این داستان تقدیم به شما
سلام. چند ماه پیش برای نوبت دکتری که داشتیم با خانمم رفتیم تهران خونه خواهر زن مجردم
یه #آپارتمان 40 متری داره #امیرآباد.شب ساعت 10 بود که با زنم برگشتیم خونه از مطب دکتر. هر دوتامون ناراحت بودیم چون دکتر گفته بود مشکوک به کیست تخمدان هست و باید فردا بریم سونوگرافی. زنمم و خواهرش رفتن توی اتاق خواب و منم توی پذیرایی خوابیدم . کلا 40 متریه خونش و خیلی کوچیک .منم از ناراحتی تا صبح خوابم نبرد و گریه می کردم تنهایی. اذان صبح که شد زهرا اومد بره وضو بگیره منو دید که دارم گریه می کنم ولی به روی خودش نیاورد.. فردا صبح رفتیم دکتر با خانمم و بعد از چند ساعت آزمایش و سونو گرافی و … فهمیدیم که خدا را شکر خوبه و مشکلی نداره . برگشتیم خونه با یه جعبه شیرینی و تا اخر شب گفتیم و خندیدیم . دوباره زنم و زهرا رفتن توی اتاق که بگیرن بخوابن و منم توی پذیرایی بودم . نمیدونم ساعت چند بود ولی دیدم یه دفعه یکی داره میگه امید پاشو کارت دارم. دیدم زهرا که همیشه چادر و #روسری جلوی من سرش بود بی روسری نشسته بالا سرم. بهم گفت دیشب حالت خیلی بد بود دیدمت . خیلی خوشحالم که اینقدر خواهرمو دوست داری و مواظبش هستی. ایکاش منم یه #شوهری مثل تو پیدا می کردم. گفتم برو بخواب خوب نیست تنهایی حرف بزنیم اگر المیرا ( زنم) بشنوه فکر میکنه چه خبره. اونم رفت تو اتاق دوباره .
تا صبح داشتم به خودم لعنت می فرستادم که کاش حداقل #قشنگ دیدش می زدم اتاقم تاریک بود ولی واقعا زیبا بود اون لحظه ای که دیدمش.
دیگه برگشتیم شهرمون ولی بازهم تو فکر زهرا بودم که چرا اینجوری کرد و گفتم حتما به من نظر داره .
دو سه بار بعد از اون قضیه که زهرا را دیدم فهمیدم نگاهاش به من فرق کرده
یه جوری دیدم می زد. تا یه روز که رفته بود یه مسافرت خارجی برای من یه ادکلن خیلی گرون آورده بود و توی یه جعبه قرمز چوبی بهم دادش. شبش بهم پیام داد یه تیکه کاغذ زیر اون جعبه چوبی برات گذاشتم و تنهایی بخونش. دیدم برام نوشته که از من خیلی خوشش میاد و و حتی یک بار که منو دیده بعدش رفته خودارضایی کرده و ….. من که مونده بودم چه کار کنم پیش خودم گفتم شاید داره امتحانم می کنه و بهش پیام دادم اصلا و ابدا دیگه نمیخوام ببینمت و این کارها یعنی چی. بعد از یه مدت دوباره پیام داد که میدونم فکر کردی میخوام امتحانت کنم ولی من عاشقت شدم و نمیتونم بهت فکر نکنم . لطفا یک بار و فقط یک بار منو به خواستم برسون و میخوام حداقل یک شب مال تو باشم. بعد برام عکس صورت و سینه هاش را فرستاد گفت اگر به اعتمادت خیانت کردم میتونی عکس منو توی گروه ها پخش کنی و اصلا بیا از این چت اسکرین شات بگیر و نگه دار تا بدونی من نمیخوام بهت خیانت کنم یا امتحانت کنم. وای از اون عکس سینه هایی که فرستاده بود یک بار باهاش جق زدم وازشون اسکرین شات گرفتم که اگر خواست #اذیتم کنه ازش استفاده کنم.بهم گفت که میاد شهرستانمون ( نمیگم کجاست) و میریم باغ پدرش . روز موعود فرا رسید و به من پیام داد که فردا صبح بیا باغ . منم زنمو پیچوندم و با هزار جور ترس رفتم باغ . در که زدم اومد پشت در و یواش در را باز کرد و گفت ببین کسی تو کوچه نیست.گفتم بهش تو که اینقدر می ترسیدی پس عشق ممنوعه ات چی بود ؟ باز کن کسی نیست . خلاصه رفتم داخل خونه باغی . تا وارد شدم دیدم از پشت پرید بغلم کرد و مثل #گشنه ها لب هامو شروع کرد به خوردن . مانتوش در اورد هیچی زیرش نپوشیده بود و اماده بود برای سکس. توی کسری از ثانیه ! لباس هامو از تنم در اورد وشروع کرد به خوردن کیرم . حرفه ای #ساک نمیزد ولی خیلی هم بد نبود. جوری کیرمو میخورد انگار اکسیر حیاته! بهش گفتم الان ابم میاد تمومش کن دیگه . دیدم ول کن نیست و تمام آبم را خورد.
گفت حالا نوبت توه باید کسمو بخوری
گفتم نمیخورم گفت پس بیا سینه هام را بخور . هنوز توی شوک بودم که چرا زهرا اینجوری می کنه . سینه هاش بوی گل میداد. سفت و خوش فرم ولی کوچیک بودن. سینه هاش را که میخورم اینقدر اه می کشید که فکر کردم داره ارضا میشه . خیلی #حشری بود . گفتم بزار بکنم کونش چون زنم نمیگذاره بکنم کونش و خواستم کون زهرا را امتحان کنم . دیدم اون هم از خدا خواسته گفت بکن توش . اینقدر کونش تنگ بود که چند بار تف زدم و با انگشت با سوراخش بازی کردم . دیدم این کون خیلی تنگه نمیشه کرد توش هرکاری کردم کیرم توی کونش نرفت . هم کیر من کلفته و هم کون زهرا تنگ بود. بهش گفتم نمیشه نمیره توش . از کیفش یه کرم دراورد داد بهم گفت با این بزن . #کیرمو کرمی کردم و فرستادم توی کونش که صدای #جیغش دراومد . از ترسم کیرم را دراوردم و بهش گفتم نمیکنم توش دیگه و گفت نه بکن عزیزم . اولین بار بهم گفت عزیزم . تا این کلمه را شنیدم شروع کردم به بوسیدنش و انداختمش رو زمین و کسش را خوردم . اینقدر کسش را را لیس زدم و با چوچولش بازی کردم که ارضا شد . زهرا باکره است و نیمخواستم پرده اش را بزنم. وقتی ارضا شد نزدیک به 30 ثانیه طول کشید. می گفت تا الان شاید کمتر از ده بار ارضا شده باشه اونم فقط یک #بارش با خود ارضایی بوده و بقیه اش توی خواب بوده. دوباره شروع کرد به خوردن کیرم بهش گفتم بیا 69 کنیم . میگفت یعنی چی؟ گفتم بهش بیا تو کیرمو و بخور و منم کست را . دوباره شروع کریدم به #69 ای چه قدر کسش نرم بود سرم که میرفت لای پاهاش انگار توی #بهشت بودم . بعد از چند دقیقه باهم ارضا شدیم و اومد پیش من دراز کشید . وای که منم #عاشقش شده بودم . بهش گفتم اگر میدونستم اینقدر خوبی و سکس با تو مزه میده زودتر خودم پیشنهادش را میدادم. بهم گفت میدونی ما داریم گناه می کنیم ولی من عذاب این گناه را به #جون میخرم و تا اخر عمر میخوام فقط با تو باشم و کس دیگه را نمیخوام . به شوخی بهش گفتم دیگه مگه چند سال دیگه میتونی زنده باشی؟ اونم گفت دیگه به ارزوم رسیدم و فقط میخوام با تو باشم . قرار شد هر وقت زهرا اومد شهرمون بریم خونه باغی و باهم عشق بازی کنیم . بعد از چند بار که رفتیم خونه باغی و سکس کردیم زهرا بهم گفت بیا پرده منو بزن تا بیشتر حال کنیم . که اونم بعدا میگم براتون.
نوشته: امیر اوسکول مسلمان جق جقی نژاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید