این داستان تقدیم به شما

سلام من بهمن هستم 17 سالمه این داستان بر میگرده به زمانی که بابام یه دونه دوست داشت که مرده یه زن خیلی جذابی داشت اون دوست بابام از زن قبلی اش جدا شده بود و با این زن ازدواج کرده بود اون ها یه #رستوران خیلی خوب تو شهر دارن که منم بیشتر اوقات میرم اونجا برای نهار خیلی خوب بریم سراغ داستان…
من یه بار رفته بودم رستورانشون چون خیلی سرشون شلوغ بود برای کمک گفتن بیام اونجا و به خاطر همین من رو راه دادن تو #آشپزخونه اون جا زنشو دیدم که خیلی سکسی لباس پوشیده بود و …
من رفتم کمکشون کنم ساعت اون موقع 12:45 بود و همینطوری به زنه خیره شده بودم و یواشکی گاهی اوقات از موقعیت استفاده میکردم و کونش رو دید میزدم یکم که کمکشون کردم من رو فرستادن پشت صندوق نشستم و پول ها رو میگرفتم تقریبا دو ساعتی اونجا موندم و مشتری ها رفتن بهم نهار دادن وقتی که نهار رو خوردم بلند شدن تمیز کاری کردن و گفتن تو میتونی بری خونه تون منم دیگه کاری نداشتم و خسته بودم و ساعت 12:30 مدرسه تعطیل شده بود و مستقیم رفته بودم تو رستوران کار میکردم به خاطر همین گفتم باشه میرم منم که اون موقع سن خاصی نداشتم و چیز زیادی در مورد سکس نمیدونستم به خاطر همین فقط به لباس سکسی اون زن فک میکردم که خوابم برد
 
 
فردای اون روز رفتم مدرسه و چون کسی تو خونه مون نبود رفتم تو رستوران دیدم دوست بابام تو رستوران نیست و زنش داره غذا آماده میکنه منم یواشکی دیدش میزدم که رفتم جلو و سلام دادم گفت

-بیا بشین نهار بیارم
گفتم ممنون نمیخورم
به کارش ادامه داد و تیپش مثل دیروز سکسی بود و قشنگ میشد با زوم کردن ممه های بزرگش رو ببینی خلاصه گذشت تا اینکه دوست بابام برگشت تو رستوران من رو دید شکه شد بعد بازم سفارش زیادی داده بودن و مرده با پیک موتوری رفت تا تحویل بده و چون چند تا نقاط مختلف بودن و دیر میومد منم قشنگ کون زنش رو دید میزدم و راحت بودم همونطور که گفتم اون موقع اشتیاق زیادی برای سکس نداشتم
یه 10 دقیقه از رفتن مرده گذشت تا اینکه دستشوییم گرفت بلند شدم رفتم دستشویی هی به فکر زنه بودم که چی کارش کنم خب اومدم بیرون که خم شده بود و از رو زمین چیزی بر میداشت کون بزرگش معلوم بود قشنگ چون شلوار جین تنش بود و بالاخره دیگه…
خلاصه من رو دید و شکه شد و سریع بلند شد وقتی فهمید که داشتم نگاهش میکردم یه نگاهی چپ چپی بهم کرد و رفت 5 دقیقه بعد اومد و چیزی نگفت و باز مشغول کار شد بازم الکی پا شدم رفتم دستشویی که بعدش بازم شاید اون صحنه رو ببینم (کون بزرگ میگم)

وقتی رفتم تو دستشویی دو دل بودم که برم یا بازم دیدش بزنم و تا اینکه یهو در #دستشویی باز شد زنه من رو دید بدون واکنشی اومد رفت دستشویی کرد منم سریع خواستم فرار کنم من رو نگه داشت
گفتم:چی کارم داری!!؟؟ ولم کن کار دارم باید برم!!.
گفتش نرو و ساکت شد دستشوییش که تموم شد بلند شد به کسش دست زد و با دستمال تمیزش کرد و گفت دست بزن بهش گفتم چی داری میگی برو اون ور نمیخوام ولی چون زورش بیشتر بود به زور مجبورم کرد که بهش دست بزنم و وقتی که بهش دست زدم کیرم یهو بلند شد کیرم تقریبا بزرگه ولی #کلفت نیست
بعدش گفت دوستش داشتی من واقعا خوشم اومده بود ولی خجالتی بودم و چیزی نگفتم ولی با سر اشاره کردم که آره بعدش گفت اینجا کثیفه بیا بریم بیرون کار دارم باهات بهش گفتم اگه شوهرت بیاد ببینه چی آبروی من و تو میبره و البته بگم که دوست بابام هیچ بچه ای نداشت و نمیخواست بچه دار بشه خب ادامه اش …

بهم گفت نمیاد ولی من قانع نشدم و گفتم نمیتونم و نمیخوام
ولی وقتی یاد فیلمای سکسی که قبلا میدیدم افتادم گفتم باشه ولی یه شرط
گفتش چه شرطی گفتم باید بریم خونه تون ولی باید شوهرت مطمین بشم که نمیاد اونم گفت باشه
 
 
خلاصه یه هفته گذشت و هی گاهی اوقات تو دستشویی انگولکش میکردم و گاهی اوقات هم دست میکردم تو کون و #کسش

خیلی خوشم اومده بود یه روز هم مثل بقیه روز ها رفتم رستوران البته هر روز رستوران نمیرفتم که دیدم رستوران بسته هست و کسی نیست توش زنگ خونه شون که نزدیک رستوران بود رو زدم و گفتم چرا تعطیل هستید گفتش که شوهرش رفته سفر و تا 10 روز دیگه نمیاد منم تو دلم یه جوووون گفتم و در رو باز کرد رفتم بالا لباسش مثل همیشه سکسی بود و البته با این تفاوت که بدون زوم کردن هم میتونستی کونش و کسش رو ببینی و من شاخ در آورده از این تیپ زدنش یه احوال پرسی کردیم و به هم یه چند تا جک سکسی گفتیم و بهش گفتم دوست داری چند تا فیلم سکسی ببینیم اونم بدون فک کردن قبول کرد و من فیلترشکن باز کردم تو لپ تابشون و رفتیم سایت و مشغول دیدن شدیم یه نیم ساعتی گذشت و منم کیرم بد جوری داشت میترکید و کم مونده بود شلوارم رو پاره کنه
اونم شلوارش خیس بود و معلوم بود که دلش میخواد منم میخواستم مخش رو بزنم بهش گفتم تو خونه تنهایی هستی؟!نمیترسی؟
گفت:نه چرا بترسم
بهش گفتم نمیخوای پیشت بمونم گفت نه ولی یه خنده عجیب و یواشی کرد و گفت نمیخوام پیشم بمونی ولی میخوام ماساژم بدی خیلی وقته نرفتم کلینیک ماساژ و کمرم درد میکنه میدنستم بهونه میاره
منم که از خدا خواسته گفتم قبوله رفتم اتاق و رفت آشپزخونه و روغن زیتون آورد بعدش شروع کردم ماساژ دادن و مالیدن دستم به کمرش همینطوری داشتم ماساژ میدادم که یهو گفت یه دقیقه بلند شو کار دارم انجام بدم بیام رفت اون یکی اتاق و با یه شورت نارنجی و سوتین برگشت بهش گفتم چرا لباس در آوردی گفت که راحت تر انجام بدی کارت رو

منم که آرزو دیدن همچین صحنه ای رو داشتم گفتم باشه بیا بخواب کمرش رو که ماساژ دادم از قصد دستم رو گذاشتم رو کونش اما چیزی نگفت و خندید گفتم ببخشید گفت فدا سرت رفتم پاش رو ماساژ دادم و هر گاهی اوقات به کونش دست میزدم و اونم خنده هاش بیشتر میشد تا اینکه بر عکس شد و گفت میخوای بازم بهش دست بزنی منم که از خدا خواسته گفتم آره
 
 
شورتشو رو یکم داد پایین و بازم دستمو گرفت و گذاشت رو کص داغش معلوم بود تازه آبش اومده بود و گفتش بسه این #سوسول بازیا که بلند شد سوتینش و شرتش رو کامل در آورد و گفت یکم باهاش لب گرفتم و لباسام رو در آوردم و چون کیرم خیلی بزرگ شده بود هی از رو شرت بهش دست میزد و مالش میداد زانو زد جلوم و گفت که میخوای بخورمش من خودم قبلا سابقه سکس نداشتم به خاطر همین گفتم آره و در آورد و حسابی میخوردش و حرفه ای بود تو ساک زدن معلوم بود شوهرش هر روز میکنه اونو یکم خوردش و نشست به کسش بازم دست زد و من چون چندش میشد بخورمش گفتم نمیخورم و به سینه هاش دست زدم و کیرم رو لای سینه هاش میبردم داخل و میاوردم بیرون حسابی دلش میخواست تا اینکه گفت بسه بیا بکن توش بهش گفتم کجا رو میخوای اول؟
گفت اول از کس بکن منم یواش گذاشتم تو کسش و یواش یواش جلو و عقب میکردم و معلوم بود خوشش اومده سرعت رو یکم بالا بردم و یواش یواش آه آهش شروع شد و بد جور آه آه میکرد و خوشش اومده بود بهش گفتم میتونم کونت بکنم گفت آره ولی یواش الکی گفتم باشه و خواستم بکنم تو کونش که دیدم اصلا نیازی به مواد نرم کننده یا تف نداره
و یواش یواش انگشتم رو گذاشتم تو کونش و شروع کردم با انگشتم عقب و جلو کردن

یه 5 دقیقه گذشته بود و آبش اومد بعدش یهو که دیدم سوراخش بزرگتر شده بلند شدم سریع کردم تو کونش و با شدت زیادی عقب و جلو میکردم و خیلی بد دردش گرفته بود کم مونده بود گریه کنه که بهش گفتم گریه نکن الان میارم بیرون ولی الکی گفتم و همینطوری تا 5 دقیقه دیگه کردم و دیگه رفتم بازم سراغ کسش هی با شدت زیادی میومد که یهو آبم داشت میومد بهش گفتم
کجا بریزمش گفتش تو کسم خالی کن ولی من سریع در آوردم و ریختم تو صورت و شکمش
 
من نمیخواستم شر بشه برام و مشکل درست کنه یه چند دقیقه لب گرفتیم و آب اونم اومد و ریخت رو زمین هر دو تامون خسته بودیم ولی منم که دیگه بلند شدم بازم شروع کردم به کون کردنش و هی میگفت بسه دیگه و منم با شدت بیشتری میکردم تو کونش  دیگه کشیدم بیرون ازش رفتیم #حموم و بازم از کس کردمش و دیگه گفتم بسه دیگه هر دو تامون داشتیم میمردیم از خستگی و منم دیگه خداحافظی کردم و رفتم

این ماجرا ادامه داشت تا برگشتن دوست بابام ولی هنوزم میرم تو رستوران و انگولکش میکنم و هر وقت هم شد باهاش سکس میکنم
پایان
نوشته شده توسط: بهمن

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *