این داستان تقدیم به شما
سلام من امیر هستم و 17 سالمه.
حدود دو سه سال پیش که دختر عموم الناز که چهار سال از من کوچیک تره با دختر عمم مارال که خونشون اصفهان بود، یطورایی رفیق بودن و باهم چت میکردن. یه شب عموم اینا که اومده بودم خونمون بعد از شام همه مشغول کس شعر گفتن بودن که من هم با الناز گرم گرفتم که بین حرفامون از مارال حرف میزدیم که یه دفعه گفت مارال تو واتساپ بهم گفت که:عاشق امیرم و دوسش دارم.من تا اینو شنیدم تخمام اومد دور گردنم پاپیون شد.یه حس ناراحتی هم داشتم چون خوشم از مارال نمیومد.ولی چون یه بار که قبلا اومده بودن خونمون،مارال ساپورت پوشیده بود و چند روز خونمون لنگر انداخته بودن.بین اون چند روز یه بارکه روی مبل نشته بود حواسش نبود که پاهاشو از هم باز کرد و من کسشو زیر ساپورت دیدم(فکر کنم بدونین که پارچه ی کشی وقتی که کش میاد،پشتش معلوم میشه).که این باعث حشری شدن من شد.
خلاصه چند سال گذشت تا همین چند روز قبل 22 بهمن کیری بود که عمم با کل خانواده قرار شد بیان اهواز پیش ما.چون یک هفته تعطیلی مدرسه میخورد بهمون.منم که فهمیدن دارن میان رفتم تو فکر حرف چند سال پیش الناز که شق کردم و یه جقی زدم تو تخت.تعریف نمیدم ولی باید بگم که من پدرم دوتا کارخونه داره تو اهواز که یکیش تولید سوسیس و دیگری تولید همبرگر.به همین دلیل میشه گفت وضع مالی ما خوبه و یه خونه سوبلکس داریم که من طبقه آخرش که سه تا اتاق داره رو،دوتاشو گرفتم و یکیش هم پدرم کردش انباری.گذشت تا اینکه عمم اینا اومدن خونمون چون فامیل نزدیک که اونا خوششون بیاد رو ندارن تو اهواز.واسه همین اومدن نزد ما.وقتی که اومدن اول همه روبوسی و ازین کسشعرا رو شروع کردن که من مارال رو با ساکش بردم تو یکی از اتاقام و اون اتوق رو بهش چند وقت دادم.چون تو دوتا اتاقام به ثلیقه خودم تخت دونفره گذاشتم.خلاصه هممون قرار شد که بریم چهلم پسر عموی اقام که درگذشت(به کیرمم) من طبق معمول مخالفت کردم با اومدن و مال هم مثل من گفت که خستم و اونا همه با هم رفتن .راستی باید بگم مارال یه خواهر و یه برادر بزرگتر داره.
من و اون تنها شدیم که رفتیم رو مبل رو بروی همدیگه که من گفتم:یه سوال میپرسم ولی باید به قسم بخوری که راست بگی.
-باش قسم میخورم
_تو دو سه سال پیش به الناز گفتی که منو دوست داری؟
-نه
_قسم خوردی.قول میدم به کسی نگم
بعد از هزار بار خواهش و تمنا بالاخره گفت:آره
منم گفتم واقعا؟
-آره واقعا عاشقتم(اینو با خجالت میگفت)
_خب راستش منم همین حسو بهت دارم
-جدی؟
_آره
تا اینو گفتم پرید تو بغلم و منم گونشو بوسیدم و پیشنهاد دادم بریم رو تخت تو اتاقم که اونم موافقت کرد.
میدونستم چهار پنج ساعت وقت دارم تا بکنمش.رفتیم تو اتاقم و دراز کشیدیم و اونم سرشو رو سینم گذاشتو منم سرشو میبوسیدم که کیرمشق شد و از زیر پتو اومد بالا و اونم تا دیدش سریع تو چشمای من نگاه کرد و گفت:لاشی شق کردی رو من؟!اینو با شیطونی گفت.که از زیر پتو دست زد بهش و از شلوارم درش اورد و زبون کشید سرش که اهم بلند و تازه فهمیدم که چقدر حشریه.کیر من 13 سانته و میدونم که یه پسر 17 ساله امکان نداره کیر 13 سانتی داشته باشه ولی باید بگم که این کیر من با #روغن #بنفشه که با پنبه تو مقعدم فرو میکردم و هزار مدل پماد و دستگاه وکیوم یا همون جارو برقی پس از یک سال به این اندازه شده. بگذریم اون داشت زیر پتو برام ساک میزد و بعدش خایه هاشو ببخشید خایه هامو کرد تو دهنمش و دوباره کیرمو کردو دهنش که ابم اومد و ریخ! تو دهنش ولی باز ابمو تف کرد رو کیرم منم که وازلین همیشه تو کمدم هست رو زدم به کیرم تا دوباره حشری شدم زود ابم نیاد.رفتم سراغ مارال و اول لب گرفتم و بعدش هم سینه هاشو با ابی که رو کیرم بود خیس کردم و هی گاز میگرفتم تا رسیدم به کصش.تا خواستم بکشم پایین مانع شده و سپس با نگرانی گفت امیر من پرده دارم نزنیش ها بدبختم کنی.منم بهش اطمینان دادم و کشیدمش پایین یه کس سبز داشت و پشماش هم کلا زده بود.یه لیس مثل گاو بهش زدم و چوچولشو مثل نی ساندیس محکم میمکیدم که اهش بلند شد و منم لب هام دیگه درد گرفته بود که ابشو ریخ تو دهنم و منم تا اخر اونو قورت دادم و باعث تعجبش شدم. نوبت کردن شد که اونم با هشدار پردشو بهم داد و بعد داگ استایل شد و مین سوراخ کونشو میلیسیدمو میمکیدم.من بلد بودم چطوری سوراخمو نرم و گشاد و….ازین کسشعرا کنم.ولی میخواستم درد بکشه.کیرمو گذاشتم دم سوراخش و هرچی هل میدادم نمیرفت.تا مجبور شدم اخرین زورمو بزنم.عصبانی و عرق کرده بودم که با تمام زورم هل دادم که 10 سانتش رفت داخل و و سه سانتش نرفت داخل چنان جیغی زد که هنوز تو گوشمه و دیدم که یکم خون داره میاد.منم با ترس دستمالی که کنار تختم بود رو زدم به خون که پاک بشه.ازم پرسید خون اومد؟ منم گفتم نه اب بود. هنوز کیرم تو کونش بود که من بقیشو کردم داخل که جیغاش بد تر و طوری تلنبه میزم که تا موقعی که میخواستن برن اصفهان نمیتونست درست بشینه مثل بچه گیهای خودم و اکبر آقا بقال خلاصه اون روز ابمو تو کونش خالی کردم و تا یک ساعت ولو شدیم رو تخت.
پایان
ادمین: بنا به درخواست این کوستان نویس قهرمان فحش دادن زیر این کوستان مجاز میباشد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید