داستان سکسی تقدیم به شما
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
با درود فراوان به کاربران انجمن کیر تو کس
ابتدا عذر میخام بابت درست نگفتن شهرها
بخاطر مسائل امنیتی خودم چون هنوز هم نتونستم برم کشور عزیزم ایران دلم برای کسهاش تنگ شده
بریم دنباله داستان بعد اونشب که با روژان دختر ایزدی سکس داشتم دوباره با اجازه سعیده دوستم چندین سکس توپ کردیم تا رسید به ۳نفره که خیلی با حال بود کم کم اعضا داعش فهمیدن ایرانی هستم و میگفتن الحمدلله از بلاد کفار هم عضو داریم و منو بردن تو تیم ترجمه اخبار و فضای مجازی راجب داعش ترجمه میکردم و اکثراً خونه بودم
یک روز به تلفن ماهواره ای که داده بودن زنگ زدن گفتن بیا مقر منم با ترس اینکه میخان بفرستن جنگ از خانمها خداحافظی کردم تو راه سعیده زنگ زد گفت ما هر دو حامله هستیم وقتی اینو شنیدم حاضر بودم خود ابوبکر بغدادی بکشم تا این جنگ لعنتی تمام بشه منم که قلبم سخت تر شده بود بخاطر زندگی با داعش و دیدن مرگ میر
وقتی رسیدم گفتن برو سمت محبس که بازداشتگاه میشد رفتم خودمو معرفی کردم چهره های جدید ومخوف دیدم با خشونت گفتن بیا دنبالم من که خایه فنگ کردم گفتم کارم دیگه تمامه زمان به کندی گذشت ولی ناگهان یاد کلت کمریم افتادم از ضامن در اوردم دکمه قلافش باز کردم بعد گفتم خره اگه اینا میخاستن بلایی سرت بیارن اول اسلحه ازت میگرفتن و نفس عمیقی کشیدم
بعد بردنم تو یک اتاق که یکی آویزون بود خون از سرش اومده بود و نصف صورتش سیاه شده بود از خون خشک شده بعد گفتن ازش بپرس درجه و اسم شهر این کس شعرها اسمش گفت آشنا بود برام گفتم از تیپ سید الشهدا حمزه هستی گفت آره بعد پرسیدم آذری نیستی مگه گفت تو از کجا میدونی گفتم سربازت بودم و یک هفته فرستادی بازداشتگاه بخاطر تعمیر نکردن ماشینت خودشو زد به اون راه گفتم ممکن نیست یادت بره که اون قول بیابونی گفت چی میگه گفتم دارم دعوت به اسلام میکنم گفت عالیه گفت نیم ساعت وقت داره بعدش خلاص
منم برای فرمانده ترجمه کردم گفت چه خوب راحت میشم تو هم که شناسی دشمن در آمدی گفتم نگو این حرفو بعد رفتم براش آب غذا آوردم و پیش اون قول داعشی یا بهتره بگم جلاد گفتم کلمه شهادت بگو ولی علی ولی نگو که جونت به این بستگی داره من گفتم اونم تکرار کرد وقتی تکرار کرد اون جلاد فریاد کنان رفت بیرون و تکبیر میگفت فکر میکرد اونو مسلمان کرده و خیلی ثواب کرده غافل از اینکه اونم مسلمانه بعد با ضمانت خودم که آموزش اسلام و نماز بهش بدم آوردم بیرون حتی نمیتونست راه بره زیر بغلش گرفتم و به جلاد گفتم همو بغل کنین که از هم کینه نداشته باشین بعد سوار کردم بردم درمانگاه داعش تو موصل دکتر داعش انگلیسی بود
ولی کمی عربی بلد بود بهش با هزار بدبختی گفتم دوتا زن دارم هر دو حامله هست آرزو کرد که پسر باشن چند تا قرص ویتامین بهم داد بدم به خانمها بعد چند روز فرمانده بهتر شده بود رفتم آوردم خونه گفت اینجا زندگی تشکیل دادی گفتم نه این بدبختا کسی ندارن اینجا همه فک فامیل کشته شدن
گفت میتونم زنگ بزنم گفتم ماهواره شنود نمیشه بگیر و زیر ۳۰ثانیه قطع کن بعد پنج دقیقه دوباره زنگ بزن تیکه تیکه حرفت برسون و زنگ زد خونه که خبر شهادت داده بودن
خلاصه چند ماهی فرمانده مخفی کردم چون هر داعشی اونو میدید سین جیم میکردن بعد چند وقت داعش ضربه بدی از کردهای عراق خودر و خیلی کشته داد من خودم بیشتر از ده تا نماز جنازه تو یک روز رفتم هر کدوم از اونها دو سه تا کنیز داشتن و کنیزهاشون تقسیم کردن بخاطر شرایط جنگ که همه درگیر بودن یا میخاستن برن جلو از گرفتن امتناع میکردن منم گفتم چند تا ببرم لااقل جونشون میخرم معلوم نبود کی سرشون میبرن آخه بخاطر تفریح هم شده آدم میکشتن ۴ تا سوار کردم اونم چه رنگهایی کسکشا برای خودشون دست چین کرده بودن زیر ۲۰سال آوردم خونه و به سعیده و روژان گفتم مواظب باشین اینها ما را به چشم دشمن نگاه میکنن و برای هر دو کلت دادم البته خالی فقط برای ترسوندن
سعیده گفت چه خوش سلیقه هستی یکی از یکی زیباتر منم به شوخی گفتم نمیدونم چطور تو را انتخاب کردم که کلتش سمتم پرت کرد شب که اومدم خونه دیدم دارن یواش میخونن میرقصن از من ترسیدم و ساکت شدن و روشن گرفتن با اون ریش پشم خودم هم از خودم میترسیدم بعد سعیده گفت جلبابتون بردارید نمیدونم فارسی جلباب چی میشه همون که میکشن رو صورتشون برداشتن سعیده گفت دوتا انتخاب کن منم از خدا خواسته انتخاب کردم دیگه برام مهم نبود خودشون راضی هستن یا نه بعد گفت برین به خودتون برسین البته لوازم آرایشی نبود منظورش کس کون بوده
شام بهشون دادن البته خودشون درست کرده بودن بیشتر کنسرو های آمریکایی بود غذامون بعد شام اون دوتا را رفت روژان آورد با زبونی حرف زد که من متوجه نشدم که اون دو تا شروع به لخت کردن شدن چی میدیدم سینه اندازه هلو کون ترپچه مو بلند شکم صاف کمر باریک گفت این اقاتونه اوناهم اومدن جلو یکی سمت راست یکی چپ منم با دو دستم سینه هاشونو میگرفتم و بازی میکردم و گاهی یکی یکی ازشون لب میگرفتم بعد حدود ده دقیقه یکیشون صداش تهش در آمده بود خودمو لخت کردم البته با کمک اونها بعد اونی که حشری بود فرستادم برای ساک زدن با اون یکی هم لب سینه گردن میخوردم که تو اوج لذت بودم بعد جاهاشون عوض کردم
بعد چند دقیقه احساس کردم نشسته رو کیرم بله کامل پشت به من باکس نشسته بود و بالا پایین میرفت
همینطوری عوض میشدن که سعیده را صدا کردم زود اومد گفتم اون دوتا هم لخت کن بفرست تو سعیده غش غش میخندید روژان به سعیده گفت یواش کسی صداتو میشنوه آخه صدای خنده زن جرم هست تو داعش بعد چند دقیقه اون دوتا هم اومدن لخت مادرزاد گفتم نوبتی بیایین بشینین رو کیرم اینجا دیگه واقعاً برام خواستن اونا مهم نبود داعش واقعاً قلبمو سخت کرده بود
خلاصه یکیشون تپل بود کون نسبتاً بزرگی داشت گفتم امشب کون هم میکنم آخ جون منکه اصلأ کون نکرده بودم وحشی شده بودم ممکن تو ایران با یاد دختر همسایه جق میزدم ۶تا زن تو یک خونه داشتم احساس شاه بودن میکردم زنهایی که اگر دست خودشون بود بعید بود رنگشون ببینم خلاصه هر چهار تا نوبتی و با میل و کر کر خنده مینشستن رو کیرم که خسته شدم به تپلی گفتم آماده باش میخام کونت بزارم که بقیه خندیدن یهو روژان اومد داخل گفت نه اینکارو نکن همه ما مریض میشیم میکروب این حرفا گفتم باشه نمیکنم
ولی تپلی قمبل کرده بود و آماده بلند شدم رفتم سمتش از پشت گذاشتم تو کسش بعد گفتم جیغ بزن تا روژان بیاد جیغ زد روژان فکر کرد کونش گذاشتم و گفت کار خودتو کردی
که همگی خندیدیم بهش تپلی گفت نه کسم گذاشته خلاصه من که اصلأ نمیتونم طبیعی جلو گیری کنم همیشه میریزم توش اینبار هم ریختم توش که یکیشون دیدم به تپلی یاد میداد که چطور منی را تخلیه کنه که حامله نشه
بعد چند مدت که فرمانده ریشش مثل خودم شده بود آوردم پیش خودم خونه و نقشه کشیدیم بریم سمت سوریه چون بهترین راه فرار سوریه بود از طرف کردستان نمیشد چون درگیری ها شدید بود و تک تیراندازان کرد امکان نداشت نزنن مارا بعد چند روز با یک ون و لندکروز حرکت کردیم سمت سوریه ۶تا خانم هم بردیم من راننده ون بودم اسلحه مهمات آذوغه هم به اندازه یک ماه بردیم دوشکا هم پشت بستیم لندکروز جلو افتاد و بخاطر کارتی که داشتم راحت مرز رد کردم تو راه کسی شک نکرد ولی تو راه ماشینی رفته بود رو مین جنازه داعشی بود چند تا از کنارش رد شدیم ناگهان دختر توله دیوانه شد با دیدن صحنه فجیع دیگه نزدیک دیرالزور بودیم دختره خودشو پرت کرد بیرون و سرش خورد زمین و در جا مرد جنازش انداختیم پشت لندکروز راه افتادیم سمت دیر الزور دیگه غروب شد وترسیدیم بریم داخل شهر ولی معلوم بود اونجا اوضاع خوبی نداره رفتیم تو بیابون با پیشنهاد فرمانده آتش هم نمیتونستیم روشن کنیم
خلاصه اونجا موندگارت شدیم و جنازه دختره را دفن کردیم
ناگهان سعیده گفت من احساس خوبی ندارم همش میترسیدن که یک ساعت بعدش سر صدایی از دور شنیده شد فرمانده گفت از ماشین دور بشین و دوربین دید در شب برداشت و رفت سمت سر صدا نیم ساعت بعد یک زن و مرد آورد دستهاشون هم رو سرشون بود پرسیدم اینا کی هستن گفت مرد میخاست زنه را بکشه که همگی زن مرد ریختیم رو سر عربه زنده گفت نزنید این برادر منه که دیگه نزدیک سعیده پرسید چرا میخاست بکشه تورا گفت چند نفر بهم تجاوز کردن جلوی چشماش تو خونمون بخاطر همین بازم فرمانده قانع نشد
دست پاشو بست از زنده پرسید اینجاها را میشناسی گفت آره ولی الان دقیقا نمیدونم کجا هستیم و گفت شهر دست داعش هست گفت فعلا تو شمال سوریه نرفتن اونجا امن هست مردم هم رفتن اونجا ماهم صبح زود حرکت کردیم سمت شمال که فهمیدیم داعش ایست بازرسی داره لندکروز نمیشد ببریم اسلحه هم فقط کمری نفری یک اسلحه فرمانده بهشون داد الا عربه خواهر عربه را هم جلو پیش خود فرمانده نشوند نزدیک ایست بازرسی گفت همه مسلح کنین ولی اسلحه ما کجا واونا کجا خلاصه زنها جلباب کشیدن و آروم رد شدیم مردم هم پیاده
با هر چی میتونستم بردارن برداشته بودن و فرار میکردندپیر جوان بچه
وضع خیلی بدی بود تو راه زنی داشت زایمان میکرد چند تا زن فقط دورش چادر گرفته بودن و یک زن پیر بین پاهای زنه نشسته بود یک آن باد چادرها را برد بالا دیدیم نگه داشتیم روژان رشته تحصیلیش مامایی بود گفت نگه دار نگه داشتیم و زنه را اوردن تو ون گفتن آب جوش لازم داریم سریع آب جوش درست کردیم دادیم انگار خدا میخاست همه چی سریع درست میشد که صدای گریه بچه اومد روژان هلهله میکرد بقیه زنها هم هلهله کردن بعد شوهر زنه از جایی اومد و به ما پرخاش میکرد رفته بود دنبال وسیله که زنش برسونه بیمارستان اون که دید منو فرمانده ریش داعش لباس داعش تنمونه میگفت هر دو میکردم بهتر بود تا داعش کمکمون کنه خلاصه با اسلحه مرد را تهدید کردم که ساکت باشه و بشینه بعد زنه که کمی حال اومده بود از روژان پرسیدم اسمت چیه گفت اسم دخترمو میخام روژان بذارم تازه من فهمیدم بچه دختره پدرش هم نمیدونست جنس بچه چیه ولی انصافاً زنهای سوری زیباتر از زنهای عرب عالی بودن خلاصه بعد دو ساعت ما تو روستایی بودیم که حتی طویله هاشم پر آدم بود به زنم چند تا کنسرو و مقداری لباس دادن تا بچه را قنداق کنه
رفتیم بالای تپه نشستیم که سعیده و روژان اومدن کنارم نشستن و رضایت داشتن از اوضاع که سعیده گفت من دوست ندارم بچه ام تو بیابان یا تو ماشین به دنیا بیاد روژان هم تایید کرد گفت منم من که شب نگهبانی داده بودم گفتم من میرم بخوابم تو ماشین رفتم که روژان گفت منم خسته هستم که بتمن اومد تو ماشین خوابیدیم که روژان گفت دوست دارم الان سکس کنم منم گفتم هر طور میانه که شروع کردیم نگووقتی تلمبه میزنم ماشین ریتم تلمبه میگیره و تکون میخوره صدای خنده شنیدیم ولی فکر اینجاشو نکردیم
تو سکس روژان گفت میدونی الان برای چی دلم خواست گفتم نه گفت اولین سکس آزادیم با شوهرم تعجب کردم گفت شوهرم بعدش سعیده را صدا زد گفت نمیخای به شوهرمون کس بدی روژان زود ارضا میشه منم دیر بعد سعیده اومد اونم خوب زدم
بعد سعیده گفت به بقیه گفت دخترا جایی دارین برین یا با ما میایین ما میریم ترکیه که همگی گفتن میآییم رفتیم ترکیه چند وقت تو پناهگاه بودیم ماشین خیلی تو پناهگاه به دردم خورد چون پرت بود بعد چند مدت با پولی که داشتم اقامت گرفتیم ترکیه اون ۳تا دختر هنوز پیشمون هستن براشون کارگاه خیاطی باز کردم خودم هم تعمیرگاه زدم فرمانده هم رفت ایران ولی من میترسم برم ایران عوضش بعضی وقتها کس ایرانی میکنم این کس های ایرانی هم غم هاشون کمتر از سوری و عراقی نیستن ایران هم دست داعش نباشه دست کمتر از داعش نیست الان دوتا بچه دارم هر دو پسر میرن مدرسه یادتون باشه ایرانی هر کاری کنه باز هم ایرانیه غیرت خاص خودشو داره طولانی شد باز معذرت میخام از هموطنان عزیز دلم براتون تنگ شده
نوشته: تواب
نوشته های مرتبط:
زمانی که داعشی بودم
زمانی برای دریدن ، زمانی برای دوختن (2)
زمانی برای دریدن ، زمانی برای دوختن (1)
گاییده شدن توسط داعشی
زمانی برای تنوع و تجربه لز
زنم زمانی زنداداشم بود (۴ و پایانی)
زنم زمانی زنداداشم بود (۳)
زنم زمانی زنداداشم بود (۲)
زنم زمانی زن داداشم بود (۱)
زمانی که دو جنس گرا شدم
از بچگی عاشق باسن بزرگ بودم (۱)
سکس با دختری که از زمان دبیرستان تو نخش بودم
وقتی بچه بودم
عاشق هدیه تهرانی بودم شبیهش گیرم اومد
منتظرش بودم، ولی هیچوقت فکرشو نمیکردم (۱)
به خودم بدهکار بودم
لات بودم ولی کونم گذاشتن
دختر ساده ای بودم
عاشق دوستم شده بودم نمیدونستم (۱)
بازمیگردم به جایی که از آن آمده بودم …
عاشق علی شده بودم ولی حیف دیگه نیست
پسر بودم ولی جنده شدم
خیانت کردم چون تشنه سکس بودم
گی بودم تا عاشق وحید شدم (۳)
مثلا مهمون خونه مامانم بودم
گی بودم تا عاشق وحید شدم (۲)
گی بودم تا عاشق وحید شدم (۱)
وقتی که خواب بودم (۵ و پایانی)
وقتی که خواب بودم (۴)
وقتی که خواب بودم (۳)
وقتی که خواب بودم (۲)
وقتی که خواب بودم(۱)
بازیچه اش بودم بازیش دادم
خیلی تو کف اش بودم
کونم رو تقدیمش کرده بودم (۲)
لعنت به من فقط نفهم بودم (۱)
کونم رو تقدیمش کرده بودم (۱)
در حسرت کون تنگش بودم
فاحشه بودم، هرزه شدم (۵ و پایانی)
فاحشه بودم، هرزه شدم (۴)
فاحشه بودم، هرزه شدم (۳)
فاحشه بودم، هرزه شدم (۲)
چقدر ساده بودم
فاحشه بودم، هرزه شدم (۱)
عاشقش بودم
آرزو میکردم دختر بودم
گی با پسری که عاشقش بودم
بچه که بودم…
رفته بودم فقط ساک بزنم
خاله که عاشقش بودم
نفهمید پردمو دوخته بودم
هوس کیر باجناق کرده بودم
پریود بودم لامصب
مجبور بودم زیرش بخوابم (۲)
مجبور بودم زیرش بخوابم (۱)
سیزده سالگی جیگر بودم
13 ساله بودم اوبی شدم
لز با کسی که خیلی تو کف اش بودم
عاشق پسری شدم که ازش متنفر بودم
عاشق کون دادن بودم
مست بودم نفهمیدم برادرم منو کرد یا دامادمون
کوس دادن وقتی روزه بودم
کونم پاره شد چند سال افسرده بودم
کُس محبوب حافظ بودم؟
گی بودم هستم خواهم بود
از بچگی عاشق نازنین بودم
وقتی که یه دختر دبیرستانی بودم
حسی که به اندازه کافی بهش توجه نکرده بودم (همجنسگرایی)
من یک ترنس بودم
خیلی بچه بودم
وقتی زیرش بودم دیدم 2تا دیگم هستن
شبی که برده زوج بودم
گی ای که منتظرش بودم
کور بودم
تو کف سکس با جنس مخالف بودم
عاشق سارا بودم.اما درسا…
سکس من و دختری که عاشقش بودم
کاملا ناشی بودم
رفته بودم پلی استیشن بخرم
سکس من با خانوم آرایشگر وقتی نوجون بودم
تشنه محبت بودم
بودن با کسی که 4 سال بود تو نخش بودم
اول زن بودم بعد دختر شدم
نه گي بودم نه دوست داشتم اين كارو كنم
من برده سحر بودم
عاشقش بودم (1)
متین بودم ساغر شدم
شبی که خیلی حشری بودم
عاشق زن دایی بودم
کردن دختری که تمام مجردیم در حسرتش بودم
خودم بودم که زنم رو بگا دادم
خیلی خسته بودم (1)
فقط رفته بودم بیرون ببینمش ولی …
خیلی هوس کرده بودم
تاحالا کسی اینجور نکرده بودم
عاشقش شده بودم اما اون…
دو سال دنبالش بودم لامصب…
به معنای واقعی کلمه احمق بودم
مردونگی به خرج دادم ، کاش بی شرف بودم
وقتی بندرعباس بودم (1)
منتظر بودم شوهر کنه
عاشق ديد زدن بودم
چقدر خر بودم
خیلی حشری شده بودم
دنبال پول بودم به سکس رسیدم
عاشق کیر شق شدش بودم
خيلي خوش شانس بودم
منم نامرد بودم
بچه مثبت بودم
من عاشق خواهرم بودم
آخرین دختری که باهاش بودم (1)
دیوانه وار دنبالش بودم
سکسی بودم؟
اولین بار که با غریبه بودم
اون موقع که دانشجو بودم
دوست داشتم جای زنه بودم
دلم می خواست دختر بودم
من عاشقش بودم
منتظرت بودم عزیزم 2 (قسمت آخر )
داستان سکسی قدیمی آویزون بانام من فقط برای کار رفته بودم
منتظرت بودم عزیزم 1
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید