این داستان تقدیم به شما

با سلام .
من سپیده ۴۲ سالمه از استان اردبیل ،قدم ۱۸۰ وزنم ۸۰،دو ساله که از شوهرم طلاق گرفتم.
داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه ،تقریبا دو هفته پیش واسم اتفاق افتاده
بریم سر اصل مطلب
***
من تو مرکز شهر تو یکی از پاساژ های معروف مغازه لباس زیر دارم اونجا مشغول کار هستم،چند روز پیش وقت ناهار که شد مغازه رو بستم که برم خونه ناهار بخورم و استراحت کنم تو راه که با ماشینم میومدم سرعت کمی داشتم از جلو مدرسه دخترونه که رد میشدم یکی از دخترا پرید جلو ماشین ،من همون لحظه ترمز کردم و پیاده شدم دیدم دختره افتاده زمین اما خداروشکر چیزیش نشده دستشو گرفتم بلندش کردم لباسش یکم خاکی شده بود مرتبش کردم گفتم عزیزم چیزیت نشده گفت خاله هیچیم نشده نگران نباش گفتم بریم درمانگاهی چیزی ،گفت نه ممنون چیزیم نشده .
گفتم بیا سوار شو برسونمت خونتون ،اولش یکم تعارف کرد بعدش اومد نشست تو ماشین راه افتادیم تو راه ازش سنشو پرسیدم گفت 17 سالمه ،بیستم این ماه میشم 18 ساله
گفتم عه چه خوب پس تولد داریم
گفت ای بابا کیه ک واسه ما تولد بگیره دلت خوشه ها
گفتم این چه حرفیه مگه مامان و بابا نداری
گفت چرا دارم اما اصلا یادشون نیس من کی تولدمه
خیلی دلم سوخت گفتم عیب نداره عزیزم خودم واست تولد میگیرم
اسمشو پرسیدم گفت روژان
یکم خندم گرفت لپشو کشیدم و گفتم چقد تو زیبایی عزیزم

 
گفت مرسی خاله تا حالا کسی اینقد واسم مهربونی نکرده بود کاشکی مامانم بودی کم کم داشتیم می‌رسیدیم خونشون ماشین و نگه داشتم گوشیمو دادم دستش گفتم شمارتو بزن سیوش کن بعدا بهت پی ام میدم
شمارشو زد بعد گفت تو روبیکا هستم فقط اونجا پی بده باش
گفتم چشم عزیز دلم
خم شد از صورتم بوس کرد و گفت مرسی بابت همه چی ،خواست پیاده شه
گفتم کجا گفت خونمون دیگ
گفتم پس من چی بوست نکنم
 
دوباره خم شد که من بوسش کنم دستم و حلقه کردم دور شونه هاش محکم بغلش کردم صورتشو بوس کردم اونم دستشو دورم حلقه کرد من خواستم ولش کنم حالا این ول کن نبود
خاله خیلی دوست دارم بیشتر بغلت کنم حس آرامش میدی بهم
سینه های ریزشو روی سینه هام حس میکردم یکم واسم عجیب بود اما دوست داشتنی دوس نداشتم از بغلم جداش کنم
گفتم خوب عزیزم منم دوست دارم بیشتر بغلت کنم اما اینجا یکی میبینه فکر میکنن داریم کار بد میکنیم یکم خندید بعد دوباره بوس کرد و از ماشین پیاده شد و گفت حتما پی بدیا منتظرتم
گفتم باش فعلا خداحافظی کردم اومدم خونه
رفتم یه دوش گرفتم اومدم ناهارو خوردم
 
گوشی رو برداشتم مستقیم رفتم تو روبیکا تو جستجو اسمشو زدم اومد دیدم انلاینه،سلام کردم دیدم سین خورد نگو منتظر من بوده
گفت تو کجایی دو ساعته منم اینجا منتظر نشستم
گفتم خوب دوش گرفت ناهار خوردم الان اومدم
گفت خیلی بدی باهات قهرم😡
_خوب عزیزکم نمیدونستم ک وگرنه زودتر پی میدادم😍😘
جواب نداد
_روژی من ببخش دیگ
گفت اول بوسم کن بعد
_😘💋💋💋خوب شد حالا

 
گفت خوبه ،الان تنهایی تو خونه یا شوهر و بچه هاتم هستن
گفتم نه عزیزم من کلا تنهام
پرسید چرا بعد همه چیو بهش گفتم
گفت آخی کاشکی دخترت بودم ک تو تنها نشی
گفتم خوب تو از این به بعد دخترمی دیگ
گفت آخ جون پس دیگ مامانی میگم بهت قبول ،گفتم قبول
بهش گفتم شیطون بلا رل مل نداری ک
گفت نه منو رل البته با خنده
 
گفتم راستشو بگو از من خجالت نکش منم هر چی باشه بهت میگم
گفت ندارم اما دوست دارم با یکی رل بزنم،گفت تو چی نکنه دوس پسر داری
گفتم گفتم آره با یکی هستم خیلیم دوسش دارم پسر خوبیه
خندش گرفت بعد گفت خوب کردی حیف به این خوشگلی نیست تنها بمونه
خندیدم و گفتم قربونت بشم من کجام خوشگله آخه
گفت نه اینجوری نگو هم خوشگلی هم قد بلند خوش هیکل ،خوش تراش ،خیلیم سکسی با خنده
گفتم چی😲😲🤣
دیوونه مگه تو میدونی سکس چیه
_چرا نمیدونم مگ بچه ام خوب همه میدونن
گفتم من هم سن تو بودم شوهرم دادن هیچی هم بلد نبودم
_آخه زمان شما با الان فرق ،الان تو مدرسه بیای ببینی چه خبره تو گوشی خیلی‌هاشون فیلم سکسی هست
گفتم تو ک نداری
_ندارم اما دیدم😂🙈
مگه دستم بهت برسه لپاتو گاز میگیرم😂
_کاشکی الان پیشت بودم تو هم گاز میگرفتی
خوب پاشو بیا
_مامانم،چی بگم بهش
 
یکم فکر کردم بعدش گفتم به مامانت تعریف کن ماجرای امروز و بعد بگو باهاش دوست شدم خیلی مهربونه شمارشو داده گفته مشکلی داشتی بهم زنگ بزن و از این حرفا بعد بهش بگو مغازه داره سعی کن بیارش مغازه اونجا باهاش حرف بزنم اوکی شه
_باش پس من برم رو مخش کار کنم بعدا بهت پی میدم
باش عزیزم میبوسمت💋💋💋
_بووووووس💋💋💋

 
ساعت ۵ بعد از ظهر بود تو مغازه بودم گوشیم زنگ خورد،روژان بود
_سلام خاله خوبی
خوبم عزیزم چه خبر حالت خوبه
_آره خوبم با مامانم اومدیم بیرون گفتیم بیام مغازه شما مامانم میخواد ببینه شما رو،گفتم بیایین قدمتون رو چشام ،آدرس و دادم بعد ۱۰ مین اومدن
سلام و احوال پرسی کردیم و نشستیم
زنگ زدم از بیرون ۳ بستنی بیارن
خیلی خوش اومدین اسمتونم نمیدونم
_مرضیه هستم
خوشبختم از دیدنتون مرضیه خانم،منم سپیده هستم
_منم خوشبختم
شنیدین دیگه امروز چه بلایی سرمون اومد ،بخدا خیلی ترسیدم
خداروشکر بخیر گذشت دخترمون چیزیش نشد
 
_آره خداروشکر روژان تعریف کرد ،مشخصه که آدم خوبی هستین تا خونه رسوندین جویای احوالش شدین.
این چه حرفیه وطیفه هست روژان خانم لیاقتش بیشتره ایشالاه بعد از این بیشتر آشنا میشیم.
راستی روژان گفت چن روز دیگه تولدشه اگه شما صلاح بدونین میخوام واسش یه تولد بگیرم تو خونه خودم
_والا چی بگم انگار روژان دل شمارو برده با خنده
برده اونم چه بردنی،همیشه دوس داشتم یه دختر داشته باشم مثل روژان
اما چه میشه کرد قسمته دیگ
 
_خوب روژان دیگ دختر شما هم میشه هر وقت خواستین میاد پیشتون کمک حالتون میشه مگه نه روژان
روژان…آره مامان خیلی دوست دارم خاله خیلی مهربونه اینقد دوسش دارم
همگی خندیدیم و روژان اومد بغلم و بوسم کرد منم نازش کردم
قرار شد فردا بعد از مدرسه برم دنبالش ببرمش خونه عصری برگردونم خونشون.
ساعت نزدیک ۱۲ بود مغازه رو بستم و رفتم جلو مدرسه منتظرش شدم
بچه ها داشتن از مدرسه می رفتند روژان منو از دور دید دوان دوان اومد با صورت خندان سوار شد و بغلم کرد بوس کرد و نشست و حرکت کردیم سمت خونه رسیدیم خونه بهش گفتم من لباسمو عوض کنم بیام رفتم تو اتاق درو نبستم لباسامو کامل در آوردم در اتاق باز بود پشتم به در بود نگو روژان اومده جلو در وایساده منم لخت یهو گفت
_خاله هیکلت واقعا عالیه
برگشتم گفتم دیوونه نگام میکردی میام میکشمت
با خنده اومد تو گفت بخدا راست میگم خیلی خوبی ،باشگاه میری صد درصد
گفتم آره میرم چطور
_هیچی همینجوری گفتم
اگه دوس داری تو هم بیا

 
_نه من همه چیم اوکیه واسه چی بیام
میدونم اوکیه اما اگه بتونی حفظشون کنی عالیه باشگاه و ورزش بدنتو سالم نگه میداره البته تو خونه هم لوازم دارم اینجا با هم کار می کنیم.
تیشرت بلند مو تا پایین باسنم بود سفید رنگ تنم کردم و بهش گفتم تو میخوای همینجوری بشینی
گفت من لباس نیاوردم ک
کمد و گذاشتم تو اختیارش گفتم همشون تمیزه هر کدومو دوس داری بپوش بیا منم برم سر وقت ناهار بعد اومدم آشپزخونه مشغول پخت بودم دیدم با خنده اومد بغل در وایساده بیرون نمیاد
گفتم چی شده شیطون بلا واسه چی میخندی با خنده پرید بیرون
چی میدیدم وااااای،یه ست لباس شب قرمز توری داشتم اونو برداشته پوشیده
از خنده روده بر شدیم اومد جلوتر با دستم لپاشو گرفتم و گفتم چقد سکسی شدی تو شیطونکم چشم تو چشم دماغم و به دماغش مالیدم دوست داشتم لبای خیس و کوچلوشو یه لقمه کنم یه دل سیر بخورمش اما به زور جلو خودمو گرفتم.
گفت چطوره بهم میاد
 
گفتم آره عشقم میاد اما یکم واست بزرگه از مغازه یکی واست میدم که کامل سایزت باشه
_اتفاقا دیروز تو مغازت دیدم یکی خیلی خوشم اومد
گفتم همون میدم بهت
بغلم کرد و گفت خیلی دوست دارم
تیشرت من نخی نازک بود اونم ک لباس خواب پوشیده بود وقتی بغلم کرد
گرمی بدنشو خوب حس کردم فهمیدم ک لباسی ک پوشیده حشریش کرده
گفتم بشین ناهار بخوریم ،ناگت مرغ گرفته بودم سرخ شد و نشستیم ناهار و خوردیم جمع کردیم لباس تو تنش یکم گشاد بود وقتی خم میشد سینه هاش کامل دیده می‌شد سینه هاش اندازه یه گلابی تازه رسیده بود نوک تیز صاف و خوشگل از دیدنش یه جوری میشدم من تا بحال با هیچ زن و دختری رابطه نداشتم اما این یه حس فوق العاده بود دوست داشتم لمسش کنم بوش کنم
بوسش کنم اما جرات نمیکردم می‌سپردم به زمان
 
اومدم برس و از جلو اینه برداشتم نشستم رو تختم که موهامو مرتب کنم روزان اومد کنار من گفت بده من شونه کنم واست تو هم واسه منو
موهای منو شونه کرد و تموم کرد بعد برس و داد دستم و گفت نوبت توعه
گفت یکم عقب میشینی میخوام بغلت بشینم
خودمو کشیدم یکم عقب تر اومد نشست تو بغلم پشتش به من شروع کردم به مرتب کردن موهاش ،طوری نشسته بود ک پاهای لختش کامل چسبیده بود به پاهای من اگه یکم دیگه پامو باز میکردم کصم کامل می‌چسبید به کونش
در حین مرتب کردن موهاش پامو کم کم بازتر کردم و خودمو سر میدادم جلوتر تا اینکه روژان هم تو یه لحظه خودشو سر داد عقب تر و گفت داشتم می افتادم زمین،کصم کامل لخت چسبید به کونش بعد اینکه کار برس تموم شد شروع کردم به نوازش موهاش واسش شعر گفتن

 
اینقد نازش کردم یه لحظه صداش کردم دیدم جوابمو نمیده،فهمیدم خوابش گرفته به آرومی از پشتش در اومدم سرشو آروم گذاشتم رو تخت کنارش دراز کشیدم لباس تو تنش جابجا شده بود سینه سمت راستش کامل افتاده بود بیرون سرم و نزدیک کردم به سینش ،چی میدیدم واااااای انگار ک حوری بهشتی بود اول یکم به چشماش زل زدم مطمئن شدم ک خوابه،به آرومی زبونمو زدم نوک سینش هیچ عکس العملی نشون نداد دوباره زبونمو چسبوندم رو نوکش بیشتر جرات کردم این بار لبامو چسبوندم نوکش لای لبام بود
همزمان با دستم داشتم کصم و می‌مالیدم خیلی حس خوبی بود نفسم بند اومده بود نوک سینش کامل تو دهنم بود دیدم هنوز خوابه تکون نمیخوره این بار همه سینشو کردم دهنم همه سینش اندازه کله یه کیر بود داشتم میکش میزدم بعدش بلند شدم یه نگاه بهش انداختم پاهاش باز بود طاق باز خوابیده بود شورت که تنش بود آسترش فقط یه نخ بود چون تو تنش گشاد بود نخ هم افتاده بود بغل پاش کصش کامل لخت بود سرمو بردم لای پاش
یکم بوش کردم هیچ بویی نداشت خیلی تمیز بود پشمای بالاش یکم در اومده بود پایین کصش دور لبهای کصش تمیز بود سفید با یه خط صورتی،دست نخورده وآک دوباره به چشماش نگاه کردم دیدم هنوز خوابه زبونمو زدم رو چوچولش کشیدم دهنم دوباره چسبوندم ،این بار دیگ نکشیدم همینجوری چسبوندم این بار یکم لیست زدم بعد از پایین شروع کردم به لیسیدن تا بالا
همزمان کصمو می‌مالیدم نزدیک ارضا شدنم بود زبونم و لای کصش میکشیدم از بالا تا پایین از پایین تا بالا کصش خیلی تمیز و ناز بود دوست نداشتم ولش کنم داشتم ارضا میشدم پاهام میلرزید تو یه لحظه کامل لرزیدم و افتادم بغلش.
این اولین داستانم بود ک نوشتم اگه خوشتون اومد تو کامنتا بگین تا داستان کردنش با دیلدو کمری تو روز تولدش رو هم براتون بنویسم و در ضمن بگم که می‌خوام با کیر واقعی‌ هم سورپرایزش کنم. البته کیر عمده فروش لباس زیر که منو قبلا کرده و برای هر بار کوس دادن بهم حسابی‌ تخفیف میده !
 
 
نوشته: سپیده

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *