این داستان تقدیم به شما
سلام اسم من #الی ، ۲۵ سالمه، #آمریکا زندگی میکنم و ترنسم. اگه بخام در مورد ظاهرم بگم قدم ۱۸۰، چشامو موهام مشکیه. در کل ظاهرم بد نیست. داستانی که میخام بگم در مورد پسریه که روش #کراش داشتم. اسمش #نیکولاس و اصالتا روسه. یک سال پیش تو تیندر ( برنامه ی دوست یابی ) باهم آشنا شدیم. بعد از یه مقدار تکست دادن و آشنایی بیشتر یه شب با ماشینش اومد دنبالم تا بریم منو به دوستاش معرفی کنه. اینو بگم که من بهش نگفته بودم که من ترنسم به همین خاطر کلی استرس داشتم. در مورد ظاهر نیکولای ؛ قدش ۱۹۰ عه چشمای #آبی و موهای #بور داره که یه جورایی هم نقطه ضعفه منه. وقتی اومد دنبالم خیلی مضطرب بودم بخاطر اینکه حقیقتو بهش نگفته بودم و تو ماشین همش درگیر این بودم که چجوری قضیه رو بهش بگم تا اینکه رسیدیم خونشون و با دوستاش که جلوی گاراژ نشسته بودن سلام و احوالپرسی کردم. بعد از اینکه باهم یه خورده آشنا شدیم نیکولای دستمو گرفت و گفت بریم داخلو #نشونت بدم. شب بود و جایی رو نمیدیدم تا پامونو گزاشتیم تو خونه نیکولای درو بستو تو تاریکی سالن شروع کرد به بوسیدن لبام، از یه طرف شوکه شدم از این حرکتش و از یه طرفم داشتم داغ میشدم و میترسیدم هر لحظه لو برم واسه همین مجبور شدم جلوشو بگیرم و بگم دوست ندارم تو دیدار اولمون کارمون به سکس بکشه که اونم قبول کرد، اون شب بعد از یه مقدار صحبت و نوشیدن خداحافظی کردیم و نیکولای منو رسوند خونه.
خیلی ازش خوشم اومده بود هم بخاطر چهرش هم رفتارش. بعد از اون شب یه بار دیگه دیدمش که اتفاق خاصی به جز چندتا بوسه ساده بینمون نیفتاد. چند هفته بعد نیکولای گفت داره میره سیاتل برای کار و معلوم نیست کی برگرده، خیلی ناراحت بودم و سعی کردم منصرفش کنم ولی نشد. داستان رو خلاصه میکنم، بعد از یک سال در تماس بودن از راه دور، یه شب بهم پیام داد که دلش برام خیلی تنگ شده و میخاد منو ببینه اونجا بود که همه ی حقیقتو بهش گفتم ولی در کمال ناباوری بهم گفت براش مهم نیست و منو به خاطر خودم دوست داره. هم خوشحال بودم هم نگران از این که نکنه دروغ گفته و میخاد انتقام بگیره، خیلی اصرار میکرد که امشب بیام ببینمت و منم قبول کردم. بعد از نیم ساعت جلوی خونمون بود. رفتم پایین تا باهاش صحبت کنم که با یک بغل باز ازم #استقبال کرد، خیلی وقت میشد که ندیده بودیم همدیگرو. تعارف کردم بیاد بالا که اونم قبول کرد و از اونجایی که من تنها زندگی میکنم میتونستیم راحت حرف بزنیم. به محض اینکه اومدیم تو خونه مثل شب اول شروع کرد به بوسیدن لبام و باعث شد ضربان قلبم یهو بره روی هزار، بدون اینکه اجازه بده لبامو از لباش جدا کنم اومدیم توی اتاق خوابم. نور پردازی اتاقم یه فضای خیلی رمانتیک درست کرده بود و باعث میشد هر جفتمون واسه ی باهم بودن #حریص تر بشیم. با قلبی که داشت از شدت ضربان از سینه ام در میومد شروع کردیم به در آوردن لباسامون و من برای اولین بار لخت جلوی نیکولای وایستاده بودم و اونم با لذت به بدنم نگاه میکرد و دست میکشید. حالا هرجفتمون لخت شده بودیم و در حالی که لبامون درگیر بود دستامون از لمس بدن همدیگه واینمیستاد.
با یک دستش سینه های بزرگمو توی دستش فشار میداد و با دست دیگش با سوراخم کونم به آرومی ور میرفت تا حاضرم کنه واسه کیرش که خیلی بلند بود ولی قطر زیادی نداشت. به حالت 69 داشتیم برای همدیگه ساک میزدیم و نیکولای خیلی رمانتیک و به آرومی کیرشو توی دهنم جا به جا میکرد و برای منم خیلی حرفه ای ساک میزد جوری که فکر کردم قبلا این تجربه رو داشته. نمیدونم چقدر به بوسیدن و عشق بازی مشغول بودیم که ازم پرسید کاندوم دارم و منم گفتم ندارم ولی تمیزم که اونم گفت منم تمیزم و ازم خواست به شکم بخوابم منم همینکارو کردم و نیکولای بعد از اینکه یه مقدار #لوب مالید به سر کیرش، شروع کرد به مالیدنش به کونم و بعد آروم آروم حلش داد تو. خیلی درد داشت ولی سعی میکردم به روم نیارم که متوجه شد و گفت دراز میکشه و من بشینم روش تا در کمتری رو حس کنم که جوابم داد. سعی کردم آروم آروم بشینم روش تا اینکه تمام کیرشو داخلم احساس کردم و اگه یکم دیگه بلندتر بود احتمالا میرسد به معدم. بعد از اینکه به دردش عادت کردم نیکولای هم شروع کرد با سرعت تلمبه زدن. منم روی سینش دست میکشیدم و هر از گاهی لباشو میبوسیدم. دوباره پوزیشنمونو عوض کردیم حالا من زیر بودم و اون روی من. پاهامو انداخت سر شونش و کیرشو دوباره حل داد توم . این بار آرومتر کیرشو عقب جلو میکرد و هی خم میشدو لبامو میبوسید. منم با لذت همراهی میکردم و خوشحال بودم که بالاخره باهمیم. بعد از چند دقیقه ازم پرسید دوست داری آبمو کجا بریزم که گفتم میتونه بریزه توم، اونم بعد از چندتا آه کشیده یه نفس عمیق کشید که فهمیدم ارضا شده. دوباره بغلم کرد و شروع کرد به بوسیدنم و گفت خیلی وقته منتظر این لحظه بوده که خیلی منو سورپرایز کرد چون فکرشم نمیکردم بخاد با یه ترنس سکس داشته باشه. نیکولای اون شب لباساشو پوشید و رفت خونشون. ولی فرداش بهم پی ام داد که دوست داره از این به بعد باهم باشیم.
ببخشید اگه خیلی طولانی شد. بار اوله دارم داستان تجربه سکسمو مینویسم و تا جایی که تونستم خلاصش کردم. اتفاقات زیادی بین منو نیکولا افتاد که شاید در آینده بازم ازشون بنویسم.
(:
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید