این داستان تقدیم به شما
سلام من #حسام هستم 32 سالمه من متاهلم ولی خودم حسم زنونه هست دوست دارم زن باشم من روی زنم #بیغیرت هستم اینم بگم که #افغان هستم سفید با یه پوست نرم بدون مو و #چشم بادومی و از بچگی به ایرانیا کون دادم اسم زنم #وژمه هستش 21 سالشه ریزه میزه هستش قدش 155 اما کون و سینه ی خیلی خوبی داره
از فانتزیام اینه که تو سکس یه نفر یاد و نفر من و زنم وبا هم بکنن .واسه همین توی سایت ای مجازی با خیلی ها اشنا شدم وعکسای زنم و میزاشتم ولی به هیچکس اعتماد نمی کردم اینجریان یکسال ادامه داشت تا با یک ایرانی آشنا شدم که عاشق زن افغانی بود اول با اون چت بی غیرتی می کردم و عکسای لخت خودمو زنم و بهش نشون میدادم خیلی خوشش میومد و با اونا جق می زد خلاصه انقدر هوسی شد که با من قرار ملاقات گذاشت و توی یک مسافر خونه اونو دیدم تو همون دیدار اول حسابی ترتیب منو داد منم خیلی کیف کردم اون یک ماه منو میکرد من به خاطر شرایط کارم #نمی تونستم اونو هر روز ببینم ولی خیلی خوشحال بودم چون بالاخره به ارزوم رسیده بودم اونم خیالش راحت بود که بهش دروغ نگفتم خلاصه قرار گذاشتم که من به زنم قرص خواب بدم اونم شب بیاد زنم و بکنه خلاصه نقشمو عملی کردم و شب عملیات رسید و چون همه چی ازقبل هماهنگ شده بود طبق نقشه من با قرص زنم و خوابوندم و بعد که مطمین شدم بیدار نمیشه بهش زنگ زدم اسمش احمد بود خلاصه اونشب حسابی هم زنم و گایید هم منو بعد ازون شب تو فکر این بودم که نقشه اصلی رو اجرا کنم.من زنم توی خونه یا بیرون خیلی آزاد میگرده …
تا یه روز با زنم حرف زدم وبحث و انداختم وبه دروغ از خاطراتم با احمد تعریف کردم واز خوبیاش میگفتم که چه لطفهایی در حق من کرده .حالادمیخاد بیاد ایران ومن هم باید لطفهاشو تلافی کنم .ومیخام اونو یکی دوشب بیارم خونه ازش پذیرایی کنم .اولش زنم قبول نکرد ولی بعد راضی شد .اینم بگم احمد اصلا شبیه به افغانیها نیست و یه ایرانیه خیلی خوشتیپ و کیرکلفته عکساشو به زنم نشون دادم خوشش اومد بعد به زنم گفتم که باید حسابی ازش پذیرایی بشه.خلاصه روز قرار رسید و احمد به خونه ما اومد .زنم یک لباس باز و راحت پوشیده بود و تمام سر و سینه و پر و پاش معلوم بود مثل این عروسکای ژاپنی که تو فیلم سوپر کس میدن زنم که خبر نداشت چه بلایی قراره سرش بیاد من زنم و با احمد تنها گذاشتم به بهونه خرید رفتم بیرون .ولی پشت در قایم شدم تا احمد کارشو شروع کنه خلاصه بعداز یک ساعت احمد تونست به زور زنم و بکنه و منم واسه اینکه زنم شک نکنه سریع از مغازه سر خیابون خریدمو کردم و برگشتم خونه وقتی اومدم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده زنم توی اشپزخونه بود احمدم توی پذیرایی داشت ما رو میدید من زنم و بوسیدم و ازش تشکر کردم به خاطر مهمان نوازشی زنم چیزی نمیگفت خلاصه اون شب من قرار شد پیش احمد بخوابم که #ناجور نباشه. احمد اول منو کرد بعد که زنم خوابیده بود رفت سراغش تا اونو دوباره بکنه #خلاصه #اونشب دوباره زنم و حسابی گایید و زنم فکر میکرد من خوابم واسه این که #آبروریزی نشه زنم قبول کرده بود احمد برگشت #شهرشون من موندمو زنم با خاطرات #احمد هنوز باهم تلفنی در ارتباط هستیم ولی دوباره دلم میخاد که این #اتفاق بیفته
نوشته: حسام #دریا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید