این داستان تقدیم به شما
با سلام خدمت همه دوستان. همیشه برام سوال بود که زنم اگه بفهمه کون میدم چه حسی داره و زنم کمکم کرد که جواب این سوالمو تا اعماق وجودم حس کنم…
***
توی ده دوازده سالگی با یکی از پسر عموهام که هم سن بودیم جق رو یاد گرفتیم ولی آبمون نمیومد از یه سال قبلشم همدیگه رو میمالیدیم و لاپایی برا هم میزدیم تا رسید به چهارده سالگیمون و کیر پسر عموم احسان از مال من بزرگتر شد
این باعث شد که یه قانون مسخره ای از یه جاییش دربیاره و بگه که کسی که کیرش بزرگه باید بیشتر کون اونی بذاره که کیر کوچیک داره. (تازه تازه شروع کرده بودیم کون همدیگه گذاشتن)
چون منم کون دادنو بیشتر از کون کردن دوس داشتم یه اعتراض الکی کردم که اسمم به کونی درنیاد ولی گفتم چون قانونه قبول میکنم.
تا اواسط دوره دبیرستان تقریبا کونم میذاشت ولی این مابین یادمه یه تابستونو کامل رفت یه شهرستان دیگه پیش داییاش کار کنه
تو کوچمون یه مسافر خونه ای بود مال یه ارگان دولتی که یه سرباز همیشه نگهبانش بود معمولا هم هر سربازی میذاشتن تا آخر خدمتش اونجا میموند و تک و تنها بود ن فرماندهی نه لباس نظامیی نه صبحگاه و ن بقیه سختی های سرباز را داشتن فقط باید خودشون برا خودشون غذا درست میکردن خلاصه:
اون سال یه سربازی به اسم سعید اونجا داده بودن که بیستو دو سه سالی داشت و با منم رفیق بود یروز بهم گفت دستگاه سیدی پلیر تو بیار فیلم ببینیم منم بردم و بعد یه فیلم اکشن گفت پایه ای سوپر ببینیم منم گفتم باشه.
فیلمو گذاشت و شروع کردیم به دیدن که گفت میشه جق بزنه گفتم راحت باش اونم شلوارشو تا زیر کونش کشید پایین شروع کرد جق زدن یه کیر ۱۶ سانتی معمولی داشت.
بعد از چن دیقه که من یه چشمم به کیرش بود و چشم دیگم به تیوی و بد حشری بودم گفت که چرا تو نمیزنی؟
گفتم نه من نمیخوام
گفت وقتی فیلم سوپر میبینی باید بزنی چون اگهنزنی آب از تخمات حرکت میکنه و چون خارج نمیشه برات ضرر داره و باعث میشه بچه دار نشی( نمیدونم راس گفت یا دروغ ولی منم دنبال بهونه بودم)
کیرمو از دکمه شلوارم آوردم بیرون که گفت بابا چقد سوسول بازی درمیاری شلوارتو بکش پایین راحت بزن دیگه ما که هردومون پسریم از چی خجالت میکشی
منم شلوارمو کشیدم پایین و یه لحظه چشاش از دیدن کون سفید و بی موم گرد شد ولی چیزی نگفت
داشتیم جق میزدیم که گفت کاش یکی بود اون برامون جق میزد با دست خودمون زیاد حال نمیده منم گفتم اره کاش
یهو برگشت گفت بیا برا همدیگه بزنیم بیشتر حال میده
منم خواستم کم نیارم از این ورم هم فیلمه هم باز بودن کونم و هم دیدن کیر اون یه خوره ای بهجونم انداخته بود که کونم به خارش افتاده بود. پس قبول کردم و نزدیک هم رو زمین نشسته بودیم تکیه داده بودیم به دیوار و کیر همدیگه تو دستمون بود و چشممون به تیوی
بعد از یکی دو دقیقه کیرمو ول کرد و دست کشید به رون پامو گفت چقدر سفید و نازه حتی از مال دختر داییم که میکنمش بهتره
منم گفتم عه؟
گفت اره بعد گفت میشه کونتم ببینم
گفتم میخوای چیکار آخه (تمام این مدتم داشتم کیرشو میمالیدم)
گفت میخوام ببینم مال دختر داییم بهتره یا مال تو منم کونمو از رو زمین بلند کردم و به پهلو شدم یه نگا کرد یه دست کشید بعد گفت قنبل کن خوب ببینم منم قنبل کردم گفتم خب؟
دوتا دستاشو رو لمبرام کشید و گفت کون تو خیلی بهتر از مال دختر داییمه و صورتشو چسبوند بهکونم و یه بوس از سوراخم کرد که بدنم بهمورمور افتاد
شروع کرد به لیس زدن سوراخ کونم منم دیگه شروع کردم کونمو رو صورتش تکون میدادم و میرقصوندم اونم لیس میزد و لمبرامو چنگ میزد و قربون صدقم میرفت
بعدش دو زانو شد و یه تف رو کیرش انداخت و کرد توکونم دردم اومد ولی ضد حال نزدم که دست بکشه و گفتم یکم آرومتر بکن تا کونم عادت کنه
بعد از چند دقیقه یواش یواش عقب جلو کردن کیرش کامل راه کونمو باز کرد و منم دردم تبدیل شد به لذت کهگفتم حالا هرجور میخوای بکن که اونم بعد از دو سه تا تلمبه دیگه آبش اومد و ریخت تو کونم.
بعد از اون روز دیگه سعید جای پسر عمومو گرفته بود و هر دو سه روز یکبار کونمو می کرد که شهریور ماه بود گفت دارن می دن یه شهر دیگه و دیگه نمیتونیم همو ببینیم منم ناراحت شدم.
گذشت تا چن روز بعد گفت فردا بیا پیشم
فردا طبق روال تایمی همیشه رفتم دیدم دوتا از دوستای دوره آموزشیش اومدن صداش کردم بیرون گفت نترس قرار نیست اتفاقی بیوفته و اینا هم کاملا تصادفی اومدن بهش سر بزنن منم گفتم باشه یکم حرف زدیم بعد سعید منو برد یه اتاق دیگه گفت فردا قراره سرباز جدید با فرمانده بیاد و این تحویل بده و بره و خیلی دوس داشته امروز سکس کنیم ولی دوستاش اومده اگه میشه تو این اتاق یه حالی بکنیم منم گفتم بابا دوستات میفهمن زشته گفت ن اونا هم امروز غروب میرن کلا و اینجا بخاطر من اومدن دیگه این شهرو نمیبینن خرم کرد خلاصه شروع کردم ساک زدن و بعدش کارمون شروع شد دمر خوابیده بودم و داشت کونمو میکرد که یه لحظه حس کردم در یواش باز شد چون دید نداشتم به در برگشتم سمتش که دیدم بله دوتا دوستاش اومدن تو من زود خودمو از زیرش کشیدم بیرون خواستم لباس تنمکنم که شروع کردن باهامور رفتن و هر کدومشون یه جامو انگولک میکرد و دست میکشید که منم دیگه گفتم هرچه باداباد و خودمو سپردم دستشون و به خودم که اومدم دیدم سوراخ و سرو صورتم پر آب منیه و کونم باز مونده بسته نمیشه
گذشت و من دیگه بعد از دبیرستان کلا چون پسر عموم ترک تحصیل کرد و موند پیش داییاش دیگه سکس گی نداشتم تا اینکه رفتم دانشگاه.
دانشگاه چون هم وضع مالیم بد نبود و تقریبا یه ماشین خوب داشتم و هم قیافم خوب بود دخترا زیاد بودن دور و برم و با چندتاشونم سکس داشتم که با نازنین آشنا شدم
یه دختر با قد ۱۷۰ وزن ۶۵ و کمر باریک کون خوش فرم و سینه هایی که به اندامش زیبایی خاص میداد با پوست سفید و یه قیافه مظلوم در عین حال جذاب با یه لبخند که شیطنت خاصی داشت
همون روزای اول بود که دیدم جلو دانشگاه کنار خیابون وایساده منتظر تاکسیه که جلوش ترمز کردم تا شیشه رو دادم پایین گفت مزاحم نشید لطفا که گفتم خانم مرادی منم همکلاسیتون صبوری که سرشو از طرف شیشه سمت چپ ماشین پایین آورد و گفت عه آقای صبوری شمایین گفتم بله بفرمایید برسونمتون تا جایی که میرین گفت نه مزاحم نمیشم منتظر میشم تا کسی بیاد که گفتم الان تاکسی زیاد گیر نمیاد بفرمایید خواهش میکنم که با یه تشکر سوار شد
همون اول نخواستم هول بازی دربیارم گفتم مسیرتون کجاست گفت اگه مزاحم نیستم فلان خیابون
تو راه یکم از درس و دانشگاه حرف زدیم تا رسیدیم دم درشون و شماره همو گرفتیم
(دوستان نمیخوام طولانیش بکنم)
بعد از تموم شدن اون ترم نامزد کردیم و من بخاطر کسر خدمتی که فهمیدم احتمالا اگه زودتر ازش استفاده نکنم از دست میدم رفتم خدمت و منتظر نشدم دانشگاه تموم بشه و خدمتم کلا ۳ ماه طول کشید که اونم نزدیک شهرمون بودم و بعدش که اومد بابام چون بیمه آزاد برا خودش می ریخت بازنشست شد و مغازشو داد به من چون تک فرزند بودم و منم دیگه رمق ادامه تحصیل نداشتم این شد که نازنینم دانشگاشو نصفه گذاشت البته به انتخاب خودش و ما عروسی کردیم.
سکس خیلی عالی داشتیم من مدت بالا سکس میکردم و اون همیشه قبل از من ارضا میشد و راضی بودیم تا اینکه یروز بعد از سکس لخت به پهلو خوابیده بودیم نازی از تخت رفت پایین تا میوه بیاره وقتی برگشت دیدم دستشو گذاشت رو لمبر کونم لاشو باز کرد و با تعجب گفت توحید چرا سوراخت اینقدر گشاده.
منم یکم دستو پامو گم کردم و دری وری گفتم گفتم بعد سکس عضله مردا شل میشه و اینا که گفت آها
ولی معلوم بود باور نکرده.
یه چند وقت از اون ماجرا میگذشت که وقتی حالت ۶۹داشتین برا هم میخوردیم انگشتشو گذاشت رو سوراخ کونم و یکم مالید منم یه آه از دهنم در رفت که برگشت گفت جوون چیه خوشت اومد؟
منم چیزی نگفتم فقط کونمو یکم براش تکون دادم که شروع کرد انگشت کردنم و میگفت خوشت میاد کونتو انگشت میکنم؟ میخوای بکنم کونتو
چرا نگفته بودی کونی هستی، ها؟
همه چی داشت سریع پیش میرفت و منم دیگه گفتم بذار هرچی میشه بشه چون با این کارا و حرفاش اوبم زده بود بالا
انگشتشو خیس کرد و کرد تو کونم و شروع کرد عقب جلو کردن منم از لذت زیاد داشتم کوسشو قورت میدادم.
این نقطه شروعی شد برای حرفای فانتزی تو سکسمون چون بعد از اینکه این کارارو مدام باهام میکرد یه روز حین همین انگشت کردنا گفت توحید چقدر کون دادی تاحالا؟ منم چون حشری بودم قضیه سرباز و دوستاشو کامل تعریف کردم براش ولی پسر عمومو نگفتم
بعد از سکس ازش معذرت خواستم گفتم کاری بود که توی بچگی پیش اومد دیگه که پرید رو حرفم گفت نه عزیزم من اتفاقا خوشم اومد که دوست داری کون بدی حداقلش اینه که منو درک میکنی و خندید منم خندیدم
بعد گفت اگه دوست داری کیر مصنوعی بگیر تا هر وقت خواستی بهت حال بدم منم خوشحال شدم از پیشنهادش و از یه کانالی تو تلگرام یه کیر مصنوعی خریدم و کارمون شده بود این که اون منو میکرد و منم اونو که بعد یه مدت گفتم دوس داری وقتی کوستو میکنم کیر مصنوعی رو بکنم تو کونت که قبول کرد و خیلی بهش حال داد.
یبار که توخونه از دستشویی در اومدم برم بشینم رو مبل زد رو کونم گفت کونی چطوری؟
آخه قبل از این فقط تو سکسامون از این حرفا میزدیم و بعدش همه چی برمیگشت به روال عادی.
منم گفتم خودت چطوری جنده خانم؟
گفت چی گفتی؟
گفتم تو هم دوست داری با دوتا کیر گاییده بشی خب جنده ای دیگه
نشستم کنارش یکم سکوت کردیم که گفتم ناراحت شدی از حرفم؟
گفت نه ولی حس کردم تو ناراحت شدی که دوس دارم وقتی میکنیم کیر مصنوعی هم استفاده کنیم
گفتم ببین عزیزم
من به تو اطمینان کامل دارم و میدونم هیچ وقت بهم خیانت نمیکنی یا عشقت بهم کم نمیشه چون خودمم همینجورم در مقابلت
ولی این حرفا و کارایی که تو سکس میکنیم احساس میکنم لذت سکسمونو بیشتر میکنه
گفت آره میدونم
منم گفتم پس به نظرم همین حرفای فانتزی رو بیشتر به کار ببریم تا زود به زود حشری بشیم و سکس کنیم که قبول کرد.
نازنین از اولش تیپ باز میزد تو خیابون ولی من تا اونموقع به چشم اینکه مردا دارن بهش با لذت نگاه میکنن فکر نکرده بودم ولی این حرفا و فانتزیا و نفر سوم خیالی که وقتی کیر مصنوعی رو میکردم تو کونش و میگفتم الان خودم دارم کوستو میکنم و بکنت هم داره کونتو میکنه باعث شد به این چیزا فکر کنم
یروز مغازه رو سپردم دست کارگرا و رفتم خونه به نازی گفتم وسایل رو بردار بریم شمال
خیلی خوشحال بود چون نمیتونستم زیاد به گردش و مسافرت ببرمش
خلاصه راه افتادیم و رسیدیم یه ویلا گرفتیم تو یه مجتمعی بود کنار دریا که چهارتا ویلا داشت با یه نگهبانی که نگهبانش یه پسر تقریبا بیست ساله بود با موهای فر و قیافه بانمک
وسایل رو بردیم تو ویلا و قرار شد بعد از چرت زدن بریم بازار
نازنین گفت چی بپوشم هوا خیلی شرجیه
گفتم عزیزم کسی مارو اینجا نمیشناسه که یه چیز راحت بپوش تا هم گرما اذیتت نکنه هم این مردای اینجا یه کوس درست حسابی ببینن
که چشاش برقی زد و گفت ای کوسکش پس برام نقشه داری آره؟
خندیدمو گفتم حالا بیا و خوبی کن
نازنین یه دامن گل دار تنش کرد که خیلی نازک بود و زیرش یه شورت لامبادا پوشید با یه تیشرت و یه کلاه ورزشی که نور بهش میخورد لختی پاهاش مشخص میشد
خلاصه رفتیم بازار خیلی شلوغ بود و هرکی نگاش به نازنین می افتد تا چند صد متر مارو دنبال میکرد تا یه نوری به پاهای نازی بیوفته بتونن پاهاشو ببینن ولی کسی نتونست دستمالیش کنه چون همش کنارش بودم تا شب تو بازار بودیم و نازی کلی خرید کرد و تو مغازه ها بدن نمایی کرد که مغازه دارا فقط تخفیف بود که بهش میدادن بعدش شام خوردیم و اومدیم ویلامون و اونجا بهم گفت امروز خیلی حال داد
مرسی شوهر بیغیرت من
وقتی این جمله رو گفت کیرم شق شد و اونم متوجه شد و گفت جوون چیه بی غیرتی رو دوس داری؟
دوست داری زنتو ببینن؟
دوست داری زنت کیر همه رو شق کنه
دوست داری زنتو جلوت بمالن؟
با این حرفا دیگه کیرم به راست ترین نقطش رسید و شروع کردیم یه سکس عالی کردیم که نازنین ارضا شد ولی چون قبل از بیرون رفتنمون دوتا قرص تاخیری خورده بودم هرچقدر کردمش آبم نیومد هم از کون میکردم هم از کوس ولی اصلا آبم نمیومد حتی کون نازنین باز مونده بود ولی آبم نیومد از یه طرف ترسیدم فشارم بیوفته از طرف دیگه هم چون نازنین دوبار ارضا شده بود نای اینو نداشت رو پاش وایسه سکسو بدون اینکه ارضا بشم متوقف کردم هردوتامون نفس نفس زنان ولو رو تخت شدیم که نازنین گفت از بس جیغ زدم حتما صدامو ویلاهای کناری شنیدن
منم گفتم بذار فکر کنن جنده آوردم
گفت اگه بیان بگن به ماهم بده چیکار کنیم(با خنده)
گفتم خب بهشون بده
اونم برگشت گفت نه من خسته شدم دیگه اگه بیان میگم شوهرم کونیه اونو بکنین و دست کشید رو کونم که منم اوبم گرفت گفتم نازی پاشو کیرو بیار منو بکن که گفت وااای حیف یادم رفت بیارمش
منم حالم گرفته شد
اونم گفت شانس نداریا امروز نه ارضا شدی نه کون دادی و خندید که یهو یاد اون نگهبانه دم در افتادمو به نازی گفتم نازی میشه بگم اون پسره بیاد بکنتم؟
یکم مکث کرد و گفت اینجا نه ولی اگه خیلی میخوای پاشو برو پیشش بده بهش
منم به طرف تکست دادم و نوشتم کسی رو میشناسی کون بکنه؟
گفت کون کیو؟
گفتم خودم
گفت فقط خودت
گفتم آره
گفت من هستم خودم میکنمت
گفتم پس بیام پیشت که گفت اینجا دوربین داره و نمیشه
گفتم خب بریم ویلای بغلی
گفت هر چهار تا مسافر داره
نا امید جریانو به نازی گفتم اونم دید حالم گرفتست گفت باشه بگو بیاد اتاق کناری بهش بده
آخه ویلا دو خواب داشت
خلاصه گفتم پسره به دقیقه نکشید اومد در اتاق نازیو بستم و رفتیم اتاق بغلی یکم استرس داشت ولی وقتی جلوش زانو زدم شروع کردم به ساک زدن دستاشو گذاشت رو سرمو شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنم
بعد چند دقیقه قمبل کردم جلوش رو تخت و اونم پایین تخت حالت ایستاده کیرشو کرد تو کونم و از همون اول شروع کرد محکم تلمبه زدن که باعث شد دادم بره هوا اون میکرد و منم جیغ میزدم که یهو در اتاق رو زدن دوتامونم ساکت شدیم و من گفتم بله؟
نازنین از پشت در گفت خوبی؟
از صدای داد و فریادم نگران شده بود
گفتم آره عزیزم
پسره یواش در گوشم گفت نمیاد تو؟
گفتم عزیزم اگه میخوای بیا اینجا بشین که درو باز کرد و پوزیشن مارو دید من رو تخت قنبل کردم اون پسره پشتم سرپا رو زمین کیرش تو کونم موندیم
یه نگاه کرد و یه لبخند زد و گفت نه من تو اتاقمم
رفت و درو باز گذاشت
ماهم ادامه دادیم و پسره با چندتا تلمبه دیگه آبشو ریخت تو کونم و رفت
منم رفتم دستشویی و بعدش رفتم کنار نازی دراز کشیدم
پاشد لای کونمو باز کرد و یه نگا به سوراخ کونم انداخت و گفت قرمز شده
پرسید درد داری؟ در حالی که داشت میمالید
گفتم نه عزیزم زیاد درد نداره
بغل کردیم همو و خوابیدیم
فرداش که داشتیم وسایلم رو میذاشتیم تو ماشین تا بریم پسره اومد کمک و بعد که من رفتم تو ویلا با وسایل دوباره برگشتم دیدم داره یهچیزایی به نازی میگه و نازی هم لبخند رو لباشه
تو راه پرسیدم پسره چی میگفت
گفت هیچی میگفت شوهرتون از دوسدخترم سکسی تره و بیشتر از اون بهم حال داد ولی کاش شما هم تشریف میاوردین به جمعمون که میگه من گفتم دیگه زیادیت میشد.
دوستان اگه طولانی شد ببخشید اولین بارم بود داستان مینوشتم
اگه دوست داشتین تو کامنتا بگین تا جریان مسافرتمون به استانبول رو تعریف کنم
نوشته: توحید بی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید