این داستان تقدیم به شما
سلام من علی هستم و در شیراز زندگی میکنم و همیشه عاشق زنداییم بودم من 17 سالمه و زندایی عزیزم 28
***
زنداییم تهران زندگی میکنه و کارمند هست.تابستون پارسال که اومده بودن شیرااز خونه مامان بزرگم منم رفتم اونجا ولی انگار فقظ زنداییم خونه بود و بقیه رفتن مسجد برا افظار و مراسم احیا من و زنداییم زیاد شوخی میکردیم و اعتقادی به احیا نداشت منم ک همیشه به یادش جق میزدم به فکرم زد ی جوری داستانو ببرم سمت سکس.نشسته بودیم غذا میخوردیم که من به هیکل سکسیش نگاه کردم کیرم شق شد…
اونم متوجه شد و گفت اتفاقی افتاده منم گفتم نه چرا؟؟؟ گفت اخه اونجات بلندشده منم خودمو زدم به کوچه علی چپ و نگاه کردمو گفتم اره ببخشید خودش شد اونم ک یک لباس جذب و چسبون پوشیده بود گفت ای کلک من که میدونم دلیلش چیه منم خجالت کشیدم و لبخند زدم شام تموم شد و جمع کردیم منم سعی داشتم بهش نزدیک بشم رفتم تو اتاقشون بهش گفتم ببخشید برا اونموقع ک یهو بلند شد گفت نه بابا خب پیش میاد دیگه
داشت وسایلاشونو جمع میکرد ک فردا برن منم رفتم از پشت بهش نزدیک شدم با زبون گردن و لاله گوشش رئ نوازش کردم اون هم حشری شد منم اروم اروم دستمو بردم رو کسش و برگشت و گفت به داییت خیانت نکن منم ک داشتم کسشو میمالیدم بهش عزیزم من عاشقتم اونم ک داشت خوشش میمومد گفت برو بیرون صدات کردم بیا گفتم چشم عزیزم
بعد از چند دقیقه صدام کرد رفتم دیدم هیچی لباس تنش نیست و فقط شرت داره بهم گفت منتظر چی هستی لباساتو دربیار دیگه منم سریع دراوردم و خوابیدم رو تخت ازش لب گرفتم خیلی حرفه ای بود با دستم هم سینه هاشو میمالیدم و بهش گفتم میشه ساک بزنی اونم گفت تاحالا اینکارو نکردم منم بهش کفتم اشکال نداره الان یاد میکیری اونم کیرمو کرد تو دهنش و خیلی محکم میچفید و تا ته میکرد تو دهنش منم که خیلی بهم حال داده بود بهش گفتم اول سرشو با لبات بمک بعدا بخورش منم که زودانزال هستم بعداز 3دقیقه ک محکم میخورد بهش گفتم ابم اونم کیرمو گذاشت لا سینه هاش و بالا پایین رفت ابم ریخت رو سینه هاش..
بهش گفتم حالا نوبته من بخواب رو تخت خوابید و منم یکم زبون زدم به ران پاش که حشری بشه یهو ی زبون کشیدم رو کس خیسش و بهش گفتم چوچولتو بهم بده پیداش نمیکنم با دست بهم نشون داد و منم کردم تو دهنم و میمکیدم و اون هم نفس نفس شدیدی میزد منم با این نفس ها حشری تر میشدم و زبونمو بیشتر تکون میدادم ک یهو لرزید و ارضا شد بهش گفتم اجازه هست بزارم تو کوست با سرش گفت باشه منم ی ذره کیرمو مالیدم رو کسش و زدم تو اولش ی ذره اروم زدم بعدش شروع کردم تلمبه زدن محکم تلمبه میزدم اونم صداش در اومد و ناله میکرد منم محکم تر میزدم و یهو گفتم ابم گفت بریز توش منم 3تا تلمبه زدم و خالی کردم توش و اونم سریع ارضا شد و منم یواش عقب جلو میکردم که اون خوشش میومد خیسه خیس بود کسش و صدای خوبی میداد …
منم کیرمو در اوردم و مالیدم رو کوسش بهش گفتم کونتو میخام گفت باشه فقط اروم بزن دردم نیاد منم گفتم باشه کیرمو گذاشتم تو کونش و اروم میدم اونم دردش میومد و داد میزد منم یواش یواش محکم میزدم و خودش کیرمو کشید بیرون و گفت بسه دیگه بجاش برات میخورم منم گفتم پس بیا بخورش اونم کرد تو دهنش و بای دستش کوسشو میمالید منم بهش گفتم نمیخام بزار تا از کس بکنم بهتن حال بدم اونم سریع کیرمو کرد تو کسش گفت محکم بزن منم با تمام قدرت میدم توش که یهو ارضا شد و منم ابم اومد…بعدش بی حال افتادم روی تخت که زن دأییم اومد کیرمو بوسید و زیر خایه هامو کمی لیس زد لیس زد و همونجوری که با انگشتش آروم آروم سوراخ کونمو میمالید گفت دفعه ی بعد میخوام حالی بهت بدم که تا آخر عمرت یادت نره و منم که یواش یواش انگشتشو تا ته تو کونم حس میکردم تقریبا فهمیدم که دفعه ی بعد قراره باهام چیکار کنه…
نوشته: علی پودنک
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید