این داستان تقدیم به شما

تازه به هتل رسیده بودیم در شهر دبی یکی از هتلهای 5 ستاره رو گرفته بودیم. . همسرم کتایون داشت لباساشو در میاورد که بره یک دوش بگیره. دخترم یکتا هم در حال آرایش کردن بود. همسرم بهش غر میزد که زیاد آرایش نکن.
همسرم با اینکه 40 سالشه ولی هیکل رو فرمی داره. کپلای گوشتی و سینه های بزرگش با قد 170 همیشه تو چشم میاد. دخترم 16 سالشه و قد و هیکل درشتی داره. دخترم از اتاق هتل زد بیرون میخواست بره چرخی بزنه. منم گرفتم خوابیدم تا شب سرحال باشم. حدود ساعت 9 شب بیدار شدم. 3 ساعتی خوابیده بودم. کتایون تو اتاق نبود ظاهرا رفته بود بازار . یکتا رو تراس نشسته بود. رفتم رو تراس دیدم داره با یک دختر همسن خودش گپ میزنه. تراس اتاق با تراس اتاق بغل مشترک بود. دختر زیبایی بود. خودشو معرفی کرد. اسمش #سایان بود. سینه های بزرگ و رو به بالایی داشت با اون تاپ یقه باز بدون سوتین میشد حجم سینه هاشو کامل دید. یک شلوارت کوتاه پاش بود. رونای سفیدش رو بیرون انداخته بود. وقتی بلند شد بره لبه تراس و پایین رو ببینه خشکم زد. کون به این زیبایی ندیده بودم. گوشتی و تازه. مثل ژله بود لعنتی. موهاش تا کمرش بود.
یکتا فهمیده بود من دارم سایان رو دید میزنم.
 
سایان همراه خواهرش اومده بود مسافرت. خواهرش حدودا 30 ساله بود و با دوست پسرش قرار داشته و رفته بود و سایان تو اتاق هتل تنها بود.
کتایون اومد تو اتاق. کمی خرید کرده بود.
اومد و شروع کرد به بررسی و پوشیدن چیزایی که خرید کرده بود.
بعد از چند دقیقه متوجه شد که یکی از لباسایی که خریده زدگی داره. تصمیم گرفت برگرده و تعویضش کنه. این دفعه یکتا رو با خودش برد.
من رو تراس شروع کردم ویسکی رو که از فریشاپ خریده بودم به خوردن.
حدود یک ساعتی گذشت.
خیلی مست بودم.
سایان اومد رو تراس و سراغ یکتا رو گرفت. گفتم هنوز نیومده.
برگشت و نگاهی به ویسکی کرد و گفت این خواهر گیجش یادش رفته مشروب بخره.
بهش تعارف زدم و اونم با خوشحالی رفت و یک لیوان از اتاقش آورد.
و شروع کرد با من به خوردن.
موبایلم زنگ زد.
کتایون بود. ظاهرا باید برای تعویض میرفتن شعبه مرکزی فروشگاه.
فاصله اش از هتل زیاد بوده. ظاهرا هنوز نرسیده بودن به شعبه مرکزی.
یکم باهاش بحث کردم که تا بخواد برگرده نصف شب میشه.
گوشی رو قطع کردم.
با سایان شروع کردم لاس زدن.
ساکن تهران بود. همراه خواهرش
 
با مادرش زندگی میکرد ولی این مسافرت رو تنهایی با خواهرش اومده بود.
تقریبا همه شیشه رو دوتایی تموم کردیم.
بعدش به پیشنهاد من رفتیم استخر هتل.
یک استخر کوچیک سرپوشیده داشت.
باهم تو آب کلی شوخی کردیم.
به بهانه های مختلف بغلش میکردم.. هیکلش واقعا بینظیر بود.
سینه هاش توی بیکینی داشت منفجر میشد.
دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد لب گرفتن.
ده دقیقه لباش رو خوردم و گردنشو مکیدم.
کسی غیر من و سایان تو استخر نبود. یک گارد سیاهپوست فقط رو صندلی نشسته بود.
دور سایان حوله پیچیدم و بردمش تو اتاقش خیلی مست بود.
بیکینیشو درآوردم لخت مادرزاد رو تخت درازش کردم.
بدنشو خشک کردم.

 
رفتم تو اتاق خودم هنوز کتایون و یکتا نیومده بودن.
برگشتم تو اتاق سایان.
شروع کردم کسشو به خوردن.
سایان پیچ میخورد و ناله میکرد.
پاهاشو گذاشتم سر شونه هام و شروع کردم به تلم زدن کس تنگش.
وحشیانه میگاییدمش.. از تصور اینکه یک مرد 45 ساله یک دختر 16 ساله زیبا رو داره تلم میزنه روانی میشدم.
نیم ساعتی خوب گاییدمش.
تصمیم داشتم کونشو باز کنم.
در همین حال ناگهان در اتاق باز شد و یک دختر وارد اتاق شد.
خواهرش بود.
خشکش زده بود.
سلام کردم.
سایان مست روی تخت نشسته بود و ملافه رو دورش گرفته بود.
یک دختر 25 ساله واقعا زیبا که بعدا فهمیدم اسمش ماراله.
مارال قد بلندی داشت با پاهای کشیده و رانهای بلند. هیکل مانکنی داشت.
سایان توپر بود با رونهای کلفت و کون پهن و سینه های بزرگ. ولی مارال باریک بود.
عذرخواهی کردم.
جلو رفتم و دست دادم.
مارال هم عذرخواهی کرد که یهویی اومده توی اتاق… گیج بود.
سن و سال من براش عجیب بود. توقع نداشت یک مرد 45 ساله رو با خواهرش روی کار بگیره.
من برگشتم تو اتاق هنوز آبم نیومده بود.
تو کف بودم.
ساعت حدود 12 بود.
زنگ زدم کتایون. نزدیک هتل بودن.
توی قسمت بعد بقیه #ماجراهای #مسافرت #دبی رو #تعریف #میکنم …

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *