این داستان تقدیم به شما
با سلام خدمت همه دوستان عزیز
داستان از جایی شروع شد که بنده با یکسری از سایتهای سکسی اشنا شدم
و اینکه من ازدواج کردم و 10 سال از زندگی مشترک من میگذره.
من عارف هستم و خانمم نیاز
نیاز ظاهر زیبا و هیکل مورد پسند مردای ایرانی رو داره و من این موضوع رو خیلی خوب میدونم و همچنین خودش بارها در این مورد باهاش صحبت کردم.
اصولا ادم راحتیه و سخت گیر نیست
از زمانی که بهش گفتم دوس دارم لباس راحت بپوشه و بیرون بریم اون هم استقبال کرده و موضوع واسه زمانیه که یکبار ما باهم بیرون رفته بودیم
اون روز نیاز بیشتر از همیشه زیبا شده بود و لباس راحتی پوشیده بود که سینه های گندمیش با سایز 80 کاملا خودنمایی میکرد و مانتویی کوتاه که ساپورت نازکی زیرش پوشیده بود که لباس زیرش که صورتی بود مشخص میشد اگر گامی بلندتر برمیداشت یا اینکه از پله ایی قدم به بالا میگذاشت.
تصمیم گرفتیم توی چند فروشگاه خلوت بریم و عکس العمل فروشنده ها رو ببینیم و همه در بدو ورود سینه های نیاز رو وارسی میکردند من هم بی نهایت از این موضوع لذت میبردم و بیشتر دوست داشتم عکس العمل نیاز رو ببینم و نیاز خیلی راحت برخورد میکرد و بیشتر به من اطمینان میداد.
تا اینکه تصمیم گرفتیم یکی از فروشگاه ها که لباس زنونه میفروخت رو اون تنها بره داخل و من بعد از اون برم که متوجه نشن که ما هردو باهمیم
اینطوری هم من مراقب بودم و هم اون استقلال عمل بیشتری داشت.
یادمه که شالش رو بیشتر باز کرد که سینه هاش نمایان بشه و فروشنده مرد 45 ساله ایی با موهای سفید بود که مشخصا از این حالت استقبال کرد و من بعد از اون تو رفتم و گوشه ایی مشغول دیدن لباسها شدم و جالب اینکه اون اقا براش مهم نبود که من دارم چکار میکنم و محو تماشا و حرف زدن با نیاز شده بود.
لباس کوتاهیو نیاز برداشت و اجازه پرو گرفت و اون اقا با روی باز راهنمایی کرد که نیاز لباس رو پرو کنه و نیاز به سمت اتاق پرو رفت و در رو بست اما بعد از چند دقیقه که لباس رو پوشید درب رو به ارومی باز کرد وتمام این مدت من دلهره شدیدی داشتم.
اون اقا به طرف درب پرو رفت ودر زد ناگهان نیاز درب و کامل باز کرد و من از گوشه فروشگاه نگاه میکردم و اون اقا دست به تحسین نیاز برداشت به دلیل اینکه لباس کوتاه و کاملا باز و نازک بود وسینه های نیاز کاملا بیرون بود و باسن بزرگ نیاز کاملا خودنمایی میکرد و زیپ پشت لباس باز بود و از اون اقا خواهش کرد که براش زیپ رو ببنده و اون اقا با کمال میل دستش رو کمر نیاز گذاشت و زیپ رو بست نیاز نگاهی به اینه انداخت و در کمال تعجب منو صدا زد وگفت عارف جان میای منو ببینی ومن جلو رفتم و فروشنده با لبخندی همراه با ترس گفت همسر زیبا و خوش اندامی دارین ومن هم تشکر کردم
از نزدیک که نیاز رو دیدم خودم مثل اقای فروشنده التم کاملا برجسته شد ونگاه پراز شهوت فروشنده رو میدیدم
کمی اطراف باسن نیاز رو نگاه کردم و گفتم یکم اینجای لباس گشاده و نیاز گفت اره باید تنگ بشه
و فروشنده نگاه کرد وگفت اگه میخواین اندازه بزنم براتون که تنگش کنه خیاط ومشکلی نداره و میتونه بهمون معرفی کنه یک خیاط خوب
ماهم گفتیم باشه بیا و برامون اندازه بزن
فروشنده هم که دید ما راحت برخورد میکنیم جسارت بیشتری به خرج داد و اومد زیر پای نیاز نشست
وازاون پایین باسن نیاز کاملا مشخص بود اون روز نیاز شرت صورتی ولامبادایی پوشیده بود
کاملا حس میکردم که فروشنده دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه
منم بهش گفتم اقا راحت اندازه بزن ما عجله ایی نداریم
فروشنده گفت ببخشید چون اخر وقته من درب مغازه رو میبندم که کسی داخل نشه وراحت به کار شما برسم و ماهم قبول کردیم.
اومد نشست و دستشو گذاشت دور باسن نیاز و لباس رو کامل چسبوند به باسن نیاز وبراش سوزن زد گفت حالا ببینید خوبه
ونیاز نگاه کرد وکمی دور زد وفروشنده گفت خانم در مغازه بستس میتونه بیاد واز ایینه روبرو ببینه مشکلی نیست و نیاز هم از خدا خواسته اومد بیرون توی نور بیشتر همه چیز بیشنر نمایان شد
من دل تو دلم نبود واز این همه جرات نیاز شوکه شده بودم
نیاز گفت عزیزم اینطوری خوبه گفتم خوبه اما اگه کوتاه تر بود بهتر میشد
فروشنده یهو سوزن برداشت و اومد جلو گفت اونم مشکلی نداره میتونم کوتاهترش کنم
درحالت عادی خودش زیر خط باسنش بود دیگه کوتاهتر نمیدونم چی میشد
که نیاز با خنده گفت اقا بیا اندازه بزن
فروشنده هم لبخندی زد و اومدزیر پای نیاز نشست …
اول کاملا دامن رو زد بالا وگفت اینطوری بهتر میشه اندازه زد منم بهش گفتم راحت باش ریش وقیچی دست خودته امشب
اونم خندید و دستشو گذاشت روی باسن نیاز و گفت شما از تواینه نگاه کن ببین تا کجا اندازه بزنم
وفروشنده داشت با دستاش کاملا باسن نیازو میمالیدو دامنو هی بالا میبرد تا اینکه نیاز گفت همین جا خوبه ومن کاملا راست کرده بودم ومیدیدم چطور با نیاز ور میره
گفت الان اینطوری خوبه ومنم گفتم اره اینجا خوبه
حالا دوباره نیاز اومد یه دور دیگه زد وتمام باسنش کاملا برجسته و خط باسن از پایین مشخص و فروشنده دستی به باسن نیاز زد وگفت اره اندازش خوب شده که نیاز تو اینه نگاه کردو گفت عزیزم یقشم یکم بازتر بود بهتر نبود
منم گفتم اره ولی فک نکنم راهی داشته باشه که فروشنده گفت ما خودمون تولید کننده ایم و کار نشد نداره
بذار ببینم راهی داره که نیاز گفت شاید بخاطر سوتینمه که من گفتم میتونی درش بیاری اونم گفت اجازه بده درو ببندم و رفت تو پرو و فروشنده نگاهی به من کرد وگفت واقعا خانم خوش لباسی دارین
منم با خنده تشکر کردم
حالا نوبت به سینه های نیاز رسید درو باز کرد و نوک سینه ها از زیر لباس کاملا مشخص شد.
فروشنده دستشو برد سمت سینه های نیاز و یقه لباس رو یکم به سمت خودش اورد و دیگه داشت کاملا سینه ها رو میدید کمی با انتهای یقه بازی کرد و گفت اینکارم میشه کرد اما بذار ببینم اگه کمی باز بشه از اطراف چروک نشه
ودستشو گذاشت دوطرف سینه های نیاز وباهاشون بازی کرد
نیاز میگفت اره این قسمتش مهمه چون دوست نداره اطرافش چروک بشه
گفت اقا خوب اندازه بزن
فروشنده هم با خیال راحت شروع به مالیدن سینه های نیاز کرد
منم داشتم نیازرو میدیدم که داره لذت میبره
فروشنده ازپشت پیراهن یه سوزن به پیراهن زد و رفت پشت نیاز ایستاد
بادستش روی باسن نیاز گذاشت وبه من میگفت از جلو خوب به نظر میاد منم میگفتم نه زیاد واون بیشتر ور میرفت
به خودش جرات داد وکمی چسبید به باسن نیاز و خودشو مالوند به نیاز
از اینه دیدم اروم دستشو کرد زیر پیراهن و با کون نیاز کمی بازی کرد و نیاز خودشو کمی عقب برد
حالا دستشو میدیم که داره میکنه تو شرت نیاز و با کس نیاز بازی میکنه نیاز کاملا حشری شده بود و کسش خیس و فروشنده بازم جسارت به خرج داد و پراهنو کامل بالا زد وشرت نیاز و کشید پایین وشروع کرد کس نیاز و خوردن منم رفتم جلو و شروع کردم سینه های نیازو خوردن دیگه نیاز کاملا از خود بیخود شده بود و به فروشنده گفت بذار کیرتو ببینم و فروشنده شلوارشو دراورد کیر بزرگ و خوبی داشت و نیاز برگشت وشروع به ساک زدن کرد براش و فروشنده میگفت تو بهترین کصی هستی که تا الان دیدم تو مغازه حس شهوت کاملا پرشده بود فروشنده پیراهن نیاز و کامل دراورد و شروع کرد به کردن نیاز ومنم کیرمو دادم نیاز ساک بزنه همینطور ادامه داد تا اینکه فروشنده ارضا شد
منم همینطور ارضا شدم
لباسامونو پوشیدیم و از فروشنده بدون اینکه لباسی بخریم خداحافظی کردیم و اومدیم به سمت خونه
تا خونه باهم حرف نزدیم
شب که خواستیم بخوابیم از من تشکرکرد و گفت تجربه خوبی بود
باید دوباره تجربش کنیم
لذت خوبی بود در اوج اگاهی و لذت
خیلی وقته ازش میگذره و هنوز تجربه ایی نداشتیم دیگه
اما میدونم دوباره تجربش میکنیم چون خیلی اوقات درموردش به خوبی یاد میکنیم .
اساسا کسی اینکارو میکنه که به تفاهم برسه که عشق ودوست داشتن از لذت جنسی جداست.
امیدوارم داستان خوبی براتون گفته باشم.
خوش باش که عاقبت کار جهان نیستی است.
نوشته: عارف قزوینی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید