این داستان تقدیم به شما
تو عروسی بودیم شب موندیم خونه باغ داماد مهمان زیاد بود ما جوونا و متاهل ها با زنامون رفتیم پشت بام زیاد بودیم زنا یکطرف مردا یک سمت
من تو خط فاصل بین زنها و مردها که نزدیکترین زن خواهرم پروین بود خوابیدم الناز زن دوستم که شاه کس بود بعد از ابجیم و خانمم بعد از الناز خوابیده بود و قرص اعصابم خورده بود
خواب دیدم النازو میکنم هی میگفتم الناز جوون که یک دفعه دیدم دستی اومد جلو دهنمو گرفت که لیدار شدم الناز بود اومده بود بالا سرم یواشکی گفت تو خواب هی منو صدا میکردی ابرو ریزی بود
پوزش خواستم گفتم الناز میشه یه لیوان اب بدی شیر کلمن طرف زناس
ابو اورد تا خوردم پشتمو کردم خواهرم خوابیدم
نزدیک سحر هوا خیلی سرد شد پتومو علی(شوهر الناز) کشیده بود روش رفتم زیر لحاف ابجیم که پشتش به من بود تا چسبیدم به پروین حس کردم پروین نیست چون دستمو از زیر سرش رد کردم دست چپمو برای بغل کردن فشار دادم سینه هاش حس کردم سینه ها خیای سفت و تر و تازه است دست کشیدم به باسن و رونش دیدم وااای خدای من النازه شلوارک بسیار نرم و لطیف تنش بود منم شلوارک بسکتبالی تنم بود
سریع شلوارمو دادم پایین مال النازم کشیدم پایین خودشم کمکم کرد ولی گفت خیلی یواش بکن سرو صدا نکن ابرومون بره
تا صبح دو بار گاییدمش از اون تاریخ دهها بار گاییدمش خواهر فهمیده بود
تا رفته بود اب بیاره غلتیده بود جای الناز النازم خوابیده بود جای پروین ..
صبح پروین گفت خدا قوت پهلوان خسته نباشی …
گفتم برای چه گفت تا صبح داشتی النازو میگاییدی فکر کردی نفهمیدم
پرسیدم دیگه کی فهمیده گفت هیچکی من بیدار بودم حواسم به شما دوتا بود اگه کسی بیدار شد خبرتون کنم چون به الناز گفتم که داداشم میاد سراغت حال کنید من مواظبم …
مدتها بود دنبال گاییدن الناز بودم …
خلاصه منم زن دوستمو گاییدم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید