نشدم گف الان؟گفتم اره زیپشو باز کرد شورتک منم کشید پایین کیرش خواب بود ولی کردمش تو کصم ک حسابی زخمی شده بود درازم کرد رو مبل تلمبه میزد سینه هامو فشار میداد میخورد دیدم خسته شده گفتم برو دراز بکش رو تخت رفت دراز کشید من رفتم نشستم رو کیرش بالا و پایین میرفتم گفت میشه یه بارم پشتو امتحان کنیم؟میگفتن پشت درد داره دوس نداشتم ولی راضیم کرد رفت کرم آورد زد من دردم اومده بود دید اذیت میشم درآورد از جلو کرد یهم دیدم افتاد روم دیگه تلمبه نمیزنه گفتم خسته شدی دیدم جواب نمیده نگو آبش اومده تو خودش نبوده ریخته توش نخاستم این روز رویاییمونو خراب کنم چیزی بهش نگفتم.رف قرض ضد بارداری خرید آورد منم تا اون بره بیاد حاضر شدم ک منو ببره خونه مامان بزرگم.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید