این داستان تقدیم به شما

سلام. مجید هستم …

اونروز صبح دل تو دلم نبود ساعت 5 صبح یه روز بهاری از خونه زدم بیرون وسایل مورد نیازم خوراکی ها رو در کوله گذاشته بودم و صبح بدون سر و صدا از خونه زدم بیرون چند کوچه بالاتر که رفتم زنگ زدم با اولین تک قطع کردم .قرار ما این بود سرکوچه که رسیدم دیدم از خونه زد بیرون از همیشه خوشگلتر بنظر میرسید زندائیم بود …. شقایق سفید پوست و هم قد خودم بود و با رونهای کشیده و کون برجسته و خوش فرم سینه هاش سر بالا و بدون شکم بهم رسیدیم سلام همراه یه لبخند بهم دادیم و گفتیم بریم …

تو مسیر از چند کوچه گذشتیم تا به مسیرسواری ها رسیدیم اولین ماشین که دیدم دست برداشتم و گفتم بابا موسی .و سوار شدیم شقایق که دست منو گرفته بودداشت دور بر نگاه میکرد نزدیک روستای نزدیک کوه پیاده شدیم و راه افتادیم دستش تو دستم بود و با لوندی خاصی هی خودشوبهم میمالوند وگاهی هی شیطنت میکرد ودستم رو میکشید و به کوسش میزد .بد جوری هوسی کرده بود منو .بدم نمیومد.وسط راه کنار تخته سنگ بزرگی رو به شهر نشستیم و کمی استراحت کنیم .چند گروه دختر پسر هم از کنارمون گذشتن کیک و ابمیوه به شقایق دادم و خودم هم مشغول خوردن شدم ..شقایق کنارم نشسته بود و برجستگی باسنش از بغل دلبری میکرد دستم و گذاشتم رو رون پاش و بهش گفتم اینجا جون داده واسه عکس گرفتن و همزمان رونش رو ماسازدادم و دستم و به کوس توپولش رسوندم انگار قند تو دلش اب شده بود با دو دستش دستم رو گرفت و فشار داد به سینش و گفت مجید انکار نکن بدن مور مور میشه تو همون حالت که صورتش بسمت من بود و لبش اماده بوسیدن خندیدم بهش وگفتم منم همین میخوام و یه بوسه از گونش کردم ذوق کرد و با دست جاش گرفت و گفت دیونه منو میبوسی و بلند شد و دوید به تخته سنگ که مشرف به شهر بود تکیه داد و منم سریع از پشت بغلش کردم و کیرم تنظیم کردم که لای چاکش باشه وقتی سینه هاشو گرفتم با دستام و کل بدنش رو بغل کردم شقایق خودشو تو بغلم رها کرد وای خدای من بوی عطرش از کنار لاله گوشش منو به فضا بردو از خود بیخود شدم شقایق هم تو همون حالت که شکمش رو به تخته سنگ بود و من از پشت بغلش کرده بودم سرشو گذاشت رو شونم و منم ناخوداگاه لبم و رولبش و با دستام سینه هاشو میمالیدم دستم رو از کنار دکمه های مانتو دادم داخل و به زحمت از بین پیرهن و سوتین به سینه هاش رسوندم نوک سینه هاش انقدر ورم کرده بود و بالا بود که دوست داشتم همونجا درش بیارم و بخورمش شقایق نفس تند شده بود مشخص بود تحریک شده و من از فرصت استفاده کردم و دستم رو از بالای شلوارش رسوندم به شورت و کوسش انقدر لطیف بود و که فکر کردم پارچه حریر روش کشیده انگشتم حالا لای چاک کوسش بود وبه چوچولش رسونده بود و میمالیدم

چند بار سینه هاشو فشار دادم و بوسیدمش از ترس کسی ببینه گفتم اینجا خطرداره باشه واسه خونه و شقایق هم با باشه عزیزم قبول کرد چند تا عکس در فرم های مختلف ازش گرفتم و با ترس چند تا عکس لیمه هم گرفتم مثلا دکمه های مانتو باز کرد و با دست سوتینشو داد پایین .و از سینه هاش و یا دکمه شلوار باز کرد و کمی شلوار داد پایین و شورتش و که یه ست چند رنگ بندی بود نشون داد …..خوب راه افتادیم و در مسیر از تخته سنگها که بالا میرفتیم من باسنشو نوازش میدادم و در جاهای که فکر میکردم کسی نمبینه بغلش میکردمو می بوسیدمش حالا نزدیک پارک بابا امان بودم از بین درخت ها که میگذشتیم دختر پسرها تو هر نقطه ای بودن و کنار چشمه دست و صورت شستیم و شقایق هوس والیبال کرد بهش گفتم بیا صبحونه بخوریم بعد بریم والیبال …صبحونه رو رو میز روبروی مسجد سمت تاب سرسره ها خوردیم و شقایق عین بچه ها ذوق زده شد و گفت بریم بازی ….بعد از کلی والیبال سوار ماشین شدیم اومدیم شهر سمت بلوار تاکسی گرفتیم و رفتیم شهرک خونه مجردی خودم شقایق گفتم دایی ساعتچند میاد گفت امروز میره مشهد واسه سمینار شب میاد و من با خیال راحت بردمش خونه .در و که بستم زندایی تند وسایلشو انداخت رو مبل و گفت من میرم حموم ومنم کولم گذاشتم و گفتم منم میام …

صدای اب میومد معلوم بود حسابی عرق کرده چون میدونست من از عرق بدن بدم میاد سریع رفت حموم لخت شدم رفتم تو وای خدا این فرشته زیبا رو خدا نقاشی کرده سینه هاش کونش حتی نافشم خوردنی بود بغلش کردم و لبم کذاشتم رو لبش و شقایق هم همراهی کرد بی اختیار دستم دور کمر و اونیمی رو باسنش بود و هی میکشدم سمت سینهاش شقایق هم منومحکم بخودش فشار میداد و نفس نفس میزد دستش و گذاشت رو کیرم و من بوسیدن ول کردم همزمان که اب باز بود شقایق جلوم نشست و کیرمو کرد تو دهنش وای خدای من تو فضا بودم این دختر بهترین ساک زن بود چنان با ارامش کیرمو میخورد وخایه هامو می مالید و می بوسید که من تو فضا بودم بعد ازچند دقیقه بلند شد و من هم سینه هاشو خوردم هی میگفت زیاد نخورش و نمالش بزرگ و نافرم میشه و من گوشم به این حرفها نبود و میگفتم تو سایز سینت باید بشه 85 یا 90 تا من کیرمو بزارم لاش شقایق که انگار قند تو دلش اب شده باشه پاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت مجید کیر میخوام و منمچشم عزیزم شقایق رو گفتم دستت رو به دیوار بزارو خم شدم و زبونمو بردم لای چاک کوس وکونش شقایق عاشق این کار بود مخصوصا کوسش حسابی هر دو شوخوردم هی شقایق به کمرش قوس میداد تا زبونم بیشتر بره تو کوسش و چوچولش بخورم ..بلند شدم و کیرم که حالا حسابی راست شده بود گذاشتم دم کسش و هولش دادم داخل اه از نهاد شقایق در اومد و دستش رو از دیوار جدا کرد و سینه هاشو مالید و منم دستم رو گذاشتم رو کمرش و سفت گرفتمو شروع به تلمبه زدن کردن تا حد توان ظربه میزدم و کمرش و فشار میدادم و گاهی چنگ رو باسنش میداختم و همزمان تلمبه میزدم صدای تلمبه زدنم و ناله های شقایق کل حموم گرته بود از کوسش دراوردومو شقایق برگردوندم به دیوار تکیه داد و دوباره با دستم رو پاشو گرفتم و کیرمو فرستادم تو کوسش چند دقیقه تلمبه زدم که شقایق گفت خست شدم بریم رو تخت همونطور لخت اومدیم بیرون رفتیم تو خوای شقایق پرید رو تخت و منم پشت سرش پاشو باز کرد و به پشت خوابید من بغلش کردمو لبم گذاشتم رو لبش و کیرمو با دست مالیدم به چاک کسش و فشار دادم داخل شقایق لبم گاز گرفت و پاهاشو دور کمرم قلاب کرد و منو تند تند میبوسید و منم تلمبه میزدم لبم و همزمان بردم رو سینش و دستم رو کمرش و شقایق داشت دیونه میشد چند تا تلمبه زدم و اروم تو گوشش گفتم میخوام از پشت بزارم شقایق خندید گفت چشم عزیزم جوون و برگشت زبونم و لای چاک کونش کشیدمو و شقایق هم همزمان چوچلشو می مالوند کرم روان کننده زدم به کونش و از سردی کرم شقایق اه بلندی کشید و منم کیرمو اروم مالیدم به سوراخ کونش وزندایی هم بی اختیار خودشو جمع کرد

با دست ضزبه ای به باسنش زدم و کیرمو فشار دادم کمی سر کیرم داخل رفت زندایی خودشو جمع کرد خم شدم روش و صبر کردم و با انگشتم چوچولشو مالیدم کمی لذت بخش شد براش کمی فشار دادم کیرم یک کمی از کلاهکش داخل بود و جند ثانیه ایستادم و دوباره فشار دادم روان کننده خوب جواب داد و بعد از کمی تلاش کیرم داخل بود و کون سفید زندایی با دو دستم فشار میدادم و تلمبه میزدم عجب کونی …چند بار که تلمبه زدم احساس کردم داره ابم میاد سرعتم و زیاد کردمو کل ابمو خالی کردم تو کونش روهم دراز کشیدیم زندایی کفت پس من چی منم بوسیدمشو گفتم چشم برش گردوندم وپاهاشوباز کردمو رفتم بین پاش و از هم باز کردمو لبم گذاشتم رو کوسش و لبه هاشو لیسیدم و باانگشتم سوراخشو هم می مالوندم انقدر تحریک شده بود که سرمو هی فشار میداد به کوسش و دیوانه وار نفس نفس میزدو در همین حین پاشودور سرم فشار داد و اه بلندی کشید و و ارضا شد و من رفتم تو بغلش و خوابیدیم….

نوشته: مجید

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *