این داستان تقدیم به شما
سلام خدمت همه ی دوستان . امیدوارم حالتون خوب باشه…
***
اسم من مهرداد و ۲۸ سالمه و اصالتا اهل یزد هستم تقریبا ۱.۷۰ قدمه یکم شکم دارم اما در کل بد هیکلنیستم تو دانشگاه با همسرم ارزو اشنا شدم و با هم دوست شدیم و کم کم کارمون به ازدواج رسید ارزو ۲ سال از من کوچیکتره یه دختر جنوبی که ساکن کرج بودن دانشگاه ما قزوین بود .تقریبا هم قد خودم سینه های ۷۵ باسن یکم گنده پاهای کشیده بدن سبزه تقریبا گندمی یه خوش استایل به تمام معنا اما نکته قابل توجه واسه من چشمای خمارش بود که قشنگ نشون میداد چقدر حشریه اما زن پاکی بود اینو از اولین سکسمون کامل متوجه شدم که هیچی بلد نبود من خودم تو دوران مجردی چند بار سکس داشتم و چند بار هم گی هم مفعول بودم هم فاعل اما با تنها کسی که گی داشتم و فقط مفعول بودم پسر خالم سهیل بود. که واقعا کیرش خیلی کلفت تر از من بود یه کیر ۲۰ سانتی اما واقعا کلفت طوری که هیچ وقت راحت نمیشد انگشتمو دورش حلقه کنم. و همیشه زورش از من بیشتر بود و هیکل خوبی داشت برعکس من که بچه ی درس خون و مثلا پاکی بودم.البته گی ما تو ۱۷.۱۸ سالگی تموم شد.
بگذریم.
روز عروسی من و ارزو یکی از قشنگ ترین روزام بود، ارزو خیلی خوشگل شده بود لباسش خیلی باز بود با این که موافق نبودم اما کار خودشو کرد و اون لباسی که دوس داشتو خرید روز عروسی سهیل خیلی مست بود و خیلی تابلو داشت زنمو با نگاهش میخورد سهیل با این که از من بزرگتر بود هنوز مجرد بود
بعد عروسی تو همون کرج نزدیک خونه مادرش خونه خریدیم ۶ ماه از عروسی ما گذشته بود من خیلی ادم هاتی بودم اما واقعا از پس ارزو بر نمیومدم خیلی دلش سکس میخواست من کیرم حدودا ۱۶ یا ۱۷ سانته اما کلفت نیست هر چقدر که میکردم بیشتر میخواست و همیشه من زودتر ارضا میشدم و با خوردن کس خوشگلش ارضاش میکردم که بعضی وقتا اعصابش خورد میشد و وسطش میگفت کافیه نمیخوام و خلاصه تو ارضا کردنش مشکل داشتم و همیشه پیشش کم میاوردم
نزدیک عید شد حدودا اولای اسفند بود قرار شد قبل عید چند روز بریم پیش خانواده من یزد. رفتیم خونه ی مادرمینا چند روزی موندیم که متوجه شدم پسر خالم سهیل هم اومده که به مادرش سر بزنه و ما همدیگرو تو خونه مادر بزرگم دیدیم دلم براش تنگ شده بود با این که خونه ی سهیل تهران بود از روز عروسی ندیده بودمش ما قرار بود فردا برگردیم کرج ،سهیل ماشین نداشت ازمون خواست که اگه جا داریم باهامون برگرده . و منم قبول کردم …
تو راه برگشت …
سهیل کم کم با ارزو راحت شده بود ارزو یه مانتو سبز کوتاه پوشیده بود با یه ساپورت نازک تنگ و من سنگینی نگاه های سهیل رو ، رو پاهای قشنگ ارزو حس میکردم اما سعی میکردم شک رو از دلم دور کنم و بیخیال ادامه راه رو برم و منم تو شوخی ها شرکت میکردم و کج خلق بازی در نیاوردم اما کم کم دیدم چشم های خمار ارزو رو سینه های پهن سهیله اما با خودم میگفتم خب طبیعیه اگه یه زن خوشگل اینجا باشه واسه منم جذابه که نگاش کنم
تو این فکرا بودم که …
ارزو: مهرداد. مهردااااااد
جانم عزیزم
ارزو: نشنیدی سهیل چیگفت
ببخشید هواسم نبود جانم سهیل جان
سهیل :داداش بیا با هم بریم شمال انزلی الان خوراک سفره هواش ،ماشین از تو ،ویلا از من یکی از دوستام اونجا ویلا خریده کلیدشو میگیرم بریم چند روز حال کنیم
اخه …. یکم مکث کردم چی بگم خدا دوس ندارم باهاش برم دوس ندارم ارزو باهاش زیر یه سقف باشه گفتم نزدیک عیده کلی کار دارم سهیل جان معذرت میخوام
ارزو: مهرداااد
مثل همیشه با ناز گفت دلم ریخت.واقعا دوسش داشتم بریم دیگه تا حالا با هم شمال نرفتیم تورو خدااااااا
باشه اقا بریم حله
سهیل: دااااااش حله چشاته (با همون لحن کوچه بازاریه همیشگیش) اخر هفته بریم
اووووف اخر هفته شد اخر هفته ای که واقعا دلم نمیخواست برسه
چند بار خواستم بزنم زیرش اما فقط یه چیز بود که منصرفم میکرد
نگاه های خمار ارزو تو ماشین به سهیل میخواستم ببینم پاش بیوفته خیانت میکنه یا نه
رفتیم دنبال سهیل حرکت کردیم به سمت شمال قرار بود ۳ روز بمونیم بلاخره رسیدیم ویلا بعد کلی رانندگی
عجب ویلایی بود واقعا محشر بود از سهیل بعید بود همچین دوستایی داشته باشه رفتیم تو ویلا، داخل حیاط یه باغ داشت نه زیاد بزرگ ۷ یا ۸ تا درخت میوه داشت ارزو خیلی حال کرده بود با ویلا از درختا که رد میشدی در ورودیه ویلا بود.
درو که باز کردیم یه استخر جلومون بود از کنار استخر هم پله میخورد میرفت بالا به سمت اتاق ها و فضای داخلیه ویلا
سهیل همین که چشمش به استخر افتاد ساکه توی دستشو انداخت زمین لباساشو در اورد دوید به سمت استخر و شیرجه زد تو اب
من یکم ناراحت شدم اخه ارزو اونجا بود این بیشعور چرا لخت شد البته شورتشو در نیاورد
من ساک و بردم بالا ارزو هم اومد
با ارزو رفتیم بالا ،حال نسبتا بزرگی داشت اما فقط یه اتاق خواب بود که کلا توش ۲ تا تخت بود یه ۲ نفره یه ۱ نفره که حدودا ۳ متر با هم فاصله داشتن
وای یعنی سهیل قراره انقدر نزدیک ارزوی من بخوابه من که این دیوثو میشناسم اما دیگه راه برگشتی نیست گفتم ارزو یه تخت و ببریم بیرون؟
ارزو: نه بابا زشته دیوونه خل شدی مگه. ما که نمیخوایم کاری کنیم
باشه عشقم .هووووووف خدا تموم شه این ۳ روز
سهیلم که کلا تو استخر بود شب اول بی هیچ اتفاقی گذشت روز دوم بود نزدیک غروب سهیل گفت برم یکم مشروب بگیرم بیام گفتم برو سوییچ رو از من گرفت و رفت بعد نیم ساعت برگشت
صدای در حیاط رو شنیدم بعدش صدای ماشینم
دویدم برم پایین بهش بگم ماشینو رو بنزین خاموش کن و الا روشن نمیشه
رسیدم به ماشین دیدم یه سرنگ دستشه داره تو یکی از ابمیوه ها(از این ابمیوه پاکتی های سن ایچ بود)با سرنگ یه چیز میریزه
مطمئن بودم اون ابمیوه ی الوده مال منه سریع رفتم بالا
یعنی چی بود
دست ارزو رو بگیرم ببرم از این ویلای لعنتی اما به چه بهونه ای
بازم اون فکرای لعنتی اومد تو سرم که
که اگه پاش بیوفته ارزو اهل خیانته یا نه تقریبا میدونستم داره تو ابمیوه یه چیز خواب اور میریزه تا ترتیب زنمو بده قشنگ میتونستم فکرشو بخونم
یعنی ارزو در جریانه؟
یا میخواد به زور بکنتش
با خودم گفتم بازی و ادامه میدم اگه به زور خواست بکنتش وارد عمل میشم چون میدونستم زورم بهش نمیرسه با خودم داشتم فکر میکردم یه چاقو میگذارم تو جیبم
اومد بالا بساط مشروبو چید ۲ تا ابمیوه بود کلا. ارزو گفت پس من چی ابمیوه میخوام منم
به یه خنده ی چندشی گفت این مزه عرقه کوچولو شما چیپسو ماست موسیر بزن
میدونستم دقیقا الان ابمیوه ی الوده دقیقا اونیه که سمت منه
ساعت ۸ شب بود که بساط رو پهن کرد من سریع زنگ گوشیمو واسه ساعت ۸.۱۵ اماده کردم گذاشتم رو پنجره تو این مدتم نی ابمیوه رو میکردم تو دهنم اما نمیخوردم
پیک اول و خوردیم
پیک دوم من هی طولش میدادم وای چرا زنگ نمیخوره
پیک سومم ریخت من چون ابمیوه نمیخوردم حالم داشت بد میشد از مزه مشروب
پیک چهارمو ریخت بلاخره زنگ خورد ابمیوه رو گرفتم دستم خودمو زدم به تلو تلو خوردن رفتم سمت پنجره پاکتو فشار دادم همشو اونور پنجره خالی کردم گوشیمو برداشتم الو الو
مثلا با یکی دارم حرف میزنم ۲ دقیقه الکی حرف زدمو اومدم پیش سهیل
ارزو هم کنارش بود یه تاپ پوشیده بود با یه دامن کوتاه بدن سبزش چقدر قشنگ بود گفتم وای دارم چپ میکنم پاکت خالیه ابمیوه رو هم انداختم جلوش که فک کنه همشو خوردم تلو تلو زنون رفتم سمت اتاق خواب خودمو انداختم رو تخت یه نفره که نزدیک در بود
ارزو اومد بالا سرم مهرداد جان حالت بده عزیزم بوسم کرد گفتم نه خوابم میاد یکم بخوابم بلند میشم…
ولی من که خوابم نمیومد و فقط منتظر بودم ببینم سهیل چیکار میکنه
تمام این فکرا تو سرم بود
ساعت تقریبا ۱۰ شده بود و تو این ۲ ساعت چیز خاصی نشده بود
ارزو:اقا سهیل،مهرداد که خوابیده با اجازتون منم میرم بخوابم
سهیل:اتفاقا منم خستم فکر خوبیه میرم یه دوش بگیرم میام میخوابم
سهیل رفت دوش بگیره ارزو هم داشت یکم خونه رو مرتب میکرد صدای جمع کردن ظرف ها رو میشنیدم
ارزو اومد تو اتاق دامن کوتاهش که تقریبا یکم پایین تر از زانو بود رو دراورد و یه شلوار پوشید رفت دستشویی ارایششو بشوره وقتی برگشت سهیل از حموم اومده بود رو مبل نشسته بود انگار
ارزو اومد تو اتاق
مهردااد.مهرداد جان
اما من صدایی در نیاوردم
مهرداد جان پاشو بریم رو تخت خودمون، پاشو عزیزم پاشو دیگه
سهیل:بیادرش نکن شما رو این یکی تخت بخواب من میرم رو مبل میخوابم
ارزو:ببخشیدا اقا سهیل معذرت میخوام.ممنون
سهیل رفت تو حال ارزو هم رفت تو تخت ۲ نفره دراز کشید
ساعت تقریبا از ۱ گذشته بود یا شاید واسه من انقدر طول میکشید
پس چرا نمیاد؟
شاید من دارم اشتباه میکنم شاید با سرنگ یه چیزی تو ابمیوه خودش ریخته؟
صدای پای سهیل رو شنیدم … صدای نفساش داشت منو کر میکرد خیلی بلند و تند تند نفس میکشد معلوم بود خیلیهیجان داره
چشمام به تاریکی عادت کرده بود و قشنگ میتونستم ببینمش مخصوصا با نورکمی که چراغخواب رو بدن ارزو انداخته بود و معلوم بود رو پهلو خوابیده
سهیل فقط یه شلوارک پاش بود و بالا تنش لخت بود رفت رو تخت ارزو
کنارش(پشتش) دراز کشید
دستشو کرد تو موهای ارزو اروم لپشو بوسید خواستم بلند شم که یادم اومد من منتظرعکسالعمل ارزو هستم باید صبرکنم
داشت با موهاشبازیمیکرد اروم گردن کشیده و سبزه ارزو رو بوسید صدای نفساش بلند تر شد و هیجان بیشتریداشت و هی اروم بوس های ریزمیکرد
تخت ها به صورت ال چیده شده بود و پاهاشون با فاصله یک مترجلوی صورت من بود
دست سهیل رو دیدم که میکشه روی رون پای ارزو
ارزو:ممممم نکن مهرداد خوابم میاد
ولی سهیلهمچنان ادامه میداد سینه های ارزو رو گرفته بود تو دستش و فشارمیداد
ارزو: مهرداد میشه دست برداریکه برگشت و سهیلرو دید وای شما اینجا چیکارمیکنی داری چی کارمیکنی
ارزو با صدای خیلی اروم حرف میزد طوری که من بیدار نشم صدایی شبیه نجوا یکم بلندتر
برو بیرون مهرداد بیدار میشه
اما سهیل عادی حرف میزد کاملا عادی انگار نه انگار که من اونجام
یه چیز تو ابمیوش ریختم تا صبح توپ در کنن بیدار نمیشه عشقم
ارزو رو بغل کرد از پشت سینه هاشو میمیالید
ارزو:نه نکن اخ نکن تورو خدا هنوز صداش نجوا گونست
بیدار میشه لعنتی نکن
سهیل:خب بیدار شه مثل بچه گیاش بازم میکنمش و دستشو کرد تو شرت ارزو و کسشو میمالید با دست چپش که تو شلوار ارزو بود کسشو میمالید با دست راستشم که از زیرگردن ارزو رد کرده بود و ارزو رو باهاش نگه داشته بود داشت سینه زنمو میمالید
اعصابم بهم ریخت میخواستم بهش حمله کنم اماانگار چسبیده بودم به تخت کیرم به بزرگترین حد ممکن رسیده بود واستادم ببینم ارزو عکس العملش چیه
من کاملمیشناسمش یکم شهوت تو صداش دویده
ایییی ولم کن با ناله میگفت ولم کن و سهیل هم داشت میخورد گردن و بالای سینه هاشو اه تو رو خدا نه بسه
سهیل:امشب میخوام بهت بگم کردن یعنی چی
ارزو: میشه ب
نمیدومم چی میخواست بگه اخه معلوم بود سهیل داره ازش لب میگیره حرفش نصفه موند
تو همون حالت چرخوندش رو پشت خودش رفت روش درازکشید و همچنان صدای لبگرفتنش میومد
ارزو همچنان داشت هلش میداد سهیلهم ازرو شلوار کیرشو میمالید به کسارزو
سهیل:اها لب بده جوووون چه لبای نرمی ارزو دیگه حرف نمیزد
صدای نفساش کل اتاقو برداشته بود معلوم بود تو لب دادن داره همراهی میکنه
ارزو:مهرداد بیدار نشه مطمئنی قرصه اثر کرده ابروم میره ها
سهیل:اوووف چقدر حرف میزنی بکن این لباسای لعنتیو
سهیل نشست رو ارزو کمک کرد تیشرتشو در بیاره اووووووف چه سینه هایی با صورت رفت رو سینه هاش
سهیل سریع شلوارک و شورتشو در اورد و با دو دست شلوارارزو رو هم کشید پایین حالانوبت شرتشبود
ارزو: چی کار میکنی من بهت نمیدما چرا لخت شدی ولی صداش کاملا حشری بود داشت حرف مفت میزد
سهیل: ببین من مستم باید ابم بیاد و شرت ارزو رو در اورد
دوباره خوابید رو ارزو و دستاشو دیدم که سینه هاشو گرفته و داره لبمیگیره
ارزو:باشه میخورمش تا ابت بیاد فقطتو رو خدا کارینکن من تا حالا جزمهرداد با کسینبودم
سهیل:باشه عشقم پس 69 بشیم منم میخوام کسنازتو بخورم
ارزو چرخید سرش به سمت من بود کیر سهیلو گرفت دستش اروم داشت میخورد که کم کم مثل همیشه کلفت شد من داشتم کیر سهیلو میدیدم انگار از قدیم بزرگترشده بود
ارزو کیر منو هیچ وقت نخورده بود سهیل جون جون میکرد ارزو داشت ساک میزد وای چه کلفته دوسش دارم
سهیل:جوووووووون معلومه بلد نیستیاااا لبات داره ابمو میاره بسه
سهیل ارزو رو کشید رو خودش بعد سریع چرخید و خوابید رو ارزو
دست ارزو رو دیدم که میکشید رو پشت سهیل عجب بدن پهنی داره این بیشرف
ارزو بغلش کرد کشیدش تو بغلش یه اه کشید نفساش تند تر شده بود
و سهیلکیرشو میمالید رو کس ارزو و هی میپرسید بکنم توش بکنم توش اما ارزو سکوت کرده بود بازپرسید بکنم توش
ارزو: اخ بکن توش
وای یاد کیر سهیل افتادم ارزو چطوری میخواد توش جا بده اون کیرو که با صدای ناله ی بلند ارزو به خودم اومدم
اییییییییییی نفسای بریده بریده
این چیه اییییییییییییی
واستا یه لحظه
سهیل یه پوزخندی زد مگه تا حالا کس نددی جوجو
بعدش اروم عقب جلو کرد
صدای ارزو هنوز در نیومده بود
صدای رفتن کیر تو کس کل اتاقو پرکرده بود عجب صدای لذت بخشی بود از صداش معلوم بود داره اروم عقب جلو میکنه تا ارزو عادت کنه
وای سهیل عاشق کیرتم جووون ای اروم بکن ای ای
نه اروم دوس ندارم محکم بکن جرم بده تورو خدا ای
کلا دیونه شده بود هم داشت درد میکشید هم محکم میخواست یه بارمیگفت اروم یه بارمیگفت محکم
من میدونستم کمر سهیل چقدر سفته مخصوصا وقتایی که مشروب میخورد یه سری این بلا سر خودم اومده بود
اما من همیشه ۴ یا ۵ دقیقه ای ابم میاد
ارزو:ابت نیادا ابت نیادا اینا رو با ااتماس و ناله میگفت
کارت دارم جنده خانوم حالا حالا ها نمیاد چرخید ارزو اومد روش و داشت اروم مینشست رو کیرش ک سهیل یه دفعه کشیدش روش و کل اون کیرگنده رو کرد توش ..
بازم صدای نفس ارزو رفت و فقط شالاپ شالاپ تلمبه های سهیل بود که میومد یه چند دقیقه همونجوری کرد
که صدای نفسای سهیلبلند تر شده بود و اه اه میکرد ارزو رو سریع خوابوند رو پشت خودش چرخید روش و با یه صدای نعره مانند همه ی ابشو تو کسارزو خالیکرد
بعدش رفت جلو کیرشو گذاشت تو دهن ارزو و میگفت بخور بقیه ابمو
ارزو هم داشت کامل کیرسهیل و میخورد
سهیل:خایه هامم لیس بزن اوف ارزوی وسواسی من چی کارا داره میکنه بعد چند ثانیه سهیل رفت دستشویی و ارزو ولو شد رو تخت سهیل که اومد ارزو گفت اخ داغون شدم عالی بود حالا برو اونور بخواب مهرداد نصفه شب بیدار نشه ببینتمون
سهیل:بخوابم تازه کارم باهات شروع شده
خب طبیعتا ارزو میگه واسه امشب دیگه بسه همون جمله ی معروفی که وقتی من میخوام واسه دومین بار بکنم بهم میگه
ارزو:جوووون میخوام
دوباره شروع کردن صدای ناله هاشون بازبلند شده بود که نمیدونم دقیقا کی خوابم برد …
***
نوشته: کوس پرست
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید